۱۹ پاسخ

انشالله تا بعد از ظهر بیای بگی زایمان کردی😍لطفا سر زایمان برا منو بابام دعا کن خیلی محتاج دعاتم بابام مریضه

انشالله به سلامتی زایمان کنی عزیزم یادت نره همه مامانارودعاکنب

انشاءالله ک دردات زود شروع بشه.

بسلامتی زایمان کنی گلم برای منم دعاکن

مامان ایهان زایمان نکردی؟؟؟

فک کنم مامان ایهان زایمان کرده خبریش نیس.

۴ سانت بشی کیسه ابتو میزنن دیگه خیلی طول نمیکشه بچه بدنیا بیاد

منم همین بود دوتا قرص دادن خوردم بعد یکی گذاشتن تو رحمم دردام شدید شد

عزیزم فقط سعی کن پاشی ورزش کنی اسکات بزن اگه توپ هست ازشون بگیر با توپ ورزش کن من ۱۰شب رفتم بستری شدم با ۳سانت بعد تا صبح هی با توپ ورزش میکردم باز استراحت میکردم باز شروع میکردم سری دهانه رحمم باز شد فردا صبحش ساعت ۱۰ به دنیا اومد بگو بیان برات معاینه تحریکی انجام بدن

منم دقیقا اینجوری بودم
صبح زایمان کردم نگران نباش ایشالا توم امروز فارغ میشی

عزیزم خب چرا سزارین نمیکنن
چقدر بی رحمن اخه

ایقد نگهت میدارن ک طبیعی بزایی ممکنه دو یا سه روزم طول بکشه عزیزم اینه وضعه بیمارستان دولتی ما حالا شاید بیمارستان و پرسنل شما انسان باشن تو شهر ما کشتارگاهه

عزیزم منم درد نداشتم وقتی ۹ سانت باز بشی و بچه بخاد بیاد اونجا دردت شروع میشه بچه میاد تو واژن مقعدو واژن درد میگیره

خانما برا منم دعا کنید..ظهر میخام برم برا معاینه تحریکی..

اخرسر سونه فشار وصل میکنن..
اون شدتش بیشتر..
اگه خدای نکردی اینم کاریت نکنه سزارین میشی...

ولی اتفاقی نمیفته فقط اذیت میشی و انشالله به دلخوشی نی نی رو بغل میگیری

انقد نگهت میدارن که طبیعی زایمان کنی نهایت کیسه ابت رو پاره میکنن یا خدایی نکرده ضربان قلب بچه یه هشداری بده تاببرنت سزارین

اخی چ بد
منم از همین میترسم ک نمیخام برم زیر آمپول فشار 😫

انشالله خدا بهت کمک بکنه
منم مثل شما بودم خودشون کیسه آبمو پاره کردن دوساعت بعدش ب سختی زایمان کردم

سوال های مرتبط

مامان الین مامان الین روزهای ابتدایی تولد
تجربه زایمان طبیعی:
شنبه ۱۲ ابان رفتم مطب دکتر گفت برای چهارشنبه نامه بستری میدم که بستری بشی و با امپول فشار زایمان کنی
تا چهارشنبه کلی ورزش و پیاده روی انجام دادم ک با درد خودم برم اما نتیجه نداد
چهارشنبه صبح رفتم بیمارستان بستری شدم ۹ صبح بهم سروم فشار وصل کردن یدونه سروم وصل کردن تاثیر نداشت دومی رو وصل کردن تاثیر نداشت سومی ک وصل کردن ساعت ۶/۵ غروب بود ک دردام کم کم شروع شد تا ۱۱/۵ دردام داشت شدید میشد ک پرستارا اومدن و سرومو قطع کردن گفتن فردا ۶ صبح دوباره وصل میکنیم مادرم پیشم بود اعتراض کرد گفت درداش تازه داشت شروع میشد چرا قطع کردین اونام کفتن دستور پزشکه نا امید و خسته خابیده بودم ک اومدن و بازم وصل کزدن و کیسه آبمو ترکوندن شدم شه سانت و دردام شروع شد ساعت ۱ شب بود ک شدید شد و سوار توپ کردن و ضربه میزدن و نفس عمیق میکشیدم ساعت ۴ شدم ۵ سانت و دردام دیگ واقعا شدید شده بود و نمیتونستم تحمل کنم کل زایشگاه رو برداشته بودم رو سرم و جیغ و داد میکردم چون واقعا درد داشتم ساعت ۶ صبح فول شدم گفتن دیگ زور بزنی سر بچه دیده بشه تمومه اما چون ۲۴ ساعت بود ک چیزی نخورده بودم اصلا زوری نداشتم ک بزنم اخر سر ساعت ۷ با تمام وجود زور زدم و قران زمزمه کردم ک شر بچه اومد بیرون و بردنم اتاق زایمان و دوتا زور ک زدم بدنیا اومد و دخترمو دادن بغلم اون لحظه بهترین لحظه دنیا بود و تمام دردام یادم رفت
خواستم بگم من با دهانه رحم کاملا بسته و سر بچه پایین بود رفتم زایمان کردم با چهارمین سروم فشار اونم خواستم بگم تو موقعیت من نا امید نشید من کلی استرس به خودم دادم ک مبادا سزارینم کنن و خلاصه گذشت و رفت و الان دخترم بغلمه😍