ساختمون ما خیلی جالبه
الان میگم واستون جالبیش چیه😄
طبقه اول دو واحد داریم که هر دو خانواده، مسن هستن و بچه هاشون رو فرستادن خونه ی بخت و از دیوار صدا در میاد، از طبقه پایین هیچی!
طبقه سوم، هر دو خانواده بچه های کودک رو به نوجوان دارن و خب سر و صدایی ندارن گویا بچه هاشون عاقل و بالغن😅
اماااااااا
امان از طبقه ی دوم😁
هر دو واحد نی نی دارن.. یکی 2 ساله و کناریش 2 و نیم ساله🙄
خب دیگه همین طبقه ی وسط کافیه واسه سرو صدای ساختمون😁🥲 از بالا تا پایین تأمین میکنیم😎
آخه خوبیت نداره ساختمون بی سر و صدا باشه🤭

خب یه تایمی ادیب بخاطردندوناش، جیغای ماورا بنفش میکشید که خلاصه هر چی بود تموم شد به حول قوه ی الهی.. 🥲🤲🏻
اما نمیدونم دوستِ ادیب چرا جیغاش از ماورابنفش به مادون قرمز رسیده🤦🏻‍♀️😵‍💫😵‍💫😵‍💫
از صبح تا شب من صدای جیغ میشنوم.. در حالی که از سکوت بسیار لذت میبرم، مجبورم یه صدایی توی خونه ایجاد کنم تا ادیب نشنوه و یادش نیاد😵‍💫
حالا همه ی ترفندام داره ارزشش رو از دست میده😥
و امشب ادیب صداهارو شنید و پا به پای نی نی بغلی.. جیغ زد و اشاره هم میکرد که دارم ادای نی نی رو در میارم😵‍💫
و در پایان
امیدوارم به بارانِ رحمتِ الهی که این جیغارو تبدیل به رنگین کمونشون کنه🌈🥲🤲🏻
عکسم یکی از ترفنداست که از صبح داشتیم رنگ کاری میکردیم🤪

تصویر
۲۴ پاسخ

دوست خوبم قلم عالی داری 😅 نویسنده ماهری خواهی شد 😉😄😍

چه قدر قشنگ نوشتین❤😍

وای خیلی باحال بود😂 نوشته هات مثل نوشته های داستان نویس های معروف و دوس داشتنیه که آدم از خوندنش خسته نمیشه.🌹

خب من این وقت شب ساعت ۳:۳دقیقه یادت افتادم اومدم مخصوص آخرین تاپیک تو بخونم 😁✋🏻

😁😁😁حالا ما طبقه بالا و پایینمون خالیه فقط ما هستیم جایتان خالی هرکاری بخواییم از سر و صدا و گومب و گومب انجام میدیم😬

سلام عزیزم
آفرین به طبقه ی دوم خوبه فعالین😅
خواهر ماهم همینجور فعالین اولیش به خاطر جیغ های مرسانا بود و نخوابیدن ها شبانه و دندان در آوردن و...وبعد جیغ کمی زرد خودم😅برای نوشتن تکلیف خلاصه ما انواع اقسام تو خونه داریم تو ساختمان هم همینطور اما خونه ما فعال تره😅
خیلی باحال بود🫶🏼😁
انشالله همه ی نی نی ها سالم باشند وجیغ هاشون از نوع خوشی باشه همچنین ادیب عزیز رو
وای نقاشی را تو حموم چه قشنگن چه ایده ی خوبی♥️

الهیی عزیزم
حالا خوبه واحد های دیگه اعتراضی ندارن
من خودم طبقه دوم
و همسایع طبقه سومی هر صدایی که میشنوه میاد پایین
و این درصورتیه که خودش از ساعت ۱۱ شب شروع به آهنگ گذاشتن با صدای بلند میکنه
همسایه خوب نعمتیه واقعا

سلام عزیزم💙
یهو دلم برات تنگ شد اومدم تو اکانتت دیدم تاپیک گذاشتی😍

سرگرم خوندن کامنتا شدم داشت یادم میرفت کامنت بذارم برات🤦‍♀️

وای از جیغ نگو که داغ دلم تاااازه میشه😢🤧

فک کنم منم عین همسایتون بد شانس بودم و جیغای ماورای بنفشمون تبدیل به مادون قرمز شده😢

انتظار داشتم بعد ترک شیر ، یه مقدار از فشاری که رومه کم بشه ولی نگم برات که همش در حال گریه و جیغ و نق زدنه مگر اینکه تو بغلم باشه🤕😢


خدایا به ما بی اعصابها صبر عطا بفرما🤲🏻🤲🏻🤲🏻🤲🏻

شلوغ ساختمون ماییم 😅

واااااااااای خداااا
چه قشنگ گفتی

وای چه قشنگ گفتی: امان از طبقه ی دوم😂😂😂
پسر من کوچولو بود یه کامیون داشت و با سرعت راه میبرد و انواع صداهای بلند را در میورد.. کلا هر کاری میکرد با سروصدا😁 اگه آپارتمان زندگی می کردیم هیچکس نمی تونست ما رو تحمل کنه حتی شما دوست عزیز🤣🤣🤣❤😘

چقد خوندن تاپیکاتو دوست دارم😍

ووویییی شما فقط بنویس
بنویس
بنویس
کاش میشد برام کتاب صوتی بخونی
منم فقط گوش بدم
گوش بدم
گوش بدم

ساختمان ما رو ندیدی مهد کودکی برای خودش😁🤪🤣

خونمون خداروشکر ۲زبقه هست که طبقه بالایی هنو نیمود تو خونه

بچهای من عربده میکشند
اگه طبقه بالا بیاد سر دوروز فرار میکنه

ساختمون ما فقط دوتا بچه داره اونم بچه های خونه ما هستن واسه کل ساختمون کافین 😁

وای عزیزم چقدر شرایطمون مشابهه ساختومن ما همه جوونن و از شش تا واحد چهار تاشون بچه کوچیک دارن بعد همسایه طبقه دوم یه دختر داره از صبح که بیدار میشه شروع میکنه به جیغ زدن شب هم همیشه بیرونن ساعت ۱ میان خونه و همش درا رو میکوبن به هم دختر منم صبح ساعت ۸ بیدار میشه به قصد انتقام فقط میدوهه ما بالا سرشونیم قشنگ انتقام در کوبیدن هاشونو میگیره والا بچه رو نمیشه کنترل کرد پدر و مادر چرا انقدر بی فکرن🥲

ساختمون ما قبل اومدن نیکو خیلی خلوت بود. همه آدم بزرگ بدون بچه کوچیک.
ما خودمون بعد ۵سال که تو این خونه بودیم بچه دار شدیم.قشنگ روح گرفت ساختمون.😄
تازه هر وقت میبینیمشون عذر خواهی میکنم بابت سر و صدا میگن بچه تون که اصن سر و صدا نداره🥲

حس خوبی بهم داد اون عکس آبجی گل

تو طبقه چندمه

دوطبقه ونه تنها صدای پسرم بلکه صدای روانی شدن من ازدست این پسرکه دادمیکشم تا هفت کوچه اونور ترهم میرهه😂البته همسایه روبروییمون پسرش همسن پسرمنه اامان ازجیغای خودشو مامانش سرظهر صدای کتکاری هاشونم میشنویم😂

خیلی قشنگ تعریف کردی عزیزم 😍🩷

اخ سعیده جون ساختمون ما سه طبقه و شیش واحد و همه خانواده ها میانسال و مسن هستن و یه تازه عروس داریم که طبقه پایین ما هستن
تنها خانواده پر سرو صدا ما هستیم 😢😢😢😢
چندباری هم از این دوستان تازه مزدوج شده نامه های عاشقانه پر اخطار گرفتیم
ولی چه کنم مگه میشه یه پسر دوسال و نیمه رو متوجه کرد که کمتر شیطنت بکنن دائم هم نمیتونم بشونمش پای تلوزیون
واینکه من ازاول نذاشتم با گوشی سرگرم بشه و همه اینا باعث میشه پاشه بازی و شیطنت بکنه

وااااای ما هر جا میریم فقط سروصدا از خونه ی ماست😂

حس خوبی داشت عکس حموم🤣🤣
کجای کرج میشینی سعیده؟

سوال های مرتبط

مامان جوجه مامان جوجه ۲ سالگی
از شیر گرفتن بچه 🙂

پارت۱:

سلام به همه ی مامانا و خداقوت از بچه داری ،میخوام تجربه ی خودم از شیر گرفتن بچه رو باشماها هم در میون بزارم شاید مادری مثل من استرس از شیر گرفتن داشته باشه و یا اینکه ندونه از کجا و چجوری شروع کنه ، میخوام کامل از اولش براتون بگم🙂♥️

( بچه ی
من به سینه م به شدت وابسته بود طوری که هر نیم ساعت یه بار باید بهش شیر میدادم😕😏)
از یکماه بیشتره که تصمیم گرفتم بچه مو از شیر بگیرم روز اول تایم ظهر صبح تا ظهر رو یه وعده رو کم کردم ، روز دوم یه وعده ی دیگه رو تا یه هفته این روند کم کردن رو ادامه دادم پایان هفته که شد دیگه کامل تایم بعداز صبحانه تا ناهار بهش ندادم
هفته ی دیگه به همین روند تایم ناهار تا شام رو کم و سپس قطع کردم
این روند رو تا دو هفته ی دیگه ادامه دادم
یعنی تایم صبحانه( بعداز خواب)
ناهار قبل و بعداز خواب
شام (قبل از خواب)
اینجوری شده بود که بچه م فقط موقع خواب شیر میخواست و بدون شیر نمیتونست بخوابه!!!!
که
۴روز پیش تصمیم گرفتم اونم ترک بدم ، روز اول تایم صبح رو بهش دادم ولی ظهر نه( منظورم برای خواب ظهره) یه عالمه بی تابی کرد و خیلی خوابش میومد ولی بهش ندادم و ظهر نخوابید و خیلی گریه و بی تابی میکرد منم بردمش مغازه و براش خوراکی خریدم توی خیابون میچرخوندم ولی بچه م طفلک خسته ی خسته بود وخوابش میمومد😔🥺 ولی من مقاومت کردم
این روند تا شب ادامه دادم، شام خورد و الان موقع خوابش بود ولی نمیتونست بدون ممه بخوابه ساعت نزدیک ۱۲شب شده بود ولی از صبح نخوابیده بود و بلند بلند گریه و بی تابی میکرد منم براش با گوشی کارتونی که دوست داره گذاشتم هم نگاه میکرد و هم بی تاب بود و باز مقاومت کردم تا اینکه در حین کارتون دیدن خوابش برد🥺
مامان كلوچه(اهورا) مامان كلوچه(اهورا) ۲ سالگی
سلام قشنگا روزتون بخیر
امیدوارم ایام عیدتون به خوشی گذشته باشه😍
در چه حالین چه میکنین اینروزا؟!😊
اون کیه که چند روزی ی بار میاد گزارش کار میده و میره؟!😑
من که حساسیتسم به اوج خودش رسیده با فصل بهار عزیز و همش کسل و کلافه ام اما خب زندگی جریان داره به شدت و هرجور که هست خودمو میکشونم به خاک و خون و ادامه میدم😂🫠
چند روز دیگه اهورا خان دو ساله میشه درگیر کیک و لباس و عکس برای فسقلی هم هستم چون به نظرم سنش جوریه که هنوز از تولد چیزی متوجه نمیشه با ی عکس سرو تهشو هم میارم و تمام😐
چند روز پیش رفتیم بیرون از شهر و اولین تجربه ی اهورا خان از آب بازی توی طبیعت رو براش بوجود آوردیم کلی هم کیف کرد🙃
ی سری از مادرا هستن که اجازه نمیدن بچشون دست به خاک و آب و …بزن یعنی یکی از دوستای خودمم همینجوره دقیقا
به نظرم به شدت اشتباهه چون بچه از همین سن باید تمام حس هارو تجربه کنه و لذت ببره از محیط اطرافش دست به آب و خاک و گل بزنه ..
سعی کنین حتما شرایطش رو برای کوچولوهاتون فراهم کنین
مامان ادیب کوچولو مامان ادیب کوچولو ۲ سالگی
در روزگاری که جوانِ جاهلی بیش نبودم😁
هر خانواده ای رو که میدیدم تک فرزنده، واسم قابل هضم نبود!
میگفتم چطوری وقتی خودشون خواهر و برادر داشتن، این نعمت رو از بچه‌شون دریغ میکنن!؟
واسم همیشه سوال بود که چی میشه یه خانواده تصمیم میگیره تک فرزند باشه!!!؟؟؟
(که ای کاش واسم سوال نمیشد و قضاوت نمیکردم) 😑
قبل از بارداری با همسرم تصمیم گرفتیم دو تا بچه داشته باشیم و اونم پشت سر هم!
یعنی خودم میخواستم تفاوت سنی شون کم باشه و مثل جمله ی معروفِ "دوتایی با هم بزرگ میشن" بشه،
که نشد!!!
همیشه فالِ نخ و حلقه که واسه من میگرفتن، یدونه بچه نشون میداد اما من قهقهه میزدم از خنده که بابا چرت و پرته من دو تا بچه میخوام😂😂
امااااااا..
تصور من از بچه چیزِ دیگری بود😁 یعنی هر چی فکر میکردم.. کاملا برعکس شد! و این بازیِ روزگاره که میخواد قدرتشو به رخت بکشه😞
چرا من یادم نمیره سختیای بارداری و زایمانِ وحشتناکمو درد شیردهیو رفلاکسو اضطراب جدایی شدید و حرف و حدیثایی که بچت فلانهو بیساره ُ... وَ وَ وَ😵‍💫
تا دست و دلم نلرزه واسه بچه ی بعدی😞
با اینکه خیلی جسورم اما این مورد رو اصلا اصلا جرأتش رو ندارم😞
اگر اینایی که گفتم یادم میرفت یا شبیه به تصوراتم میبود.. الان باید اسممو تغییر میدادم
مینوشتم مامان ادیب و هسته خرما🥲
سهم من این نبود.. دلم بازم بچه میخواست🥲💔
اگر روزی خدا خواست و سورپرایزم کرد
خیلی خوشحال میشم چون به خدای خودم کاملا ایمان دارم و من در برابرِ تمام سختی‌های احتمالی تسلیمم🙏🏻🩵
اما اصلا به خواست خودم مطمئن نیستم که بدونم میتونم از پس سختی های احتمالی بر بیام یا نه
چون من از آینده ناآگاهم
و تنها خداست که میداند💙
مامان علیرضا🌻💛 مامان علیرضا🌻💛 ۲ سالگی
دیشب با صمیمی ترین دوستم قرار گذاشتیم فردا همو ببینیم صبح از ذوقم شیش بیدار شدم کارامو کردم رفتیم کافه چون ی ساعت فاصلمونه و راهمون از هم دوره رفت و اومد سخته خلاصه ک کلی خوش گذشت جاتون خالی 😊❤️
از وقتی ک اونجا بودم تا همین الان مدام ی چیزی ته ذهنمه و اذیتم میکنه
بابای علیرضا عاشق بچست خیبی هم اثرار داره به بچه دوم روزی ی بار یاداوری میکنه انقدر گفته علیرضا یاد گرفته میاد بهم میگه نی نی میخوام بعد با دستش عدد دو رو نشون میده میگ دوتا نی نی بیار 😂😅
یعنی از وقتی که علیرضا یک ماهه شده هی گفته بچه میخوام من به روری خودم نمیاوردم تا الان ک دوسالش شده دیگه انقدر گفته خودمم این مدت نرم شدم نظرم بود بعد بهبودیم اقدام کنم
ولی امروز ک رفتم خیابون انقدر با بچه کوچیک سختم بود ک نگو
مدام پیش خودم میگفتم با علیرضا وضعت اینه به فکر دومی هم هستی حس میکنم بچه جلوی خوشی و پیشرفت ادمو میگیره مخصوصا بچه دوم حالا یکی رو میشه به هر طریقی هندل کرد دوتا شد ن دیگه خیابون میتونی بری ن خرید ن پیش دوستات از وقتی اومدم خونه مدام با خودم میگم بچه خوبه ولی اسایش ادمو ازش میگره
شمایی که دوتا بچه دارین چطور کاراتونو میکنین ؟
مامان ادیب کوچولو مامان ادیب کوچولو ۲ سالگی
موافقین کنار هم کمی به فرزند پروری بپردازیم؟ 🫰🏻😉
دوستان این تاپیکی که میذارم احتمالا دو الی سه تاپیک بعد رو هم شامل میشه
پس قبل از هر چیز به رسمِ ادب
از شما عزیزانی که قراره من رو در این راه (دو سه تاپیک) یاری کنین، بسیار بسیار متشکرم🙏🏻😇🩵💙✨
میخوام چشماتون رو ببندید و توی دو موقعیتی که میگم خودتون رو قرار بدین
موقعیت اول☝🏻: فرض کنید کودکِ شما، کودکِ کوچکتر از خودش رو میزنه (یا اقتضای سن یا ندادن اسباب بازی یا دلیلِ دیگه ای و یا اصلا بی دلیل!!!)
موقعیت دوم✌🏻: فرض کنید کودکِ شما رو، کودکِ بزرگتری میزنه (همون پرانتز بالا😁)
حالا چشماتون رو ببندین🙏🏻😊
و احساستون رو توی هر دو موقعیت بنویسین!
توجه کنید لطفا ❌✋🏻
فقط احساستون رو در یک جمله بنویسین از قرار گرفتن در این دو موقعیت
فقط احساسِ شما مهمه واسم
(مثال: ناراحتم که بچم دستِ بزن داره
مثال: وقتی بچمو زد قلبم تیکه تیکه شد میخواستم بزنمش از شدتِ عصبانیت)
نکته 🙂 خودم جواب نمیدم چون این یه چالش نیست، یک تمرینه!
نکته بعد 🙂 از جواب دادن نترسید! من که لولو نیستم! 👺 اینجام دانشگاه نیست! نمره و صد آفرین هم نداریم! 😁
نکته بعدتر مهم 🙂 جوابتون رو که دادم لطفا گارد نگیرین!✋🏻 و صبور باشین و جواب ندین چون در تاپیک بعدی میخوام دوباره جواب بدین اما با توجه به جوابی که توی این تاپیک برای هر کس میذارم😃( سخت نیست بخدا مثل بازیه😄)
نکته آخر🙂 مرسی که هستین🩵🙏🏻💙