۶ پاسخ

منم گاهی وقتا خیلی خیلی عصبی میشم از کارای خونه و بچه داری شوهرمم خیلی کم پیش میاد کمکم کنه همش غر میزنم سرش ولی بیشتر نتیجه منفی داره😑

حالا اومدن خونه یا نه🤣🤣

مردا خیلی رو دارن چرا کارا خونه تمومی نداره

منم خیلی عصبی شدم از بس که پسرم داد میزنه

همه همینیم….ولی خب سعی کن خودتو کنترل کنی…مخصوصا دم پریودی من پاچه میگیرم فقط😂😂

فقط اونجا که گفته دیگه نمیایم خونه

سوال های مرتبط

مامان رهام مامان رهام ۱ سالگی
از دست جاریم دلم داره میترکه از غصه. اونا خونه مادرشوهرم زندگی میکنن به خاطر همین هرموقع میریم خونه مادرشوهرم اونم میبینمش. دو تا دختر داره دوقلو هستن ۸ ماهشونه. من عادت دارم هروقت میرم خونه مادرشوهرم چنتا از اسباب بازیای پسرمو هم میبرم و هم به دخترای اون میدم بازی کنن هم پسر خودم. همین پریروز اومده بود خونمون دختراشون بدون اجازه گذاشت تو استخر توپ پسرم بازی کنن منم چیزی نگفتم بلز پسرمم خراب کردن گرون قیمتم بود اصلا به روش نیاوردم گفتم اشکال نداره بچست. یکی از بچه هاشم خوابش میومد تو ننو پسرم بی اجازه خوابوندش بعدم گذاشت تو تخت پسرم بازم هیچی نگفتم. بعد امشب رفتیم خونشون دیدم یه دونه از اون بادکنکا که چراغش روشن میشه خریده دوتاییشون با هم بازی میکردن پسرم تا دیدش ازشون گرفت باهاش بازی کنه از دستش افتاد چراغش اتصال کرد خاموش شد بعد جاریم با بی حیایی کامل به شوهرم گفت برو یکی عین همینو بخر قیمتش ۱۰۰ تومنه. داشتم میترکیدم بهش گفتم تا الان هی شما با وسایل پسر من بازی کردید شکستید یه بارم پسر من شکست وسیله شمارو بعد گفتم منم از این به بعد مثل خودت باهات رفتار میکنم.شوهرم رفت بادکنکشونو خرید اورد با مادرشوهرم خدافظی کردم اومدیم خونمون.
انصافا مادرشوهرمم بهش عصبانی شد گفت خجالت نکشیدی برادرشوهرتو فرستادی بیرون به خاطر یه بادکنک بی ارزش
مامان علی🧸 مامان علی🧸 ۱ سالگی
دیشب پریود شدم و اصلا نخوابیدم در حدی که با ژلوفن و دیکلوفناک یهخورده دردم اروم و خوابیدم
صبح با چشای پف کرده بیدار شدم از بس شب قبل گریه کرده بودم
به شوهرم گفتم مراقب علی باش یخورده من خسته م
برعکس هر روز که تا لنگ ظهر میخوابید پاشد لباساشو بپوشه بره مغازه ش که یه وقت مراقب بچه نباشه
بعد داشتم برا پسرم پنکیک درست میکردم گفتم مراقبش باش تا اماده ش کنم
بچه رو به امان خدا ول کرد پسرمم محکم رو کاشی لیز خورد افتاد بعد برگشته میگه مگه خودت مراقبش نیستی خب احمق من دارم صبحونه شو اماده میکنم
اینا به کنار وقتی بهش گفت بهش بده بخوره من دراز بکشم گفت بلد نیستم نمیدونم چطوری میخوره
کلا تو هیچکاری کمک نمیکنه هر چی ازش میخوام میگه بلد نیستم
من دیگه واقعا تنهایی از پس بچه م برنمیام خیلی شیطونه و همه کاراش با خودمه مدام هم گریه میکنه و یه چیزی میخواد
بابا فقط موقع غذا و خواب خونه س بقیهشو فراریه مبادا بچه رو بگیر
همشم تقصیر اون مادرشوهرمه وقتی بچه م کوچیک بود تا پسرش علی میگرفت زود میقاپیدش مبادا پسر نازنینش اذیت بشه
اینقدر ازش کفری ام دلم میخواد تیکه پاره ش کنم
هر یه مدت یه بار سر این موضوع دعوا داریم اصلا هم ادم نمیشه جالبه اون بود ‌که بچه میخواست اون وقت الان همش ازش فراریه