۲۶ پاسخ

ناراحت نشیا من فکرمیکنم خانواده شوهرت آدمای خوبی هستن،
میتونی محترمانه ترم بگی یکم زبونت تیزه

ولی من احساس میکنم بیشتر زندگی میکنی که حرص مردم رو دربیاری تا به خودت خوش بگذره
خودنمایی میکنی .

چهره چه آرامش خاصی داره،خوشم اومد ازت😍

پول و اعصاب آروم و تن سالم میخاد

پولش ک باشه چرا که نه😂😂

چند سالشه دختر خواهر شوهرت؟

ای وای🤭
بینی قشنگی داری که خانومی

چقده قشنگی😍🌱
بینی تونم قشنگه حیفه

😅😅 خوب گفتی
حالا ک دنبال فضولات هستی یه نظر بدم نچرال قشنگی حیف نیست صورتت رو از این زیبایی و نچرالی در بیاری 🤩🌹

عزیزم درخواست میدی
اکانت قبلیم مسدود شده

عزيزم مانتو خیلی قشنگه پیج نداره؟

امان ازین خانواده شوهر
بعد اونا یکم ازت کوچیکترن تورو پیر فرض میکنن ک میگن چرا گلسر زدی😂
خوب جواب شونو دادی

نگوخواهرشوهرام خوبن.دختراشون بد.
اینوبدون همونابه دختراشون یادمیدن،ازت همچین سوالی بپرسن.
کنجکاوی میکنن.

عزیزم شاید فقط میخواستن سوال کنن و کنجکاو بودن تو که به این قشنگی هستی زیبایی هستی سلیقه ات هم قشنگه کلامت روهم مهربانانه تر کن براشون حتی اگر بد فضول حسود هم باشن با مهربونی هم میشه ردشون کنی عشقم در ضمن اگر عمل کنی مطمعنم زیباتر میشی اما بدون الان هم یک فرشته زیبایی وصورت وچهره ات هیچی کم نداره

چرا من عکستون نمیتونم ببینم

خیلی هم عالی

خودت چندسالته؟

منم دقیقا همینم گل سر میگیرم چیزای کییوت دخترونه

خیلی نانازی
موافقم با حرفت
حالا پیچ سراغ داری برای گلسرای کیوت؟

اره واقعا منم کاملا موافقم که کلی خرج کنیم‌و‌ب خودمون برسیم😎😂همسر من تا حالا نگفتع چقدر لباس میخری ولی زیاد میگه چقد لباسات بهت میاد یا خوشتیپ شدی😅

عزیز مژه هاتو لیفت کردی

وای وای نگم من که دماغم عمل کردم چقدر داشتم سکته میکردن 🤣🤣🤣

ماشالا خیلی نازی شما
گلسراتم نازه
به نظرم بینیتم اکیه ها

منم دوس دارم به خودم برسم تیپی که دوس دارم ولی متاسفانه شوهرم نمیزاره تازه یه آرایش نمیزاره😔😑😑

ماشالله هرجورراحتی بخودت برس

اگه عکست بدون فیلتره دماغت مشکلی نداره خدایی اگر با فیلتره که حتما مشکل داره میخای عمل کنی

سوال های مرتبط

مامان 🫶HAKAN🫶 مامان 🫶HAKAN🫶 ۴ سالگی
سلام دوستان، پسر من از همون کوچیکی توی بازی های گروهی شرکت نمیکرد مثلا اگه با خانواده شوهرم جایی بودیم تا وقتی یکی از دختر عمو یا پسرعموهاش بود باهاش بازی میکرد ولی وقتی همشون بودن که تعدادشون زیاد میشد دیگه نمیرفت بازی کنه و میومد تو جمع بزرگترا، اینم بگم که تو جمع بزرگترا خیلی راحته و راحت حرفشو میزنه اصلا خجالتی و کم رو نیست ولی تو جمع بچه ها نمیره، چن بار جشن بردمش وقتی مجری میگفت بچه ها بیان بالا و واسشون شعر میخوند بالا پایین میپریدن یا مسابقه میذاشت هرچی بهش میگفتم تو هم برو پیش بچه ها نمیرفت، از عقب نگاشون میکرد، بردمش کلاس ژیمناستیک مربیش گفت یه حرکتی که میگم بچه ها انجام بدن انجام نمیده و میگه نمیخام انجام بدم در صورتی که خیلی باهوشه، خلاصه امروزم مربی مهدشون بهم گفت هاکان تو بازی های گروهی شرکت نمیکنه، نمیدونم چیکار کنم که این مشکلش حل بشه، اعتماد به نفسش خوبه، خیلی راحت باهمه حرف میزنه و از این بچه هایه که از اول حرفای بزرگتر از دهنش میزد و تو فامیل معروفه از سر و زبون و بچه ایه که همه چیزو باید امتحان کنه و اگه بگم اینکارو نکن تا به هدفش نرسه بیخیال نمیشه چون بسیااار کنجکاوه ولی نمیدونم چرا توی جمع بچه ها انگار اعتماد به نفس نداره، حالا مربیش گفت یه هدیه واسش بخرید تا تشویقش کنم بگم بیاد بازی کنه و بهش بدم شاید کم کم بیاد توی بازی های گروهی شرکت کنه، دیگه نمیدونم چقد تاثیر داشته باشه، شما پیشنهادی دارین؟
مامان شاهان🧒👨‍👩‍👦 مامان شاهان🧒👨‍👩‍👦 ۵ سالگی
مامانا ما همگی ناهار خونه مادر شوهرم دعوت بودیم خواهر شوهرام با بچه هاشون و شوهراشون بودن
شاهان خیلیییی پرو و وقیح شده سر سفره ناهار صدا در آورد بهش گفتم دستشویی داری پاشو بریم گفت نه بعدش گفتم کار زشتیه بی ادبیه
پدر شوهر مادر شوهرمم بهش خندیدین گفتن بوق زدی پسرم شاهانم قهقهه زد
دوباره میوه خوردنی اینکارو تکرار کرد من دیگه نتونستم خودمو کنترل کنم یدونه محکم زدم رو پاش سرشم داد زدم گفتم مگه بهت نگفتم اینکارو تکرار نکن
شوهرم برگشت گفت چرا میزنی اخه زورت به بچه رسیده 😐مادر شوهرم برگشت گفت بچه بی صاحب نیست که گفتم مادرشم صلاح دوسنتم زدم خواهر شوهرم بلافاصله گفت اهان یعنی اینکه به کسی گوه خوریش نیومده
اصلا بچتو بکش،گوشتشو تیکه تیکه کن به ما چه
ما هم میگیم چرا زدی
منم گفتم بچه باید ادب بشه هزار بار با روی خوش گفتم اینکارو انجام نده وقتی شما به روش میخندین فکر میکنه کار خوبی میکنه مشکل از بزرگشه نه از بچه
منم دست شاهان رو گفتم اومدم خونه اونام هیچی نگفتن
کثافتا، حرصیم ازشون
بچه هرکاری میکنه اینا می‌خندن ،بعدش خب بچه باید بفهمه کار درست و نادرست رو
خودم تنبهش کنم خیلی بهتره تا اینکه فردا تو جمع صدتا حرف بشنوه
والا بچه هم نیست دیگه ۵ سالشه
مامان مهدیار مامان مهدیار ۴ سالگی
سلام دختراااا صبحتون بخیر وشادی انشالله 🥰🥰
ذکر امروز یا ارحم الراحمین یعنی ای مهربان ترین مهربانان 🥰
تا وقتی مهربان ترین مهربانان کنارمون هست غصه ی چی رو بخوریم خودش درست میکنه انشالله 🥰
امروز نیومدم بگم ناهار چی دارین 🤧🤧
اومدم بگم منم کارای مهاجرتم جور شد به حول و قوه ی الهی دارم میرم خوبی بدی دیدین حلال کنین دلم براتون تنگ میشه 😭😭🤧🤧🤧
دیگه هیچکی هر روز نمیپرسه ناهار چی دارین شام چی دارین ولی مدیونین سر ناهار و شام منو یاد نکنین هر روز 😭😭🤧🤧



🤪🤪🤪 الکی مثلا منم رفتم اونور آب 🤪🤪🤪

ولی گذشته از شوخی میخوام یه مدت برم به کارای بدم فک کنم😅 شاید زیاد نباشم گفتم نگران نشین یه وقت 🤪 بوخودا از جاتون بلند نشین ناراحت میشم 🙌 مدیونه هر کی از جاش بلند ‌شه یا پشت سرم بیقراری کنه 😝😝🤪🤪🤣🤣
برم یه دوری بزنم یه سر سامونی به برنامه هام بدم ببینم بشینم بخونم یا کتاب بگیرم یا چیکار کنم یا برنامه ریزی کنم برم کتابخونه فقط میدونم باید یه کاری بکنم حالا چیکار نمیدونم 😝😝🤪😆😆😆 یکم برم باز میام بهتون سر میزنم انشالله 🥰 مراقب خودتون باشین دوستتون دارم💖💖 بوووووووسسسسس به یاران باوفا و دلسوز خودم 😘😘😘😘
مامان احمدرضا🤍 مامان احمدرضا🤍 ۴ سالگی
اول اینو بگم که از بارداریم چون تیروئید بارداری دارم خیلی عصبی هستم
جمعه با شوهرم دعوا کردم در حد لالیگا.سر اینکه با پسرم بیرون بودن وقتی اومدن من صدای جارو برقی تو گوشم بود صدای در زدنو نشنیدم اونم اومده داد و بیداد ک چرا در باز نمیکنی مگه کری، اونم کجا تو راه پله که همسایه ها شنیدن منم اومد تو خونه حقشو گذاشتم کف دستش.
بعدشم ساک پیچیدم و رفتم خونه مامانم
بعد یادم اومد که شنبه آزمایش دارک و شبشم یه مهمونی خونه مادرشوهرم دعوت بودیم که دلم میخاست تو اون مهمونی باشم
دیگه بعد از اینکه ناهار خونه مادرم خوردم گفتم بذار تا زوده برگردم
دیگه ساکمو برداشتمو دست از پا دراز تر برگشتم و سعی کردم کوتاه بیام تا برنامه های شنبه رو رد کنم
البته شوهرم سرسنگین بود
دیگه صبح ازمایشمو رفتیم دادم شبم مهمونی رو رفتم
و برگشتنی که خرم از پل گذشت منم مثل شوهرم سرسنگین شدم
و تا الان هم اون سرسنگینه هم من
حوصلم دیگه سر رفته
شوهرمم آدمی نیست که اگه پیش قدم بشم آشتی کنه بدتر بزش به کوه میره
چیکار کنم ب نظرتون ؟
مامان امیر محمد مامان امیر محمد ۴ سالگی
خانوما به سوال دارم من چند ماه اقدام کردم برای بارداری اما نشد قرص کلومیفن و لتروزول. پاندول آزادسازی هم زدم سونو فولیکول هم دادم ۱۵. و ۲۰ بود. اما بازم نشد
شوهرم خیلی حساس شده میگه خدا نمی‌خواد. بزار تا به وقتش
آخه من میخواستم این ماه برم یه دکتر شهر دیگه که معروف.

شوهرم یه مدت سرش خیلی شلوغه خدارو شکر
ولی از طرفی هم خیلی خسته و عصبی میشه چون.یکماه دیگه مبلغ زیادی احتیاج داریم وقسط هم میخواد بده. خیلی سنگین شده براش

تو اینستا هم چند تا فیلم و عکس. بچه های مشکل دار رو دیده به بچه بود سرش خیلی گنده بود حالا
شوهرم دیگه می‌ترسه میگه نباید چیزی رو از خدا به زور گرفت دکتر هم بری با دارو استفاده کردن. یعنی مثل به زور گرفتن. شاید به صلا حمون نباشه چرا آنقدر اصرار می‌کنی اگه با دارو خوردن جنین مشکل دار بشه چی

به نظرتون بیخیال بشم. میترسم از شانس بدم واقعا اتفاقی بیفته خدایی نکرده دیگه شوهرم ،........ یه چیزی که تا آخر عمر با آدمه

به نظرتون برم دکتر یانه
مامان مهدیار مامان مهدیار ۴ سالگی
سلام دوستان روزتون بخیر وشادی🥰 امروز حالتون چطوره 🥰🥰
من خداروشکر خیلی حالم خوبه امروز 🥰 دیروز خیییلی دلتنگ خواهرم بودم یعنی هر روز دلتنگ میشم و باهاش حرف میزنم هر روز براش زیارت عاشورا میخونم هدیه میکنم دیروز ولی خیلی بغض داشتم گفتم خیلی بیمعرفتی گذاشتی رفتی نگفتی ما دلمون برات تنگ میشه چیکار کنیم هر روز زنگ میزدی بهمون باید بیای سر بزنی و...
خلاصه دیشب اومد تو خوابم تا صبححححح با خواهرم بودم انقد باهاش حرف زدم😍😭 انقدر بغلش کردم فشارش دادم😍🥰 دیگه نشستم کنارش تا صبح دستاشو ماساژ میدادم مثل دوره مریضیش و باهاش حرف میزدم خیلی حالم خوب بود کنارش حتی میدونستم مرده به مامانم و و خواهرم و شوهرش گفتم بیاین ملیحه اومده شمام میبینین گفتن نه گفتم اینجا کنار منه داریم حرف میزنیم بشینین شمام گوش کنین🥰
گفتم خواهر هنوزم دستات درد میکنه گفت نه دیگه خوب شدم 😭
گفتم از من راضی هستی گفت اگه کارایی که بهت میگفتم خوب نیست و کارایی که خوب هست و درست انجام میدی آره کارت درسته 😍😭
خلاصه جیک تو جیک بودم هر موقع ازش میخوام میاد بهم سر میزنه یه مدت خیلی بیقرارش بودم اومد گفت چرا اینقد شماها ناراحتین گفتم بخاطر تو مریضی گفت نه دیگه من مریض نیستم ببین هیچ جام دیگه درد نمیکنه من خوبه خوب خوب شدم دیگه برای من غصه نخورینا یه شبم شب جمعه براش فاتحه خوندم دم صبح صدام زد از صداش بیدار شدم 🥰😭
ممنونم از خدا که اجازه میده خواهرم بیاد پیشم 😭🥰
هر موقع خوابش میبینم تا چند وقت حالم خوبه 😍🥰😍🥰
دیگه ناهارم آبگوشت تو دیزی گذاشتم جاتون خالی یه صبحانه خوشگلم آماده کردم گفتم بیاین باهم بزنیم بر بدن 🤪