تجربه ی سزارین من اینجوری بود که
شب قبلش به دکتر پیام دادم که جواب هم ندادن نمیدونستم از چه ساعتی نباید غذا بخورم
قبل هشت شب شام خوردم و تا قبل ۱۲ آب صبح ساعت هفت و نیم رسیدم بیمارستان انتخابم کلینیک اصفهان بود که کادر درمانیش واقعا با حوصله و خوش اخلاق بودن همون موقع رفتم آزمایش دادم فرستادنم زایشگاه لباس پوشیدم و سرم زدن دیگه ساعت ۸نیم بود بردنم اتاق عمل تا دکتر بیاد یکم طول کشید بعدش که اومد منو بردن توی اتاق من بیهوشی میخواستم اما دکتر اجازه نداد بی حسی استفاده کرد یکم درد داشت اما ن خیلی خوابیدم روی تخت پرستار پرده کشید جلوم و دیگه چیزی نفهمیدم بیدار که شدم دیدم کارم تموم شده حالم خوب بود درد نداشتم اومدم بیرون یه نیم ساعتی بیرون بودم بعدش منو آوردن بخش دردم کم کم شروع شد خیلی هم نیست بخیه هام که اصلا درد نداره فقط سوزش داره
ولی منقبض که میشه یکم درد داره که قابل تحمله
حتی دکتر بهم پمپ درد هم نداد گفت لازم نیست

۳ پاسخ

منم پمپ درد می‌خوام نمی‌دونم بگیرم یا نه
یا با شیاف درد کم میشه نیازی نیست بهش
من خیلی از راه رفتن بعد عمل میترسم

کلینیک خانواده رفتی؟دکترت کی بود

بسلامتی عزیزم؛منم دوروز دیگه زایمانم دکترم گفت نیاز به پمپ درد نداری نمیدونم چیکار کنم
شما بدون پمپ درد اوکی بودید؟

سوال های مرتبط

مامان ککل مامان ککل ۵ ماهگی
تجربه‌ی زایمان
من سزارین دوم بودم. به گفته‌ی دکتر از ساعت ۱۲ شب قبل ناشتا بودم. ساعت ۸/۵ شام سوپ خوردم(البته سه تا بشقاب)😁. ساعت یازده و نیم هم مخلوط شیر و سویق و شیره خوردم که تا فردا گرسنه نشم.
ساعت ۷ بیمارستان بودم و تا ۸ کارهای پذیرش رو انجام دادم. ۸/۱۵ سرم و سوند گرفتم.تا اومدن جواب ازمایش و دکتر یک ساعتی طول کشید و ۹/۵ رفتم اتاق عمل که ده دقیقه‌ای اونجا معطل شدم. خداروشکر اتاق عملم خوب بود و ساعت ۱۰ پسرکم به دنیا اومد. بهم نشونش دادن و بردن. یه ربع به یازده عملم تموم شد و رفتم ریکاوری. اونجا یکم لرز کردم که پتو انداختن. ۱۲/۵ رفتم بخش .‌ بچه رو اوردن و شیر دادن. از ساعت یک و نیم تقریبا درد هام شروع شد. پرسیدم چرا شیاف نمیدن که گفتن تو اتاق عمل گذاشتن و باید چند ساعت بگذره. یه نفر اومد و شکمم رو کمی فشار داد و معاینه کرد(کلا سه بار تاشب، چندتا فشار دریافت کردم) درد داشت ولی خب طوری نیست که ادم نفسش بره. تا چهار و نیم درد داشتم که شیاف گذاشتن و اروم شدم تا حدودی. پیچش شکم داشتم. انگار رحم داشت جمع میشد و فشار میاورد. ساعت ۸ شب، یه لیوان چایی خوردم و بعدش یه لیوان اب گلابی.
مامان محمدجواد ومیراث مامان محمدجواد ومیراث ۸ ماهگی
پارت دوم
اتاق عمل نیم ساعتی طول کشید ، من چندثانیه حالت تهوع گرفتم فقط که سرم رو به پهلو کج کردن خوب شدم ، بعد از اتمام هم بچه رو اوردن دیدم و سریع من رو بردن ریکاوری و بچه رو بردن بخش نوزادان ، اون روز شلوغ بود و من تا سه ساعت توی ریکاوری موندم بعد از دو ساعت تونستم حرکت بدم کمی پاهامو ، یکمی سردم سد که بهشون گفتم و برام بخاری اوردن و خوب سد ، همونحا درخواست پمپ درد کردم ، دکترم بعد از یک ساعت اومد و معذرت خواهی کرد که میدونم درد داره اما به نغع خودته و رحممو فشار داد ابنجا واقعادرد داشت و حیغ کشیدم بعد از سه ساعت آوردن منو بردن بخش تو اتاقم و بچه رو هم بعد از نیم ساعت آوردن دردام داشت سروع میسد اما پرستارا زود زود سروم میزدن و شیاف میذاشتم و قابل تحمل بود سختیش این بود که نباید سروگردنمو تکون میدادم و نباید خرف میزدم تا ساعت هشت شب ، شب که شد دکتر گفت با نسکافه و چای شروع کنم و کاچی و سوپ هم خوردم و بهم کفتن باید راه برم فقط چند قدم اولش سخت بود و بعدش برام راحت شد
مامان گندم مامان گندم ۶ ماهگی
تجربه زایمان پارت 3
خلاصه نیم ساعتم گذشت من پیشرفت نداشتم اومدن دنبالم بردن سزارین از کمر بی حس کردن سوزنش یکم درد داشتم ولی نه خیلی تو اتاق عمل دکتره که داشت بی حس میکرد گفت چقدر لگنت بالاست تو اصلا نمیتونی طبیعی زایمان کنی بی حس کرد بعد از چند دقیقه کامل بی حس شدم شروع کرد بعد از چند دقیقه دختر خوشگلمو نشونم داد بعد بخیه هم بردنم اتاق ریکاوری دو ساعت تو ریکاوری بودم بعدش بردنم بخش یواش اثر بی حسی داشت دردم شروع شد نزدیک یک ساعت درد خیلی بدی داشتم که شیاف گذاشتم بهتر شد ولی کامل نرفت دیگه خلاصه یکم خوابیدم دخترمم پیشم بود حالش خوب بود خدارو شکر چون بهم گفته بودن احتمال داره بره دستگاه ترسیده بودم ولی تو اتاق زایمان بهم امپول ریه زدن تا شب که رفتم اتاق عمل اوکی شده بود شکر خدا تا دیروزم بیمارستان بود غروب مرخص شدم اومدم خونه بخیه هامم یکم درد میکنه ولی با شیاف قابل تحمل میشه دیگه همین چیزی یادم نمیاد سوالی داشتین بپرسید جواب بدم ولی کلی بخوام بگم دیگه هیچ وقت راضی به سزارین نمیشم طبیعی هم که بدنم نمیکشه در کل دیگه بچه نمیارم 😂😂😂
مامان پسر قشنگم مامان پسر قشنگم هفته سی‌ام بارداری
سلام خانما
اومدم که براتون از تجربه سرکلاژم بگم
من دیروز صبح رفتم بیمارستان مادر و بستری شدم و خیلی زود و بدون معطلی کارهای پذیرشمون رو انجام دادن
یه کیف لوازم بهداشتی بهم دادن و منتقل شدم بخش و یکسری سرم بهم زدن و آماده شدم که برم اتاق عمل
ساعت یک و نیم ظهر من رفتم اتاق عمل و ساعت ۳ منتقل شدم بخش
من از ساعت ۵صبح ناشتایی داشتم و دکتر بیهوشی دم در اتاق عمل باهام صحبت کرد
بعدش رفتم تو اتاق عمل و خوابیدم رو تخت و تا دارو بیهوشی رو بهم تزریق کردن کمتر از چند دقیقه بیهوش شدم
بعدش با یه درد خیلی کم حتی از درد پریودی کم تر به هوش اومدم و آنقدر همه چی عالی بود که فکر کردم هنوز عملم نکردن😅
و اولین حرفی که زدم بچم رو پرسیدم
گفتن خداروشکر عملم خیلی خوب بوده و بچه هم سالمه
بعدش اومدم بخش و خیلی سریع اومدن و لباس هامو عوض کردن برام و مجدد سرم زدن با مسکن خیلی قوی
دوتا آمپول هم زدن که یدونش پرولوتون بود و اون یکی رو نفهمیدم چی بود
خونریزی داشتم تا چند ساعت و بعدش کم و کمتر شد
برای دسشویی رفتن یه کوچولو اذیت بودم که خداروشکر فقط یکی دو بار اولش سخت بود بعدش خیلی خوب شد
بعد عمل برام فرنی و بیسکوییت آوردن و گفتن که آزادم همه چی بخورم
شب شام آوردن و من استراحت کردم تا صبح
صبح هم صبحانه خوردم و بهم گفتن که یه مقدار خیلی کم راه برم و بعدش پرستار اومد و داروهامو بهم گفت که چجوری مصرف کنم
بعدش گفتن برید کار های ترخیص رو انجام بدین و آخرین سرم هم زدن برام و من ساعت ۱۲مرخص شدم
نضافت خیلی خوب بود
برخورد پرسنل عالی بود
غذاش خیلی خوب بود
رسیدگیشون عالی بود
من خیلی راضی بودم از همه چی
اصلا عمل ترسناکی نیست من خیلی استرس داشتم که خداروشکر همه چی ختم به خیر شد
سوالی بود در خدمتم ☺️
مامان حسان👼 مامان حسان👼 ۷ ماهگی
قسمت ۲ داستان سزارین :

۲ :
وقتی بردنم قسمت اتاق عمل دکترمو دیدم و یکم صحبت کرد باهام گفت نمیترسی که . گفتم چرا خیلی دلهره دارم. گفت هیچی نیست اصلا نترس.. به اقای دکتر خیلی خوش اخلاق اومد گفت دکتر ببهوشیتم...گفتم میشه منو بی حس کنید ؟ اخه من بیهوشی دوس ندارم. گفت بله چرا نشه بی حسی بهترم هست‌ . منو گذاشتم رو تخت اتاق عمل و کمکم
کردن بشینم رو اون تخت..
دکتر بیهوشی با یه اقای دیگه گفتن شونه هاتو شل کن و شروع کردن به امپول زدن به ستون فقراتم. ولقعا درد نداشت.. واقعا اونطوری نبود که استرس داشتم ..اروم خوابیدم. یه عالمه پرستار اومد شروع کردن به باز کردن وسیله ها..اماده کردن اتاق ..لباسا... تخت نوزاد اوردن گذاشتن اون بغل.. اتاق عملمم رنگش سفید بود فقط سرد بود خیلی ..
دیگه کم کم داشتم بی حس میشدم یه حس خوبی بهم دست داد با اون بی حسی که داشت انجام میشد
یه پرده کشیدن جلوم دیگه ندیدم ..ولی شروع کرده بودن عملو.داشتم تو دلم دعا میکردم واسه همه ..واسه اونایی که بچه میخوان اونایی که گفته بودن منو دعا
کن ..
یه پر
مامان کیان مامان کیان ۷ ماهگی
من اومدم با تجربه زایمانم خانوما از شب قبل رفتم زایشگاه همه چیمو ازم گرفتن بهم لباس دادن گفتن برو بخاب رو تخت تا صبح دیوونه شدم تا صبح اصلا ساعت نمیگذشت صبح ساعتای ششو نیم هفت اومدن بهم سوند وصل کردن یه کوچولو درد داره ولی سریع تموم میشه یکم بعدش فقط حس میکنی همش جیشت میخای بریزه بعدش منو گذاشتن رو تخت بردن تو راهرو اتاق عمل دکتر بیهوشی و دکتر خودم اومدن پیشم ترسیده بودم از فضا گفتم میشه فقط منو بیهوش کنین که گفتن چشم همونجا به دکتر بیهوشی ام گفتم پمپ درد میخام بعد کمتر از ده ثانیه از هوش رفتم وقتی بهوش اومدم که تو ریکاوری بودم همش میگفتم بچم خوبه هی میگفتن خوبه نگران نباش بعد هی میگفتم تروخدا شکم منو فشار ندین هی هرکی میومد فشار میداد منم تو اون حالت گیجی دستاشونو میگرفتم نمیزاشتم خیلی درد داشت اخر رفتن یکیو اوردن زور داشت تا ته فشار داد فریاد زدم از درد بعدم که بردنم تو بخش بعدازظهرشم راه رفتم اولین راه رفتنم خوب بود البته من پمپ درد داشتم بنظرم سخترینش همون شکم فشار دادنست دکترمم پریسا نجفی بود که عالی بود واقعا خیلی راضی بودم ازش یجوری بخیه زده که هیچی معلوم نیست اصلا
مامان رادین مامان رادین ۳ ماهگی
توی ۵ دقیقه اینا بچه رو درآوردن که لحظه ی قشنگشه بعدشم که بخیه و اینا کلا شاید نیم ساعت شد بردن ریکاوری اونجا ماسک اکسیژن زدن که فشارش زیاد بود حالمو خوب کرد یکمم آب گفتم دادن تشنه بودم راستی قبلش تو اتاق عمل گفتم پمپ درد میخوام که تو ریکاوری دادن دستم بردم بخش اونجا اومدن لباسامو عوض کردن پمپ درد رو وصل کردن رفتن دوساعت بعد کم کم دردام شروع شد انگار نه انگار که پمپ‌درد دارم به پرستار گفتم جای سرم درد میکنه گفت چیزی نیست نصف سرم رفت پرستار دیگه اومد گفت سرم رفته زیر پوستت اصلا به رگ نمیرفته رگ رو عوض کرد من تازه بهتر شدم نگو اشتباهی میرفته من درد داشتم بعدشم ۹ صبح که عمل شده بودم گفتن از ۶ عصر آبمیوه ابنا بخور از ۹ شب هم غذا خوردم ساعت ۱۰‌هم اومدن سوند رو برداشتن که اینم درد و سوزش داشت ولی راحت شدم‌دیگه کم کم رفتم پایین تخت راه رفتم دستشویی رفتم بعد اینکه بیمارستان به همراه غذا نمیده میگه بیا کارت بکش غذا ببر اونم یکم دیر بری تموم شده
مامان Sevda🫀✨ مامان Sevda🫀✨ ۴ ماهگی
٣:

بعدش بچه رو بردن كه واكسن هاشو بزنن منم بعد اينكه بخيه هامو زدن بردنم ريكاوري پرستاراي زايشگاه خيلي مهربون بودن هر ٥ دقيقه ميومدن ميگفتن دخترم درد نداري سرت درد نميكنه لرز داشتم كه گفتن طبيعيِ سه بار هم شكممو فشار دادن كه بي حس بودم و اصلا متوجه نشدم (بعدا همسرم گفت من كه بستري شدم دكترم ٤ ٥ دفعه زنگ زده به گوشيم و حالمو از شوهرم پرسيده)
بعد از ١ ساعت بردنم بخش كه بازم نتونستم همسرم رو ببينم🥲 چون رفته بود طلا بگيره برام سورپرايزم كنه كه نرسيد🥹
ساعتاي اول خيلي بد بود كه پاهامو حس نميكردم و نميتونستم به پهلو بشم خيلي بد بود كم كم كه سر پاهام باز شد يكم حالم بهتر بود حداقل پاهامو ميتونستم تكون بدم اما خيلي گرسنه ام بود و خيلي تشنه از صبحش قبل عمل ميخواستم آب بخورم كه نزاشتن ساعت ٨ صبح عملم تموم شد ساعت ٨ شب گذاشتن چيزي بخورم كه با مايعات گرم گفتن شروع كن منم نسكافه خوردم بعدش هم اومدن راه بردنم اصلا هم سخت نبود فقط از تخت پايين اومدن سخت بود يكم فرداشم كه ديگه مرخص شدم خلاصه كه راضي بودم از زايمان سزارين…
من بيمارستان مريم بودم هزينه تراشي اي كه ميگن نداشت ولي بعضي از پرستاراش واقعا سگ بودن و رسيدگي نميكردن بستگي به شيفت داشت شيفت صبح من پرستارم خيلي خوب بود اما شيفت غروب نه شيفت شب هم قابل تحمل بود ولي اگه باز بخوام زايمان كنم اين بيمارستان انتخابم نيست..
مامان پرنسا مامان پرنسا ۸ ماهگی
سلام من شنبه سزارین شدم بیمارستان قمر
میخواستم تجربه زایمانم رو بگم
من برای تشکیل پرونده رفته بودم که دکترم تماس گرفت گفت همون لحظه بستری بشم برای زایمان اولش خیلی استرس داشتم کارامو انجام نداده بودم و خیلی هنگ بودم ساعت ۱۲ و نیم ظهر رفتم اتاق عمل و یک و ده دقیقه بچه به دنیا اومد رسیدگیشون خیلی عالی بود واقعا پرسنل خیلی خوش اخلاق و مهربونی داشتن من اتاق خصوصی و پمپ درد هم گرفتم تنها چیزی که خیلی درد داشت اولین باری که دست و پاهامو روی تخت تکون دادن و دو بار هم شکمم رو فشار دادن که واقعا درد داشت من آستانه دردمم پایینه واقعا دردم شدید بود ساعت های یک شبم اومدن خودشون رام بردن که پمپ دردم تموم شده بود و دردم زیاد بود برام دو تا شیاف گذاشتن و دردم کم شد بعدش چندبار دیگه راه رفتم که باعث شد دردام کمتر بشه ساعت تقریبا ۱ ظهر هم مرخص شدم در کل من از بیمارستان قمر خیلی راضی بودم همه ی کارها رو خودشون انجام میدادن و پرسنلش با رفتارشون باعث میشدن آدم احساس خوبی داشته باشه
مامان امیر مهدی مامان امیر مهدی ۳ ماهگی
پارت دوم تجربه زایمان سزارین
سریع گفتن به پشت بخواب و خوابیدم و پاهام که کامل بی حس شده بود شروع کردن


جو اتاق عمل برای من که دوبار رفته بود اتاق عمل خیلی خاص نبود

فقط بعد بی حسی حس خفه شدن داشتم
قفسه سینم انگار چیزی داشت فشارش میداد حس تهوع داشتم که برام امپول تهوع زدن و چون تا روز آخر بارداری حالت تهوع داشتم شب قبلش دمیترون خورده بودم

۱۰و۴۰ آمپول بی حسی زدن تا ۱۰و ۵۵ گل پسرم به دنیا اومد
صداش که اومد خیلی خیلی خوب بود
نشونم دادنش و بردنش
بعدش تا ۱۱و ۴۰بخیه زدن و برام سریع دوتا شیاف گذاشتن و رفتم ریکاروری
اونجا کم کم ی حسی مثل درد پریودی کم داشتم که بخاطر نبود بچه بود و این درد برای زایمان طبیعی هم هست
واقعا هم درد خاصی نبود قابل تحمل بود
بچم آوردن بهش شیر دادم
حدود ۱۲و نیم بود رفتم بخش که هنوز یکم سر بودم موقع جا به جایی از این تخت به اون تخت یکم اذیت شدم
داخل بخش ی پرستار اومد تا ماساژ بده که گفتم نکنه ی ذره فشار داد و رفت
من خیلی حرف زدم تو بخش ولی اصلا سرم تکون ندادم که گردن درد و سردرد نگیرم

واقعا خدمه توحید ی خانم جوون بود عالی بود خودش تمیز میکرد و شیاف میزاشت

درد هاش تقریبا مثل درد پریودی بود خب بستگی به آستانه درد هرکسی داره من تا میخاست شروع بشه دوتا شیاف میزاشتم و یک بار تو اتاق عمل یک بار تو بخش دوتا گذاشتم بقیش یکی یکی بود