سلام خانما شبتون خوش ازتون یه سوال میخام بپرسم من در حد ۳سال طبیعی جلوگیری کردم بعداز ۴سال سال دخترم به دنیا اومد اون موقع که فهمیدیم جنسیتش دختره شوهرم قهر کرد حی میگفت سونوگرافی اشتباه کرده هزارتا حرف وقتی به دنیا اومد از خونه نمیرفت بیرون انقد بچه رو دوس داشت و اندازه دخترم پول دکترا دادیم که بچه دار شیم شوهرم بیش از اندازه علاقه نشون میده به دخترم هر چی میخاد میخره هرچی بلا سرش میاره هیچی نمیگه و حی در گوشش میگه من نوکرتم من خر توام من سگ توام بابا فدای تو وقتی میخابه هزاربار بوسش میکنه بیدارمیشه من روانی میشم میگم چرا بیدارش کردی به زور خابوندمش پرا این حرفا رو میگی ناسلامتی پدری مثلا ما ماشین نداریم هرکجا میریم بغل میگیره نیم ساعت راه بریم نمیزاره بچه با پای خودش بیاد هر وقت میگم میگه تو خسیسی یا حسودی میکنی هر چی بچه دستشو میزاره میخره شب میگه بابا بیا پشت گردنمو ناز کن یا سرم رو ناز کن آقا سه ساعت بچه رو میخاره میگم بزار بخابه بسه لوسش نکن میگه بچمه دختر بچه رو باید نوازش کنی محبت کنی من میتونم دخترمو قانع کنم ولی شوهرمو نه بنظرتون من حسودم چیکار کنم

۱۲ پاسخ

سلام این رابطه خوب فردا در سن نوجوونی دخترتو نجات میده که سمت هر مردی نره گول هر رفیقی رو نخوره

الان مشکلت چیه بزار کیف کنن با هم به روابط پدر و دختری دخالت نکن همین

سلام گلم خوب عزیزم مشکل چیه توروخدا عشق کن با رابطشون.من 34سالمه حسرت محبت پدرم به دلم مونده همیشه گفته دختر سرطانه دختر دردسره و این حرفا بزار شوهرت دخترتو سیراب کنه از محبت پدرانه اش .همیشه یه عقده ته دلمه یه حسرت یه کمبود شوهرم خیلیییییییییی مهربونه آقاست شکرخدا ولی خوب محبت پدرانه چیز دیگه ایه....

سلام.به نظرم حسادت نمیشه .اینکه برای شما اینکارارو نکنه مشکل داره یعنی به کل شمارو فراموش کرده و از اول اینکارو کرده شما الان نباید بگی.خوبه که رابطه پدر و دختری دارند اما در حدش.ولی اگه کلا شمارو نمیبینه .حتما باید با روانشناس در میون بگذارید

چقد جالب ...من که خیلی دوس دارم پدر انقد عاشق بچش باشه ...خیلی خوبه که انقد حمایتگرشه ...حداقل دو دقه میتونی نفس بکشی .یکی هست خیالت راحته میدونه چجوری دخترتو نگه داره .والله شوهرای ما خودشون یه بچه دیگه حساب میشن باید اوناروهم تروخشک کنی

وا اولین مادری هستی به بچت حسادت میکنی
چه زشت

اینکه میگه من خر توام اینا درست نیست بلاخره قبح پدری باید حفظ بشه .. هر چیزی حدش خوبه محبت خیلی خوبه ولی اونم باز حدی داره

نه عزیزم شما حسود نیستی.
شما بیشتر از پدرش به بچه علاقه داری ،چون نگران آینده اش هستی.
خیلی خوبه که همسرتون دخترتون را دوست داره.
ولی کاش بعدا یه بچه لوس و بی ادب نشه که پرتوقع بشه و از کوچکترین حرف دیگران بریزه بهم،
کاش یکم دعوا و اخم و نصیحت هم میکرد.
محبت زیادی برا بچه یه اشتباهه
چون بعدا میریزه بهم.
موفق باشی عزیزم

خیلی خوبه که دختر و پدر باهم رفیق باشن واسه نوجوونیش و بعدهاش عالیه

بنظرم شوهرتون بهترین بابای دنیا میشع
چون دختر بچه نیاز ب محبت بابا داره تا در اینده بی نیاز از محبت باشه سمت هیچ مردی نره

انشاالله بمونن برا هم ولی باید به تو هم همینطور توجه کنه که ناراحت نشی

همه چیز ک عالی..اما اینکه همه چیز بخره ن مقعول نیست

سوال های مرتبط

مامان هانا جان مامان هانا جان ۵ سالگی
خانوما من خیلی عذاب وجدان دارم،
پسرخالم دو ماهه بد تصادف کرده، هنوز نتونسته راه بره، ما اوایل هر شب بعدم هفته ای دوبار میرفتیم دیدنش. (هم خودش هم خانومش اصرار میکردن)، تو این رفت و آمدا زن برادر عروس خالم و بچش هم اونجا بودن، یه دختر هفت ساله، تو این مدت بین بچه ها یار کشی میکرد، اصلا نمیزاشت کسی با دخترم بازی کنه، هی میگفت هانا نیاد، با هانا بازی نکنین، هانا برو بیرون ما با تو دوست نیستیم و منم مدام حرص میخوردم، دیگه دیشب کارش به جایی رسیده بود میگفت هانا به من مشت زده در حالیکه منو شوهرم حواسمون بود،
تا دیشب دیگه نتونستم تحمل کنم، جلو همه بچه رو دعوا کردم، گفت به چه حقی علیه هانا دروغمیگی، اینکارارو میکنی، هانا نه میزنتت نه وسایلتو بر میداره، باهات دوسته و ...
همه گفتن ولشون کن اونا بچن
منم گفتم نه اتفاقا بچه نیستن، خوب میفهمه چیکار میکنه،
من به بچم یاد میدم با همه دوست باشه اونوقت شما عین خیالت نیست؟ مظلوم گیر آوردین؟
حالا مثل اینکه ما رفتیم اون خانوم کلی بچشو زده، منم عذاب وجدان گرفتم، ولی چه کنم منم مادرم، بچم از این همه بدجنسی تعجب کرده بود، با ذوق میرفت با گریه برمیگشت.
اصلا دختره یه چیز عجیبیه، خیلی حالیشه، یبار هانا پیش من بود ، گریه گریه که هانا منو حول داده.
راستش من چون خوب و بدو به دخترم یاد میدم ناراحت میشم مادری بیتفاوته