پارت ۲ تجربه زایمان
دوباره آمپول فشار بعدی و شروع کردن دیگه کم کم دردام داشت شروع می‌شد نوار قلب بچه هم خوب نبود ضربان قلب بچه تند شده بود به ماما گفتم من میخوام اپیدورال بگیرم گفتن باید یه ۴ سانت خوبی داشته باشی بگن بیان آمپول بزنن ماما آمد چک کرد گفت ۵ سانتی اما دکتر کشیک آمد گفت که هنوز ۳ سانتی و اجازه نداد که آمپول و بزنم ماما همرام خیلی خوب بود گفت دهانه رحمت خوب پیشرفت کرده بدون آمپول هم میتونی زایمان کنی ولی دردام خیلی زیاد شده بود من از ۶ عصر تاریخ ۲۲ درد داشتم تا اینکه داشتم رو توپ بین دردا ورزش میکردم از حال رفتم و همه ماما ها ریختن و تو اتاق منم مامانم رفته بود با آبجیم جابه جا بشن هیچ کس پیشم نبود و من از حال رفتم و افتادم مامام آمد و سرم فشار و قطع کرد یه سرم تقویتی زد که حالم بهتر شه تو دردام حالت تهوع گرفته بودم و بالا آوردم گفتن زایمان داره پیشرفت میکنه تمام بدنم می‌لرزید و نمیتونستم هیچ تحرکی داشته باشم بعد از اونکه حالم بد شد گفتم دستشویی دارم احساس مدفوع داشتم گفتن نه و برو تخت تو بچه ات داره میاد دیگه جدن اینکه ادامه بدم و نداشتم گفتم ترو خدا پاره کنین بچه بیاد گفتن نمیتونن اینکارو کنن بعد معاینه کرد گفت فول شدی و بچه داره میاد تخت و آماده کردن واسه زایمان و همراهی و گفتن بره بیرون با سه تا زود که دیگه فقط میگفتم خدا کمکم کن بچه بدنیا آمد
بعد از بدنیا آمدن بچه افتادم به خون ریزی و باز ماما ها آمدن گفتن به کتر بگین بیاد مریض خون ریزی کرده حالا دکتر رفته بود ماماها آمدم یکی رحم و فشار میداد ببینن از کجا خون ریزی دارم یکی یخ گذاشته بود

خواهشا تجربه های طبیعیتونو نگین برای ماهایی ک زایمان اولمونه ک نمیدونیم چی مخاد برامون بشه بیشتر استرس زا هسش بدنا باهم متفاوته ولی همین ترس همه چیو بدتر میکنه

🥲🥲🥲مگه دکتر خودت نگفتی بیاد چرا ول کرده رفته

الهی چ شانسی هم داشتی ،لحظه حساس کسی نبوده🤦‍♀️
الهی شکر تموم شد✌🏼🤩

یا قران چی کشیدی دختر 😑😭😭😭

وای چقد سختی کشیدی😢

وای استرس گرفتم😣