حالا موقع آمپول بی حسی یکم ترس داشتم همش نگاهشون میکردم تکون میخردم که تهش دو تا پرستار منو نگه داشتن و دکتر آمپولو زد و اینجا بود که خجالت کشیدم چون اصلاااا درد نداشت
حالا دکتر بیهوشی میگه تو داری بچه به دنیا میاری باز آمپول میترسی🤣
سرکلاژ هم که بعد عمل باز کرد که اینم دردی نداشتم چون بی حس بودم
ماساژ شکم بعد زایمان هم یه بار خود دکتر بعد عمل تو خود اتاق عمل انجام داد یکبار هم تو اتاق ریکاوری که دردش قابل تحمل بود
در مورد پمپ درد هم بنظر من بیخود بود چون درد ها قابل تحمل بودن

۱ پاسخ

من نمیدونم چرا توی اتاق عمل بی حس ک شدن حالت تهوع گرفتم فشارمم افتاد نمیدونم از ترس بود. هر چی ک بود خیلی بد بود مرگ و با چشام دیدم

مقالات مرتبط

عمل لابیاپلاستی بعد از زایمان
عمل لابیاپلاستی بعد از زایمان و روش های انجام آن
خانه داری و بچه داری
آیا خانه داری و بچه داری با هم جور در می‌آید؟

سوال های مرتبط

مامان آرین مامان آرین ۳ ماهگی
*تجربه زایمان 🤱۳*
بعد بی حس شدن دکتر شروع کرد به شکافتن شکمم دردی حس نمیکردم ولی حس فشار چاقوی جراحی رو خیلی خوب حس میکردم و بعد یه احساس مکش خیلی زیاد انگار که دارن دل و روده ام رو از تو بدنم میکشن بیرون و بعد صدای گریه آرین و حس خوب آرامش ...آروم شدم
آرین من به دنیا اومد
آرین من سالم به دنیا اومد خدایا شکرت🤲
بعد اتاق عمل من رو بردن اتاق ریکاوری که حدود دوساعتی اونجا بودم تو این فاصله هم یه ماما میومد شکمم رو فشار میداد و هردفعه احساس دردش بیشتر می‌شد چون بی حسی کم کم داشت از بدنم خارج میشد دردش غیر قابل تصور بود انگار روح از بدنم خارج میشه
بعد منو بردن تو اتاق بخش زنان که مشترک بود با یه خانوم دیگه اینجا هم دلم گرف چون دوست داشتم با بچه ام و شوهرم تنها باشم ولی اون شب به قدری شلوغ بود که اتاق خصوصی گیرمون نیومده بود و شوهرم مجبور شده بود دو تخته بگیره
به من حتی پمپ درد هم وصل نکردن فقط چند باری اومدن مسکن تزریق کردن و بار آخر هم شیاف گذاشتن
صبح روز دوم دکتر بهم سر زد ولی چون هنوز شکمم کار نکرده بود نگهم داشت تا وقتی شکمم کار کنه
صبح همون روز شوهرم رفت تا اتاق خصوصی پیدا کنه و شکر خدا یه مریض داشت مرخص میشد و ما جابجا شدیم به اتاق جدید
اونجا تونستم یکم استراحت کنم
بقیه 👈 تجربه زایمان🤱۴
مامان دلسا مامان دلسا ۴ ماهگی
من واسه زایمان طبیعی خیلی اذیت شدم ده ساعت درد کشیدم امپول فشار زدم بعد از زایمان خونریزی شدید داشتم و تا پای مرگ رفتم بخیه های زایمان و بلافاصله بعد از دنیا اومدن بچه سه بار باز کردن و باز دوختن و چندین بار من و با اون همه بخیه با دست معاینه کردن شاید علت خونریزی مشخص بشه که نشد و رفتم اتاق عمل بعدم دوز بالایی بی حسی زدن تو کمرم که تا فردای عمل هنوز بی حس بودم و دوتا کیسه خون تو اتاق عنل بهم وصل کردن و دائم پرستار میزد تو صورتم که خوابم نبره ممکن بود برم کما هنوزم که هنوزه کمرم از بی حسی شدید درده ولی من بگارت ارتجاعی داشتم و موقع رابطه درد شدیدی و تحمل میکردم و فراری بودم همیشه هر بار درد اولین بار بعد از عروسی و‌تحمل میکردم ولی بعد از زایمان انگار بکارت پاره شده و راحت شدم واسه رابطه دیگه درد نمیکشم بنظرم ارزش این همه سختی و داشت 😐😂
مشاهده ۱۰ پاسخ دیگر
مامان نیهاد مامان نیهاد ۴ ماهگی
خانم ها سزارینی واسه همه ماساژ شکمی میدن بعد از عمل؟
بعد تو اتاق عمل میدن یا ریکاوری؟
من که حس نکردم که برام انجام دادن
مشاهده ۵ پاسخ دیگر
مامان روشا مامان روشا ۸ ماهگی
منم قبول کردم البته همسرم راضی نبود سزارین بخاطر عوارض بعدش و یه چیزای شخصی اما مسئله پولش نبود
من ۳۰رفتم بستری شدم ساعت ۱۲شب برای زایمان اون شب از استرس خوابم نبرد یه خانوم هم چون جا کم اومده بود آورده بودن تو اتاق من. تا خود صبح بیدار بودیم ساعت مثل برق باد گذشت ساعت ۵:۳۹صبح اومدن بهم سوند وصل کنند از ترس سوند سکته کرده بودم 😂 درد داشت اما تحمل کردم منو بردن اتاق عمل در یک دقیقه قبلش نه همسرمو دیدم نه مادرمو پایین بودن داشتن میومدن بالا که منو بردن اتاق عمل خیلی ترسیده بودم تو عمرم که ۲۰سالمه هیچوقت اتاق عمل ندیده بودم خیلی حس عجیب بود میدونستم قرار برش بخورم اما خوشحال بودم ولی استرس نداشتم یکم ترسیده بودم متخصص بی هوشی اومد گفت بشین رو تخت گردنتو خم کن یه پرستار اومد من نگهداشت که نپرم منم از آمپول به شدت میترسم اما اون اصلا درد نداشت وقتی زد بعد اینکه زدن یهو دو نفری منو محکم دراز کش کردن من حالم بد شد همون لحظه که داشتن دست پامو میبستن بالا آوردم ادامش تاپیک بعدی
مشاهده ۱ پاسخ دیگر
مامان محمد حیدر مامان محمد حیدر ۸ ماهگی
مامانا راستی من بعد از عمل سزارین تو بیمارستان یه جای سوزن لای ران پام بود کسی میدونه چی بود!؟ تو اتاق عمل یه آمپول هم به بازوم زدن
مامان ریحانه 🩷🥰 مامان ریحانه 🩷🥰 ۶ ماهگی
سلام من آمَده ام از تجربه های زایمان خودم بگم (زایمان سزارين)
همیشه از سوند وصل کردن میترسیدم
موقع زایمان دکتر گفت ساعت ۶ بستری باید بشی ولی تا بستری شم ساعت شد ۸
دکتر تو راه بیمارستان زنگ زد بهشون گفت که اول منو بفرستن اونا هم گفتن هنوز آماده نیس چرا که تازه رفتم سر تختم و پرستار داشت آنژیوکت وصل میکرد دکتر قبول نکرد و گفت اول منو بفرستن
منو دکتر با هم وارد بخش عمل شدیم حدودا دکتر تا کار هاشو برسه بیاد سراغم یه نیم ساعت شد و سریع همه چی سرعت گرفت دکتر بیهوشی اومد و آمپول رو زد
بعدش هم خود دکتر سون رو وصل کرد که هیچی حس نکردم چرا که بی حس اثر کرده بود
مامان یاسین مامان یاسین ۴ ماهگی
تو چهل روز دو بار عمل شدم🤕🤕 ی هفته بود شکم درد داشتم و فک میکردم معدمه و همش میرفتم دکتر و قرص معده و آمپول می‌گرفتم تا آخر دو روز پیش طاقت نیاوردم و بعد آزمایش ها و سونو اینا معلوم شد آپاندیسم پاره شده و دیروز ساعت ده عمل شدم . نمیتونم بگم این یکی آسونتر یا سخت‌تر بود همه ی عمل ها یکی از اون یکی سخت‌تر فقط نمی‌دونم چرا از موقع زایمان همش کارم به بیمارستان کشید دوبار که خودم عمل شدم و بستری بودم سه بار هم پسرم بستری بود کلا کارم شد بیمارستان
مشاهده ۲ پاسخ دیگر
مامان نَفَس🌱 مامان نَفَس🌱 ۷ ماهگی
این عکسو الان دیدم تو گالریم مال روز زایمانمه
دردم اومد از دیدنش😂
سخت ترین قسمت زایمانم پاشدن از تخت بود خیلی برام دردش وحشتناک بود عربده میزدم تو بیمارستان
بعدشم چون تو ریکاوری مرض داشتم دور ورمو نگاه میکردم گردن درد سردرد وحشتناک گرفتم تا چن روز از دردش بیمارستانی شدم دوباره
وگرنه نه سوند نه امپول بی حسی نه حتی خود عمل دردی نداره
شما سخت ترین قسمت زایمانتون کی بود ؟ 😅
بیمارستانمم یاس سپید بود
مشاهده ۲۰ پاسخ دیگر
مامان رُزا🩷 مامان رُزا🩷 ۴ ماهگی
دیگ رفتم کارارو کردن سوند و وصل کردن درد نداشت فقط ی سوزش مزخرفی داشت رو تخت خوابیدم رفتم برا اتاق عمل دکترم اومد بالاسرم گفت اسم دخترتو چی میخوای بزاری گفتم رزا کلی شوخی کرد باهام ک استرس نداشته باشم بعد دکتر بیهوشی اومد امپول بی حسیمو زد که اصلااا درد نداشت اصلا نفهمیدم بعد گفتن سریع بخواب ی دستمو سرم وصل کردن یه دستم فشار سنج دکتر اماده شد همین که تیغو کشید من جیغ زد با داد و گریه گفتم من حس میکنم درد دارم اول باور نکردن ولی پامو که بردم بالا سریع دکتر بیهوشیو صدا زدن که دوباره امپول بی حسی بزنه واقعا مرگو جلو چشام دیدم از ترس امپولو که زد این دفعه دز امپولو بالاتر زد که سریع بی حس شدم ولی حالا مگ می‌تونستم خودمو کنترل کنم فشارم اومد رو4گفتم دارم بالا میارم ماما بالاسرم گفت بالا بیار اشکال نداره
مشاهده ۹ پاسخ دیگر
مامان بَشِهههههه👶 مامان بَشِهههههه👶 ۶ ماهگی
تجربه زایمان پارت سوم :
دکتر که اومد مجدد معاینم کردن گفتن هنوزم دو سانتی چ من با اونهمممممهه درد دنیا رو سرم خراب شد😥😥🥲
و دکتر گفت پیشرفت نکردی و کیسه ابت هم ترکیده برا بچه خطرناک برو برای سزارین
خلاصه ساعت ۱۰/۵ بردن برای سزارین
و دکتر تو اتاق عمل گفت تو الان ۷_۸ سانتی چرا گفتن دو سانت 😑😑 ولی دیگ کار از کار گذشته بود و سوند گذاشته بودن و بی حسی زده بودن و در آخر بعد اون همه درد ک پاهام هنوز داشت می‌لرزید سزارین شدم

اینو بگم ک من اینقدر درد داشتم ک اصلا درد سوند و سوزن بی حسی رو حس نکردم و جراحیم خوب و تمیز بود شکر خدا

ولی حین عمل انگار ب بی حسی واکنش داده بودم ضربان قلبم رفته بود بالا ک یه عالمه بی حسی بهم زدن
واین باعث شده بود بعد عمل گیج و منگ بودم تا دو روز و واقعا یادم نمیاد چیا گفتم و چیکارا کردم

خلاصه ک من درد هر دو کشیدم و الان کوچولوم تو بغلم شکر خدا 💜🤲🏻
انشالله زایمان راحت قسمت همه باردارا و چشم انتظارها😍

بارداری
زایمان
آنومالی
مشاهده ۱۲ پاسخ دیگر
مامان هامین مامان هامین ۷ ماهگی
زایمان طبیعی پارت ۳
هزار تا فکر منفی دیگه اومد تو سرم ر چقدر که صداشو می‌کردم فایده نداشت با گریه و ناله تو وسط‌های سالن رفتم که همراهمو صدا کنم ولی به زور اومدن دستامو گرفتنو منو آوردن داخل بخش زایمان یه اتاق بود که برای استراحت پرستارا بود پرستاری که غروب شیفت بود خیلی اخلاقش بهتر از اینا بود رفتم تو اتاق دیدم که خوابه افتادم به دست و پاشو التماسش کردم که بیاد این دستگاه رو برام نصب کنه یکم شک کرد که پرستار قبلی کاری کرده باشه و اومد وقتی دستگاه رو وصل کرد دید که ضربان قلب بچه خیلی کمه همون موقع زنگ زد به دکتر و دکترا خودشونو رسوندن من درد داشتم ولی درد زایمان نبود یه حالت کمردرد و دل پیچه بود بچه تو شکمم انگار سنگ شده بود تکون نمی‌خورد هیچ فشاری هم وارد نمی‌کرد ساعت ۵ بود که دکتر هر یه ربع اینه‌ام می‌کرد و دهانه رحمم از ۲ سانت هیچ تغییری نکرده بود بعد از یک روز کامل درد کشیدن ضربان قلب بچه توی ۱۰ دقیقه ۶ بار افت کرد و فشار خودمم روی ۶ و ۷ بود به زور منو رسوندن به اتاق عمل سریع بی حسم کردن من هی داشتم بیهوش می‌شدم که بچه رو وقتی به دنیا آوردن اصلاً گریه نکرد ماساژش دادن سرتش کردن یه عالمه به پشتش زدن بعد یک ذره صدای گریهش اومد همون موقع بود که من بیهوش شدم و تا ۴ ساعت بعد به هوش نیومدم وقتی که به هوش اومدم گفتن که بچه مدفوع کرده و مدفوع خودشو خورده
مشاهده ۲ پاسخ دیگر
مامان نیلدا مامان نیلدا ۵ ماهگی
تجربه زایمان قسمت دوم
من که اصلا استرس عمل نداشتم همین که بردنم اتاق عمل و پرستارها و دکتر بیهوشی دیدم استرس گرفتم
دکتر بیهوشی گفت خودت خم کن به جلو و شل بگیر
و بی حسی اسپاینال انجام داد که اصلا حس نکردم خیلی خوب بود با اینکه قبلش میترسیدم از بی حسی اما اصلا سوزن حس نکردم
بعد کم کم پاهام شروع کردن به بی حس شدن و دکترم میگفت حس میکنی پاهاتو گفتم آره فشارهارو حس میکنم ، تو همین فاصله سوند وصل کردن که اصلا درد نداشت چون بی حس شده بودم و دکترم شکمم برش زده بود و من نفهمیده بودم و فک کردم هنوز منتظرن من بگم حس ندارم که گفت دارم سر بچه در میارم، خیلی حس خوبی بود هیچی نفهمیده بودم
بچه رو سریع در اوردن و نشونم دادن و گفتن میبرن تمیزش کنن
بعد تمیزکاری اوردن گذاشتن رو صورتم منم که قبلش تو اینستا این لحظه هارو میدیدم گریه ام میگرفت که چقدر حس قشنگیه
اما لحظه ای که بچه گذاشتن رو صورتم داشتم به این فک میکردم ارایش دارم و برای پوست بچه بده و کاش میذاشتن رو سینه ام اکا پارچه داشت و نمیشد
منو ساعت ۷:۴۵ بردن اتاق عمل ساعت ۸:۰۲ بچه ام به دنیا اومد و من تا ساعت ۹ اتاق عمل بودم
بقیه در قسمت بعدی
مشاهده ۲ پاسخ دیگر
مامان ماهور مامان ماهور ۳ ماهگی
دوستان سلام من رفتم بیمارستان مهدیه زایمان کردم از تحریم می‌خوام براتون بگم
من پیش دکتر صالح گرگری تو مطبشون میرفتم
ایشون تو بیمارستان مهدیه هم هستن
ماه آخر بهم گفت که هفته ای دوبار باید چک آپ شم چون دیابت داشتم و بچم بریچ بود
گفتن یکبار در هفته برم مطب و یکبار هم درمانگاه بیمارستان
۳۸ هفته بودم رفتم درمانگاه که گفتن مایع دور جنین کم شده باید بستری شی
رفتم بستری شدم و آزمایش گرفتن گفتن کیسه آب پاره شده و باید زایمان کنم
دیگه همونجا زایمان کردم دو شب بلوک زایمان بستری بودم قبلش
مدام چک میکردن و دستگاه nst بهم وصل بود بسیار مهربان بودن و خیلی حواسشون بود
روز دوم ساعت هشت عصر رفتم برا سزارین چون بچه بریچ بود
اتاق عمل عالی بود استاد بهفروز عمل کردن
پرسنل اتاق عمل خیلی خوش برخورد و مهربان بودن حتی دکتری که بی حسی کرد کلا در طول زایمان کنارم ایستاد و دستمو گرفت و نوازشم میکرد چون من خیلی ترسیده بودم و استرس داشتم
بعد از عمل بردن اتاق بستری
ولی اونجا راضی نبودم از لحاظ بهداشتی سطحش پایین تر از بقیه جاها بود
چون من قسمت پریناتولوژی هم بستری بودم قبلا به خاطر ذیبابتم اونجا خیلی تمیز بود و من ذهنیتم همچین چیزی بود
اتاقهای بستری پس از زایمان خیلیییی شلوغ بودن و گرم 🫤
در کل راضی بودم از عملم خیلی خوب عمل کردن درد هم نداشتم
مامان آیلین مامان آیلین ۲ ماهگی
بعد منو بردن تو ریکاوری که هنوز حس نیمده بود تو پاهامو و اینا یعنی درد نداشتم اونجا یه ساعتی بودم و یه بار ماساژ شکمی دادن که هیچی نفهمیدم
بعد بردنم تو بخش که کم کم حس داشت میومد تو پاهام که مادر شوهرم برا شیاف گذاشت که دردام کم شد
خلاصه روز بعد اومدن سوند و ازم کندن که اونم دردی نداشت هیچی
بعد بلند شدم کم کم راه افتادم که شاید زودی مرخص شم شکمم تا کمپوت گلابی خوردم کار کرد و دکتر گفت نشونه خوبیه خونریزی هم خیلی کم داشتم
بعد دوروز تو بیمارستان مرخص شدم و اومدم خونه با دخترم
بعد ده روزم تو خونه آقام بخیه هامو کشید که جز قلقلک من چیزی نفهمیدم😅
اینم تجربه زایمان من بنظر من اونایی که هم سن خودمن سنشون کمه اگه میخان درد آنچنانی نکشن برن سزارین چون من هم درد طبیعی و کشیدم هم سزارین می‌دونم که دارم میگم
و دعا میکنم همه مامانی باردار زودی نی نی هاشون و بسلامتی بغل بگیرن ✨♥️
مامان یاسین مامان یاسین ۷ ماهگی
ده روز پیش پسرم رو بردیم ختنه کردیم ، اونجا گان اتاق عمل تنش کردن وقتی بردم تحویل اتاق عمل بدم پستونک هم تو دهنش بود که آروم بشه ، تپلی که بود این گان آبی هم پوشیده بود عین ماه شده بود اینقد که بهش میومد . اونجا هم دکتر خودش که میخواست ختنه اش کنه اومد دم ریکاوری یه عالمه عکسش گرفت بعدم خودش بغلش کرد بردش . اینقد قربون صدقه اش رفت خیالم راحت بود که اذیت نمیشه . چند بار اومدم بهش بگم عکسش به منم بده چون من اینقد هول کرده بودم عکس نگرفتم ازش ولی روم نشد ، حالا امروز دیدم تو اتاق عمل ازش فیلم گرفته بودن و اهنگ ختنه سورون گذاشته روش و پست گذاشته تو پیجش 🥹🤭 اینقد خوشحال شدم که خاطره ای از ختنه کردنش ثبت شده . با اون پستونکش حتی تو تخت اتاق عمل هم داره مک میزنه 🤣
جالبه دکترش اصلا از این کارا نمیکرد فیلم بچه بزاره
مشاهده ۴ پاسخ دیگر