سلام اونایی که میدونن میخواستم برم جایی با خانواده خسیس رفتم اومدم...از دیشب که اومدم خیلی ناراحتم مثل افسرده ها شدم گریه کردم نمیدونم چه مرگمه اصلن برام هیچی مهم نبود اما اومدم رفتم حموم بچه رو بردم اومدم نمیدونم بخاطر یک حوله با دختر کوچیکم بیاره دیر آورد یکم داد زدم بعد کلن گریم گرفت مثل اینا که کمیارن خسته ان شوهرم بجایی که منو آروم کنه یا همیشه غر میزنم گریه میکنم یکبار بغلم کنه یا آرومم کنه میگه تو ضعیفی چمیدونم خسته میشی خوابتو نمیگیری اینا خیلی باز بدتر غر میزنه دیگه گریه میکردم بچه طفلکی شیر میخورد اصلن نفسم بالا نمیومد حالا میگم من چپه چرا اینجوریم به قول شوهرم همه چی ام خوبه خوردن و پول و خونت و اینا من چمه ای خدااا میترسم بخاطر این گریه هام خدا بچمو یک کاری کنه بگه ناشکری ...از دست شوهرم خسته شدم اونجا تو کل روز سرجمع ۳۰ دقیقه گرفته باشش همه این ور اونور میرفتن من همش بچه بغلم بود ببخشید طولانی بود

۴ پاسخ

خب عزیزم خسته میشی بگو بهش
بچه زو بده دستش بگو من دستم خسته شد یکم بغلش کن
و حتما ویتامین هاتو بخور خیلی رو اعصاب ادم تاثیر داره من وقتی نمیخورم اصلا دعوا بگیرم بدجور

همه مردا همینن بابد بگی دستت درد گرفت تا یه لحظه بچه رو بگیرن

به خاطر هورمونها ست

عزیزم بخاطر خستگی همه همینطورین یکم استراحت کن خوب میشی

سوال های مرتبط

مامان پرنسس صورتی👨‍👩‍👧 مامان پرنسس صورتی👨‍👩‍👧 ۱۳ ماهگی