۳ پاسخ

این حرفا نیست خواهرم سزارین شد بعداز سه ماه دوباره حامله شد سر سال بچش دنیا آمد طبیعی

بچه اولت چندسالشه؟؟ حداقل باید ۱۰ سال بگذره از سزارین تا بتونی طبیعی کنی

وای خدارو شکر خوشبحالت منم خییلی دوس دارم طبیعی بزام ولی هر دکتری قبول نمیکنه

سوال های مرتبط

مامان امیرعلی مامان امیرعلی ۱۶ ماهگی
اینجامینویسم تجربه زایمان سوممم :روزای اخر بارداری وقتی میدیدم درد ندارم رفتم دکتر پیش ماما ،ماماشروع کرد معاینه کردن که گفت قشنگ چرخیده وفولی امکان داره دیرزایمان کنی ولی منی که هیچ دردی نداشتم وقتی معاینه ام کرد بعداز معاینه لک دیدم وهمون روز رفتم برای نوار قلب همه چی عالی بود خلاصه داخل همون هفته شروع کردم پیاده روی کردن چمپاته رفتن ونپتون کشیدن خونه هررروز همه اینارو انجام میدادم ولی امان از درد زایمان ولی هردفعه لک میدیدم قشنگ یادمه یه دوهفته قبل ازماه محرم یک روز درمیون لک میدیم ودردای خیلی کمی سراغم میومد منی که ازترس اینکه وقتم بگذره کلی ورزش واینا کردم وچهاردست وپا وازپله بالاوپایین کردم قشنگ یه شب قبل از تاسوعا وسایل اش نذری رو خریدم برای پخت اش واماده کنم که کمردرد شدیدی گرفتم وگفتم اش ومیزارم برای عاشورا ازصبح زود دردام بیشترشدمنم داخل خونه درد کشیدم تاساعت یازده صبح وقتی رفتم بیمارستانبامعاینه فهمیدم پنج سانت بازم 😍😅وبستری شدم دردام کم وبیش بود ولی مدام معاینه میکردن ساعت دوازده ونیم اماده شدم برای زایمان ماما اومدواماده کردن منو که شش سانت شد کیسه اب وترکوندن وحدودیک ربع کمم پسرکم اومد بدنیا😍😍😍😍
مامان امیر ارسلان مامان امیر ارسلان ۱۶ ماهگی
بعد از 6 ماه اومدم از خاطرات زایمانم بگم
زایمان من طبیعی بود درست از شب قبلش کمرم هی می‌گرفت و ول میکرد خیلی بد بود شوهرم میگفت پاشو بریم مهلا لج نکن میگفتم نه الکی باز بریم دوباره این همه راه الکی آخه دو بار به اشتباه رفته بودم گفتن وقتت نیست اما صبح شد دیدم نه بدتر شدم تا ساعت 11 فقط از درد کمر داشتم میمیرم شوهرم قرار بود بره تهران برای کارش غم عالم تو دلم بود ک تنهام دیگه نتونستم تحمل کنم گفتم بریم شوهرم رفت مادرشو برداشت ک بریم بیمارستان مامان خودم فوت شده مجبور شدم با مادرشوهرم برم ت راه ک داشتیم میرفتیم دوست همسرم با پررویی تمام نشست ت ماشین گفت منم میام تا نزدیکای یه جایی منو برسونید من سرخ شدم از درد و جیغ همسرم میگفت هیچی نگو خلاصه از شدت درد دهنمو بستم تا اون آقا رو رسوندیم رسیدم دم بیمارستان اونم ت راهمون بود البته
وقتی رسیدم فرستادنم معاینه که وای خدا نگذره هرچی گفتم اول پیش دکترم بودم نامه دارم باز معاینه کردند بعد معاینه به خونریزی افتادم لباسامو عوض کردم رفتم رو تخت جیغ میکشیدم از نوع بنفش خیلیییی فجیح درد داشتم و هنوز دوستانت بود ک باز شده بودم آمپول بی دردیمو به خاطر همین جیغام زود زدن بی‌شعورا آمپول ساعت 2ظهر زدن تا 8 شب خوب بودم هرچقدر معاینه میکردن نمیفهمیدم حتی وقتی کیسه آبم پاره شد درکل تا 8 همه چی خوب بود
تاپیک بعدی