۵ پاسخ

عزیزم 😍
پیجشو بده ما هم بریم یاسین کوچولو رو ببینیم 😅

اخی عزیزم خدا حفظش کنه😄😄😘

ای جان😘😂

بچه خیلی گریه کرد؟خیلی گناه دارن

ای خدا زنده باشه براش صدقه بده😍

سوال های مرتبط

مامان آراد مامان آراد ۲ ماهگی
سلام خانماببخشید پسرم دوماهشه روزی که دنیا اومد انگار ختنه شده بود پزشک اطفال اومد گفتن فعلا نباید ختنه بشه ببرین پزشک ارولوژی ببینه این ختنه پیامبری هست یا همون هیپوسپادیاس بردم پزشک ارولوژی گفت ختنه اش کن مشکلی نداره بردم متخصص جراحی کودک تا ختنه کنه میگه نمیشه هپیوسپادیاس خفیف داره ۸ ماهگی بیار اگر وزنش خوب بود باید عمل بشه و مجاری ادرار با گوشت ختنه گاه براش درست کنیم درضمن مجاری ادرار همون رو کلاهک هست فقط نسبت به افراد طبیعی کمی پایین تر هست سوراخ ادرارش تقریبا پایین کلاهک پزشک میگفت میتونی عمل نکنی چون خفیف ما به کسانی که متوسط وشدید هستن میگیم صد درصد عمل کنن چون در بزرگسالی باعث نازایی میشه ولی اگر پسرشماعمل نشه بعدا بزرگ بشه از دستتون شاکی میشه چون ظاهرش بد میشه خودم تو گوگل زدم عملش خیلی سخته حدود ۳ ساعت تو اتاق عمل باید باشه خواستم ببینم دوستان کسی بچه اش این مشکل رو داشته عمل نکرده باشه راهنمایی کنید دارم داغون میشم ممنونم 🙏🙏🙏
مامان 🤱 یکی یه دونه 👶 مامان 🤱 یکی یه دونه 👶 ۱۰ ماهگی
سلام به همگی
می‌خوام یه چیزی براتون تعریف کنم اصلا عجیب
دیروز پسرم وقت ختنه داشت و دکترش که جراح بود گفت ٨ صبح بیارین بیمارستان اکباتان.
هیچی دیگه ما هم رفتیم و کارای پذیرشو انجام دادیم دیدیم فرستادنمون بخش جراحی و بهش تخت دادن
گفتیم لابد طبیعیه
دیگه اومدن از بچم رگ گرفتن و آنژیوکت زدن و پرسیدیم اینکارا برا چیه مگه ختنه آنقدر پیچیدس!!!!
دیگه گفت بهش شیر نده و سرم زدن براش طفلکم هی بی قراری میکرد
دکترشم تازه ساعت ٢ اومد.
گان اتاق عمل براش آوردن پوشوندیم تنش و فرستادن اتاق عمل وای اصلا هر کس اونجا بود میپرسیدن برا چی پسرتو آوردی می‌گفتیم ختنه تعجب میکردن!
دیگه حدود ۴۵ دقیقه طول کشید تا آوردنش بیرون و بعد گفتن چند ساعتم بمونین اگر اوکی بود مرخصه.
دیگه موقع تصویه شوهرم رفت حساب کنه گفتن ما اصلا قیمت نداریم چون این اولین ختنه توی این بیمارستان بوده و نزدیک ٣ و ۵٠٠ از ما پول گرفتن.
بعد فامیل هی زنگ میزدم میگفتن بابا ما صدتا بچه ختنه کردیم والا آنقدر تشکیلات و هزینه برنداشت.
دیگه تا آوردیمش خونه شب شد ولی کارش حرف نداشت اصلا پانسمان نکرد
پسرمم خدایی اذیت نشد و آروم بود
بماند به یادگار از ختنه ١٨ فروردین ٠٣ 😄
مامان آرین مامان آرین ۴ ماهگی
*تجربه زایمان 🤱۳*
بعد بی حس شدن دکتر شروع کرد به شکافتن شکمم دردی حس نمیکردم ولی حس فشار چاقوی جراحی رو خیلی خوب حس میکردم و بعد یه احساس مکش خیلی زیاد انگار که دارن دل و روده ام رو از تو بدنم میکشن بیرون و بعد صدای گریه آرین و حس خوب آرامش ...آروم شدم
آرین من به دنیا اومد
آرین من سالم به دنیا اومد خدایا شکرت🤲
بعد اتاق عمل من رو بردن اتاق ریکاوری که حدود دوساعتی اونجا بودم تو این فاصله هم یه ماما میومد شکمم رو فشار میداد و هردفعه احساس دردش بیشتر می‌شد چون بی حسی کم کم داشت از بدنم خارج میشد دردش غیر قابل تصور بود انگار روح از بدنم خارج میشه
بعد منو بردن تو اتاق بخش زنان که مشترک بود با یه خانوم دیگه اینجا هم دلم گرف چون دوست داشتم با بچه ام و شوهرم تنها باشم ولی اون شب به قدری شلوغ بود که اتاق خصوصی گیرمون نیومده بود و شوهرم مجبور شده بود دو تخته بگیره
به من حتی پمپ درد هم وصل نکردن فقط چند باری اومدن مسکن تزریق کردن و بار آخر هم شیاف گذاشتن
صبح روز دوم دکتر بهم سر زد ولی چون هنوز شکمم کار نکرده بود نگهم داشت تا وقتی شکمم کار کنه
صبح همون روز شوهرم رفت تا اتاق خصوصی پیدا کنه و شکر خدا یه مریض داشت مرخص میشد و ما جابجا شدیم به اتاق جدید
اونجا تونستم یکم استراحت کنم
بقیه 👈 تجربه زایمان🤱۴
مامان نور مامان نور ۸ ماهگی
#قسمت دوم #تجربه زایمان
دکتر هر کس میومد و مریضش رو صدا میکردن و میبردن اتاق عمل . نوبت من که شد یه ویلچر اوردن یه ملحفه دادن دستم و یه شنل هم انداختن روم و از زایشگاه خارج شدم . رفتم بیرون دیدم همراه هام منتظرمن 😅 دسته جمعی با هم دیگه رفتیم سوار آسانسور شدیم و رفتیم طبقه بالا اتاق عمل ( من روی ویلچر نشسته بودم و خدمه بیمارستان هل میداد ) خلاصه که من وارد اتاق عملی که همیشه توی فیلما میدیدم و ورود همیشه بهش ممنوع بود شدم 😂 اصلا اون داخل یه دنیای دیگه ای بود 😂 شلووووغ و پر از اتاق هایی که هر کس به دلیلی توش عمل میشد 😅 یه نیم ساعتی هم اینجا منتظر نشستم تا اینکه صدام کردن و یه تخت آوردن تا روش دراز بکشم . با همون تخت رفتم توی اتاقی که قرار بود توش عملم کنن . اونجا دو تا از دستام رو به دو طرف باز کردن و به هر کدوم ی چیزایی وصل کردن بعد دکتر بیهوشی اومد و ازم یه سری سوال پرسید مثلا میخواست حواسم رو پرت کنه 😅😏 مثلا خونمون کجاست و چیکار میکنم و اینا 😂 خلاصه که بعدش دکترمم اومد و ازم خواستن که بشینم تا بیحسی رو تزریق کنن . دکترم دستام رو گرفته بود منم دستاش رو محکم گرفته بودم واقعا دیگه استرس داشتم اما شاید باورتون نشه فرو رفتن سوزن رو در حد یه ثانیه حس کردم و تموم . با خودم میگفتم یعنی واقعا زد ؟!؟! همین ؟! پس چرا درد نداشت 😂 یعنی در حدی که از آدم خون میگیرنم درد نداشت خداروشکر با خودم گفتم خب این مرحله هم به خیر گذشت😅
مامان هانا مامان هانا ۲ ماهگی
تجربه بارداری و زایمان
پارت هشتم
ولی مگه به حرف من گوش میدادن یه خانومه بود اینقد قشنگ حرف میزد اینقد ناز میکشید اینقد درک میکرد من گریه میکردم اون قربونت صدقه می‌رفت دردا تند تند نیومد سراغم فقط گریه میکردم و جیغ میزدم چرا منو نمی برین سزارین اونا میگفتن دکتر هنوز تو راهه نرسیده وای ک چه بد بود نمیدونم چقد گذشت یه رب نیم ساعت یه خانومه اومد معاینم کنه من فک کردم دکتره گفتم وایسا دردم آرومشه بعد وایساده تموم ک شد گفتم تا دردم نیومده معاینه کنید وقتی منو معاینه کرد یادمه به خانومه کناریش یه چیزی گفتو رفت بعد رفتن اون گفتن الان میان سوند بزنن بری سزارین اورژانسی وای اینقد خوشحال شدم یکی اومد سوند وصل کنه بازم گفتم وایسا دردم تمومشه بعد تمام مدتم ک اونجا بودم فقط با صدای بلند گریه میکردما پرستارا میومدن میگفتن گریه نکن اکسیژن بچت کم میشه ولی مگه میشد آروم باشم آخه خیلیاشون با مهربونی حرف میزدن اون وسط یکی با دعوا می‌گفت گریه نکن بسه نمیدونم چرا گریه می‌کنی و....
خلاصه منو آماده کردن ببرن اتاق عمل😍فقط منتظر بودم برسم اونجا و بیحسی رو بزنن راحتشم از اون درد لعنتی نشستم رو ویلچر و خانومه منو برد سمت اتاق عمل دمه در زایشگاه همسرم و مادر شوهرم وایساده بودن مامانم ک شرایطش از من بدتر بود پایین مونده بود همسرم پرسید خوبی حالا من دارم از درد پاره میشما گفتم آره خوبم😐دیگه دستمو گرفت ک بعد به مامانم اینا گفته بود زهرا دستاش یخ بود طفلکی اونم خیلی ترسیده بود دیگه ما رسیدیم آسانسور منو بردن سمت اتاق عمل وارد اتاق عمل ک شدیم اینقد از درد به خودم پیچیدم ک اون آقایی ک مسئول بیهوشی بود گف اینو بیحس کنم تا دکترش بیاد گناه داره آخه هنوز دکتر تو راه بود😐