۱۲ پاسخ

اول که خالش بوده و محرمش دوم مگه آدم مرده می خواد شوهرتو بقاپه که حساس شدی، معذرت می خواهم حس حسادت زنانه بذار کنار اینجوری خودت اذیت میشی شوهر که نباید به تملک آدم در بیاد بالاخره مادر و خواهر و عمه و خاله و مادربزرگ داره
شوهر هم آدمه و حس خاطرخواهی بهشون داره

سلام گلم خواهرانه میگم از حرفم ناراحت نشو چرا آنقدر به همه چی حساسی عزیزم چی میشه خاله اش بوده شاید خاطره ای تو دلش زنده شده شاید دلش سوخته اون لحظه.من خودم غریبه هم فوت کنه آنقدر براش گریه میکنم دست خودم نیست رفتارم.عزیزم بهتره بی تفاوت باشی به بعضی رفتارها.

صمیمی ام نباشن ولی خاله اش بوده
دوستش داشته 😕
حسودی چرا میکنی به مرده آخه

خالش بوده
دوسش داشته دیگه
خدا رحمتش کنه

خدابیامرزتش
حتما جو گرفته بودتش

من اگه ببینم شوهرم برای فوت کسی خیلی ناراحته حتما منم با شوهرم همدردی میکنم تا کمی از ناراحتیش کمتر کنم. اشکالی نداره خاله ی شوهرته.

سلام منم خواهرانه میگم .یکم خوش بین باشید نسبت به همه چی اینجوری همسرتونم فاصله میگیره ازتون.بلاخره الان رفت و آمدها کم شده یه روزی یه جایی حتی در کوچیکی خاطره ای ازش داشته.و نباید زود قضاوت کرد.منم زنداییم تازه فوت کرده اما زیاد رفت و آمد نداشتیم ولی خوب گریه میکردیم.الان غریبه فوت میکنه ناخوداگاه حس انسان بودن اشکو در میاره.

سلام خوبی احساس میکنم کمبود محبت از سمت همسرت داری که با یک بوس کردن به خاک خالش که بنده خدا فوت شده حساس شدی اینطوری خودتو اذیت میکنی حساس نباش گلم

دوستان نمیگه ک حسودیم شده میگ فقط تعجب کردم چرا انقدر ناراحت شده چون باهم زیاد صمیمی نبودن
بلخره ادم اون موقعه یاد خیلی چیزا میفته منم مادر شوهرم فودت شد همینطوری بودم انقدر ک من گریه کردم فکر نکنم بچهاش کرده باشن

ناراحت نشو عزیزم مردا همینجورین

گاهی آدم وقتی کسی را از دست میده ، تازه عذاب وجدان میگیره و دلش تنگ میشه. خالشم دیگه رفته اون دنیا نمیتونه مشکل برات ایجاد کنه. بیخیال

به شوهرتون بگین حتما غسل بکنن

سوال های مرتبط

مامان عسل مامان عسل ۵ سالگی
سلام خانما یچیز عجیب و قشنگ امروز رفتم دکترزنان بعد ی خانومی اومدچشاش قرمزبود من فکرکردم سرماخورده ماسک هم زده بود ی برگه دستش بود دستاش میلرزید نگام کرد گفت ببخشید باردارین گفتم ن برگش نشونم داد بهم گفت من ۱۵سال بچه میخواستم خدا بهم نداد ای وی اف کردم نشد هرکاری بگی کردم نشد دیگه کلا دوساله بیخیال شدم گفت پریودام نامنظم بود ۳یا۴ماه یبارپریود میشدم میگفت ۴ماه پریودنشدم ازدیروزهی چیزی تو شکمم حس میکردم ک سفت میشه نوبت سونو رحم و تخمدان میگیره ک میفهمه بارداره ۵ماهش بود خیلی گریه میکرد همه بهش اب قند میدادن و دکترمیگفت من حالا چیکارت کنم ن ان تی دادی ن انومالی یهو خانومه گفت خداهمش رو گرفته همه خندیدم خیلی قشنگ بود میگفت شوهرم نتونسته بیاد رو پله ها زانوهاش میلرزیده از شوق خانومه انگاربالداشت توهوابود یکمم تپلی بود و قد بلند واقعا معلوم نمیشد بارداره اصلا خیلی حس خوبی بود انشاالله خدا دامن همه چشم انتظارارو سبز کنه🥲🥹
مامان شهریار و🤰 مامان شهریار و🤰 ۵ سالگی
نمیدونم حکمت خدا چیه تو اینهمه گرفتاری و مشکلی که داریم این بچه رو بهم داد واقعا موندم،،،اصلا اوضامون اینقدر داغون شده که روز به روز داره بدتر میشه انگار همه درها رومون بسته شده شوهرم دیکش پاره شده افتاده گوشه خونه کلی بدهی داریم کلی قسطامون عقب افتاده اجاره خونه ،،خوراک و پوشاک اصلا افتضاح از یه طرف میرم د‌کتر بااین خرجایگرون نه بیمه ایی دارم نه چیزی،،کارم شده گریه کردن و غصه خوردن به شوهرم میگم بیا بریم تهران سرایداری میگه نه میترسم اگه یه وسیلشون گم شه گردن ماهست میگم هیچی نمیشه میگه نه میترسم،،کار دیگه ایی هم نمیتونه کنه کلا فلج شده افتاده گوشه خونه،،خیلی داغونم خیلیییی دارم به هر دری میزنم ولی همه بستس اگه بحث امتحانم بود بسه دیگه خسته شدم تا کی،،نمیدونم تاوان کدوم کارمو دارم پس میدم،،،نیاین نگین اگه بچه نمیخواستی چرا جلوگیری نکردم من جلوگیری میکردم ولی یه بار از دستمون در رفت اونم باشرایطی که من داشتم موندم که چجوری گرفت من تنبلی تخمدان خیلی شدید داشتم در حدی که دکتر رو بارداری اولم کلا قطع امید کرد منو گفت امکان اینکه باردار نشی خیلی زیاد ولی خدا پسرمو داد