۷ پاسخ

میدونی عزیزم
مشکل از بچه ها نیست
در واقع ما والدین مشکل داریم
ما مشاوره لازمیم
بچه داره بچگیشو میکنه اون نمیتونه مثل ما همه چیو تو ذهنش نگه داره و به زبون میاره
از بچه هامون انتظار داریم مثل یه آدم عاقل رفتار کنن و حرف بزنن
حرف گوش کن باشن و مودب بشینن و تکون نخورن درست غذا بخورن و ................‌‌

تومنی یامن تو دختر منم دوست داره درباره ی همه چیز وهمه کس حرف بزنه یه چیزایی بعضی موقع ها میگه مغزم سوت میکشه فقط مثلا یبار داشت تلفنی حرف میزد باعموش من یچیز و گفتم که بگه بعد پشت تلفن یدفعه گفت عمو این حرفا حرفای من نیستا

منم این مشکلاتو دارم و دقیقا مثل شما میگم کاش زودتر بزرگ بشن و از طرفی دلم میسوزه که از بچگی پسرم لذت نبردم.
پسر منم چن وقت پیش خونه یکی از فامیلا بود. ازش حال باباشو پرسیدن اینم دراومد گفت هروقت بابام میاد خونه مامانم باهاش بد حرف میزنه بابامم قهر میکنه میره دیگه نمیاد😑😑در حالیکه اصلا اینطوری نیست و همیشه به باباش میگه مامانو ناراحت میکنی😑😬 اصلا یه حرفایی میزنه که نه صحت داره و نه باید بزنه

رفیق سخت نگیر بزرگ نیست که مثلا امروز هیراد خونه مادرشوهرم برگشته گفته چرا همیشه فرشتون بو میده؟؟حالت تهوع گرفتم...مامانمم همیشه میگه😀😀😀😀حالا من نمیدونم گفتم یا نه شوهرم خنده میکرد حالا....

بچه است دیگه ۵ سالشه هنوز درکی نداره از اینکه چه حرفی و کجا بزنه.سخت نگیر

خب بپرس چرا دوی داری اونجا خونه ما باشه

انگار اوضاع احوال پسر منو نوشتید
بخدا پسر منم همینه

سوال های مرتبط

مامان HeLiA مامان HeLiA ۵ سالگی
سلام خانما شبتون خوش ازتون یه سوال میخام بپرسم من در حد ۳سال طبیعی جلوگیری کردم بعداز ۴سال سال دخترم به دنیا اومد اون موقع که فهمیدیم جنسیتش دختره شوهرم قهر کرد حی میگفت سونوگرافی اشتباه کرده هزارتا حرف وقتی به دنیا اومد از خونه نمیرفت بیرون انقد بچه رو دوس داشت و اندازه دخترم پول دکترا دادیم که بچه دار شیم شوهرم بیش از اندازه علاقه نشون میده به دخترم هر چی میخاد میخره هرچی بلا سرش میاره هیچی نمیگه و حی در گوشش میگه من نوکرتم من خر توام من سگ توام بابا فدای تو وقتی میخابه هزاربار بوسش میکنه بیدارمیشه من روانی میشم میگم چرا بیدارش کردی به زور خابوندمش پرا این حرفا رو میگی ناسلامتی پدری مثلا ما ماشین نداریم هرکجا میریم بغل میگیره نیم ساعت راه بریم نمیزاره بچه با پای خودش بیاد هر وقت میگم میگه تو خسیسی یا حسودی میکنی هر چی بچه دستشو میزاره میخره شب میگه بابا بیا پشت گردنمو ناز کن یا سرم رو ناز کن آقا سه ساعت بچه رو میخاره میگم بزار بخابه بسه لوسش نکن میگه بچمه دختر بچه رو باید نوازش کنی محبت کنی من میتونم دخترمو قانع کنم ولی شوهرمو نه بنظرتون من حسودم چیکار کنم
مامان هانا جان مامان هانا جان ۵ سالگی
خانوما من خیلی عذاب وجدان دارم،
پسرخالم دو ماهه بد تصادف کرده، هنوز نتونسته راه بره، ما اوایل هر شب بعدم هفته ای دوبار میرفتیم دیدنش. (هم خودش هم خانومش اصرار میکردن)، تو این رفت و آمدا زن برادر عروس خالم و بچش هم اونجا بودن، یه دختر هفت ساله، تو این مدت بین بچه ها یار کشی میکرد، اصلا نمیزاشت کسی با دخترم بازی کنه، هی میگفت هانا نیاد، با هانا بازی نکنین، هانا برو بیرون ما با تو دوست نیستیم و منم مدام حرص میخوردم، دیگه دیشب کارش به جایی رسیده بود میگفت هانا به من مشت زده در حالیکه منو شوهرم حواسمون بود،
تا دیشب دیگه نتونستم تحمل کنم، جلو همه بچه رو دعوا کردم، گفت به چه حقی علیه هانا دروغمیگی، اینکارارو میکنی، هانا نه میزنتت نه وسایلتو بر میداره، باهات دوسته و ...
همه گفتن ولشون کن اونا بچن
منم گفتم نه اتفاقا بچه نیستن، خوب میفهمه چیکار میکنه،
من به بچم یاد میدم با همه دوست باشه اونوقت شما عین خیالت نیست؟ مظلوم گیر آوردین؟
حالا مثل اینکه ما رفتیم اون خانوم کلی بچشو زده، منم عذاب وجدان گرفتم، ولی چه کنم منم مادرم، بچم از این همه بدجنسی تعجب کرده بود، با ذوق میرفت با گریه برمیگشت.
اصلا دختره یه چیز عجیبیه، خیلی حالیشه، یبار هانا پیش من بود ، گریه گریه که هانا منو حول داده.
راستش من چون خوب و بدو به دخترم یاد میدم ناراحت میشم مادری بیتفاوته
مامان میر محمدو فاطمه مامان میر محمدو فاطمه ۵ سالگی
مامانا من یه کار خیلی بد کردم
پسرم سه ماهی میشه که اینجوری شده همش مدفوعش رو به شلوارش میکنه
همش براش توضیح میدم نکن برو دسشویی دوباره همون آش و همون کاسس
از سه سالگی گرفتمش اصلا تا به حال اینجوری نشده بودش
از وقتی دخترمو که الان سه سالشه شروع کردم به پوشک گرفتن اینطوری شد
حالا ظهر انقدر اعصابم بهم ریخت گرفتم مفصل کتکش زدم
واقعا عصبی بودم نتونستم خودمو کنترل کنم
اینم بگم که خیلی به ندرت میزنم بچه هامو ولی اون لحظه واقعا نتونستم کنترل کنم خودمو
دو سه هفته دیگه میخواد بره پیش دبستانی هنوز مدفوعش رو تو شورتش میکنه من آخه حرص میخورم چند ماهه توضیح میدم خودشو زده به نفهمی
آخرش خیلی بد کتکش زدم بعد گفتم بمون تو دستشویی از حرصم چند دقیقه تنهاش گذاشتم 😭😭😭
بعد رفتم درو باز کردم گفتم بیا بیرون
یکم که گذشت دیدم شکمشو گرفته میگه دارم میمیرم از درد شکم
بردم اینور اونور هواسشو پرت کردم ولی میگه درد دارم
الانم خوابیده
به نظرتون به خاطر اینکه من زدم اینجوری شده
از دست بچه هام نمیدونم کجا برم خدایا 😭