۷ پاسخ

بی حسی امپوله!

بسلامتی مبارک باشه

دیروز نوار قلب دادم بیمارستان ۲.۳ نفر اومدن بستری شدن شما فکر کنم یکی از همون خانومای دیروزی باشی از صب نرفتی بیمارستان؟

خداروشکر که راضی بودی خودت و بچه سالمین منم میخوام برم امام حسین

خداروشکر ک ب سلامت زایمان کردین😍😍😍😍😍

مباااارکه🥰 خدا حفظش کنه🌹

به سلامتی
مبارکه
خدا رو شکر

سوال های مرتبط

مامان ~°boy♡girl°~ مامان ~°boy♡girl°~ ۵ سالگی
رفتم رو تخت و گفتن با هر دردی که اومد زور بزن سر بچه خیلی نزدیکه چندبار زور زدم و یهو صدای بچه اومد وبا دوتا زور دیگه هم جفت اومد بیرون و تموم شدم و بچه رو گذاشتن رو بدنم و تماس پوست با پوست انجام دادن بعدش بچه رو دادن یکی از ماماها لباساشو بپوشونه و ماما شکمم رو ماساژ میداد که هرچی هست بیاد بیرون و گفت خونریزیت خیلی زیاده زنگ زدن دکتر اومد و معاینه کرد گفت رحم پارگی داره و یکم از جفت داخل رحم باقی مونده کلی اذیتم کردن و آخرش دیدن انقد گریه کردم والتماس کردم قسم خوردم چون واقعا تحملشو نداشتم خیلی زیاد درد داشتم دکتر گفت بزارینش رو تخت دیگه و ببرین اتاق عمل با بی حسی بقایای جفتش رو کورتاژ کنم و رحم رو هم بخیه بزنم بردنم اتاق عمل یه دکتر اومد بی حسی زد و شروع کردن انجام دادن تموم شدم و بردن فشار و نبضم رو‌کنترل کردن یکم بعدش بردن بخش و هنوز تا چند ساعت بی حسی رو داشتم و همش میومدن خونریزیم رو کنترل میکردن خداروشکر دیگه رفته رفته کم میشد تا اینکه ساعت ۱۲ ظهر دکتر اومد گفت دوتا گاز گذاشتم تو رحمت اونا رو برداشت و بخیه هام رو کنترل کرد و گفت خوبه ولی هروقت خونریزی داشتی خبر بده
مامان آکار مامان آکار ۱۴ ماهگی
قسمت پنجم
خلاصه من همچنان با ماما همکاری کردم و فقط زور میزدم و اون با انگشت دهانه رو بازتر میکرد به حدی رسید که گفت دارم موهای بچه رو میبینم گفتم چند سانتم گفت آفرین بهت ده سانت کامل شدی فقط باید یکم دیگه بگذره که برگشت نداشته باشه ساعت حدودا ده دقیقا به چهار بود دیگه از بس معاینه کرده بودن و من درد زایمان داشتم اصلا برام مهم نبود تند تند معاینه کنن بعد به دکترم گفتن اومد اونم معاینه کرد گفت آفرین پریا تا دردت دوباره شدید نشده سریع پاشو بریم اتاق زایمان منم بلند شدم با پای خودم تا اتاق زایمان رفتم قدم بلند بود پام روی تکیه‌گاها جا نمیشد گفتم دکتر دیگه کاریش نمیشه کرد بزارین من یه خورده عقب تر برم
برام‌آمپول بی حسی زدن به پره واژنم اصلا حس نشد و درد نداشت دکترم گفت خب حالا زور بزن به محض اینکه زور زدم کله بچه اومد من با اینکه کیسه آبم پاره شده بود با اولین زوری که زدم کلی اب و خون پاشید روی دکترم اون هم رو پوش کامل نپوشیده بود یه تاپ تنش بود موهاش باز بود و یه چیزی حالت پیش بند پوشیده بود خیلی جالب بود چرا اونطور شد منکه کیسه آبم پاره شده بود ،  با تمام قدرت زور میزدم و اصلا داد نمیزدم فقط نفس عمیق میکشیدم خیلی کمک به دردام میکرد گفت آفرین کارت عالیه یه زور دیگه بتونی بزنی تمومه بدنشم اومده منم یه زور دیگه زدم و در کمتر از پنج دقیقه بچه ساعت ۴ بعدازظهر به دنیا اومد و نمیدونم دقیقا اما همچین حسی داشتم که دست کردن توی رحمم و جفت رو در آوردن اندازه جگر بزرگ بود قرار بود دکترم بخیه های داخلی رو خودش بزنه و بخیه های پوستی رو کسی دیگه، اینطور شد که بخیه های داخلی رو که زد هرکاری میکرد خونریزی شریانهای داخلی قطع نمیشد
آواتار مامان فاطمه خانم مامان فاطمه خانم فاطمه خانم ۱۶ ماهگی
ولی خیلی عجیب غریب بود دردا
آخراش که فاصلشون تقریب ... ادامه پاسخ
مامان ایلیا مامان ایلیا ۵ ماهگی
مسئول بی حسیمم عوض شده بود خانم مجرد بود فامیلیش خیلی مهربون و خوش برخورد بود گفت عزیزم چون یه ربع پیش زدم نمیشه الان بزنم چون واسه خودت و بچه ضرر داره باید تا ساعت 10 صبر کنی منم دیدم چاره ای نیست تحمل کردم ولی خیلی دردام شدید شده بود خلاصه تا ساعت 10 فقط داشتم درد میکشیدم امونم بریده بود ماما هم میگفت فقط نفس عمیق بکش داد نزن منم اینقدر نفس عمیق کشیده بودم دماغم میسوخت خلاصه ساعت 10 اومدن دوباره نصف سرنگ بی حسی زدن بهم و گفت بقیشو داخل اتاق بهت میزنم همون موقع هم چنان فشار به لگنم اومده بود که احساس ببخشید مدفوع داشتم و میگفتم نمیتونم نگه دارم گفتن اشکالی نداره تا مدفوع نیاد بچه نمیتونه بیاد خلاصه دیگه مدفوعم اومد سریع اومدن گذاشتنم رو ویلچر و بردنم اتاق زایمان و آمادم کردن دکترمم اومد دیگه دست به کار شدن همزمان که زور میزدم ماما که فامیلشون عسکرزاده بود شکمم رو فشار میداد که بچه بیاد با اینکه بی حس بودم ولی اون فشار شکم رو متوجه شدم دیگه ساعت 10:30 بچه دنیا اومد و برگدوندنم تو اتاقم و برام کاچی و دمنوش آوردن که بخورم و ساعت 1 بردنم بخش که همسرم و مامانم اومدن🥲
مامان زینب نازم 🌸 مامان زینب نازم 🌸 روزهای ابتدایی تولد
تجربه زایمان طبیعی پارت سوم؛

تا حدود ساعت ۸ صبح روی توپ و ایستاده حرکات رو انجام میدادم و بعد گفتن روی تخت دراز بکشم تا معاینه بشم، فکر کنم حدود ۷-۸ سانت بودم
از ماماهمراهم پرسیدم تا کی زایمان میکنم گفت خوب داری پیش میری و نهایت تا ساعت ۱۰ فول میشی
بقیه درد ها رو روی تخت میگذروندم، دیگه تقریبا به ۳ دقیقه یکبار رسیده بود
همون موقع که بستری شدم به دکتر متخصصم هم زنگ زدن اطلاع دادن، ایشون هم وقتی اومد معاینه کرد ۹ سانت بودم
حدود ساعت ۹ ماماهمراهم گفت موهای بچه مشخصه و فول شدم
بعد منتقلم کردن به یه اتاق دیگه و تختی که مخصوص زایمان بود
(این قسمت داستان خیلی بد بود چون احساس می‌کردم هر لحظه ممکنه بچه بیاد بیرون و فاصله بین این دو تا سالن من رو با پای خودم بردن نه ویلچری نه تخت چرخداری 🤦‍♀️
روی اون تخت که دراز کشیدم بهم گفتن موقع زور زدن باید پاهام رو جمع کنم و چونه م رو تو سینه م فشار بدم
با ۳-۴ تا زور بالاخره بچه بدنیا اومد 😍 عامل زایمانم که بچه رو گرفت دکتر متخصصم بود و خودش بخیه هام رو زد،
کمتر از ۵ دقیقه بعد از بدنیا اومدن بچه بخیه زدن رو شروع کرد که پرسیدم مگه جفت اومد؟ که گفتن بله خارج شده
برای بخیه زدن چند تا آمپول بی حسی اطراف پرینه زدن ولی بازم درد داشت
در کل اگه هزار بار هم به عقب برگردم بازم زایمان طبیعی رو انتخاب میکنم