۲۵ پاسخ

سلام صبح همگی بخیر خواستم پیام بزارم و از تجربم بگم
من هم نه ماهگی بچم گذاشتم مهد و رفتم سر کار

من مجبور بودم کسی نداشتم نگهش داره
درسته یه مادر مجبور بودم ولی اصلا پشیمون نیستم
درسته حجم کارهام زیاد شده صبح باید صبحانه درست کنم براش خودمم ببرمش مهد ظهر برگردم ناهار درست کنم ...مهمانداری و مریض داری و تازه درس هم میخونم
ولی پشیمون نیستم چون واقعا توی مهد آموزش بازی به بچم میدن
و بچم اجتماعی و باهوش تر شده
و واقعا الان تقریبا سیزده ماهش هست خیلی می‌فهمه پ حرف گوش کن شده مثل قبل هم نمیچسبه بهم و گریه نمیکنه .....خلاصه از مهد برا خودتون تابو نسازید کافیه جای خوبی پیدا کنید من پول بیشتری هم میدم تا برام فیلم بفرستن و روزانه از چهره بچم خوشحالی و میتونم ببینم وقتی اونجا هست

بعضی وقتا که خیلی اذیتم.میگم خدایا این همه زجر میکشیم میریم سرکار .بعدم بچه داری آشپزی مهمونی.اخرشم اندازه اونا که تا لنگ ظهر می‌خوابن نه ریخت وپاش میکنیم نه ارج و قرب داریم.ولی درکل مسیریه که خودمون انتخاب کردیم

کاملا طبیعیه خسته ای حق داری هم کار بیرون هم بچه هم خانه داری مگه ما زنا از فولادیم بلخره که یه جا کم میاریم

شغلت چیه

سلام عزیزم من دقیقا بچم که ۵ماهش بود مجبور شدم برم سرکار روزای سختی بود شب تاصبح بیدار باز روز بعدم سرکار ولی همه این روزا تموم‌میشه سعی کن ی روزایی واسه خودت بتونی ی تایمایی در نظر بگیری استراحت کنی مثلا باشگاه بری چون اگه نری این حالتت تادوسالگی طول میکشه

ولی چه میشه کرد ولی همین بچم که واقعا حالم خوب می‌کنه انرژی میگیرم

منم اینجوریم بااین تفاوت که من شهر غریبم ودست تنها.بچمو گذاشتم پیش پرستار ولی چون زن همکارمه وجلو خوبی ندارد نمیاد خونه من میبرم تحویل میدم.بچم رفلاکسی بود هیچی نمیشد بخوره خودم همیشه غذای کمکی درست کردم دادم بهش بعدش که پیش اونه میگیره تا ظهر می‌خوابه وقتی به من میرسه شنگول و سرحال بعضی وقتا انقد نمیخوابم مثلا دارم چرا میزنم میپره روم یا اذیتم می‌کنه تا نیم ساعت یه طرف بدنم میلرزه.برو خداروشکر که که پیش مادرته.اکه بجای من بدی دست هرکسی یه روز لپش کبوده یه روز پیش کبوده میگم چرا اینجوری شده میگه بوسش کردم درصورتی که نمی‌دونه من اون شب تا صبح نمیخوابم.الانم به سلامتی میشن دوتا
من بدون هیچ کمکی تو شهر غریب با دوتا بچه کوچیک ببین چی میکشم بخدا اگه پیش خانوادم بودم هیچ وقت از کارم گله نمی‌کردم. تو یک هیچ از خیلی ها جلوتری ناشکری نکن وبگو اگه جای اون خانم بودم چی میشد.بجز اینکه ماهی پنج تومان میدی خیابان اصلا راحت نیست.

آخی عزیزم خسته نباشی خدا قوت .کاملا طبیعیه هنوز بدنت به کار بیرون و همزمان بچه داری عادت نکرده ،به بدنت و ذهنت زمان بده کم کم همه چی میفته رو روال .به این فکر کن این همه زن شاغل تو دنیا مادری هم کردن

عزیزم عادت میکنی نگران نباش،مثل روزای اولی که بچه دار شده بودیم زندگی خیلی برامون سخت بود ولی بعدش عادت کردیم
این روزها سخته ولی واقعا چشم بهم بزنی میگذره.خدا بهت قوت بده عزیزم.اگه تونستی از کسی کمک بگیر

اشکال ندارد عزیزم، خیلی طبیعی‌‌.... میگذره... خیلی سخت می‌دونم ...

حالتون طبیعی هست اگه کسی باشه وقتی میآید خونه یک ساعت بچه رو بگیره شما استراحت کنید خیلی خوبه.من برا بچه اولم 8 ماهه برگشتم سرکار. وقتی میومدم خونه مامانم یک ساعت بچه رو نگه می‌داشت من استراحت کنم تا بتونم بهتر به بچه برسم

حق داری گلم فشار روت زیاد از طرفی احتمالا خودتو سرزنش میکنی به خاطر بچت به نظرم هر طور میتونی کمک بگیر حتو کارای خونه و سعی کن کلا حساس نشی رو کارای خونت
اگرم واقعا میبینی بهت فشار میاد یا مرخصی بدون حقوق بگیر چند ماه یا پاره وقتش کن اعصابت خیلی مهم تر از چند ماه کم تر حقوق گرفتنه
من خودم موندم چه کنم تا 9 ماهگی دخترم خیلی فکرمو در گیر کرده

گناه داره بچه ببین مامانت قبول نمیکنه که بیاد شوهرم اول میره اونو میاره بعد میره سرکار

من مامانم صبح به صبح میاد خونمون

شمام دقیقا مث منی منم ۱ ماه رو قبول نکردن با اینکه دکتر برام نوشته بود هشت ماهه بود دخترم که رفتم سرکار ،کاملا طبیعیه منم همینجور بودم عادت میکنی به شرایط عزیزم

عزيزم طبيعيه همه همكاراي منم همينن نميخواد ايده ال فكر كر كني اگر ميتوني وقتي رسيدي خونه مادرتون يكم بخوابيد بعد بريد خونه يا بعضي شبا اگر امكانش هست شب بمونيد يا بعضي روزا مادرتون بيان كه بچه بيدارنشه بايد فكر كني ببيني بهترين حالت واست چيه ولي تنها نيستي هيشكي بعد كار انرژي نداره اخر هفته ها واسه بچه جبران كن

من بچه برای اولم شش ماه مرخصی زایمان داشتم. یعنی اون زمان مرخصی زایمان شش ماهه بود، طبیعیه، اولش خسته کنندست، عادت میکنی

فرزندتونو کجا میزارین میرین مهد؟

مگه نمیشه تا چهار ماه قبل زایمان استعلاجی گرفت؟!چرا دو ماه و قبول نکردن

همش به این فکر میکنم
الان من باید ماه مهر برم سرکار
ولی چون کمیسیون پزشکی قبول نکرده
بچه ی هفت ماهم رو باید بذارم برم
( با اینکه سر کارم دعوا شد و من صحنه رو دیدم فشارم بالا رفت و حرص کردم و بچم اومد پایین و استراحت مطلق شدم
و پزشک زنانم هم استراحت داده بود ولی کمیسیون پزشکی بهم نداد

سعی کن خستگی و مشکلات کار رو بذاری پشت در خونه و هر جوری که شده خودتو رفرش کن.. به هر طریقی شده باید با انرژی وارد خونه بشی.. سعی کن نیروی کمکی بگیری.

عزیزم افسردگی نگرفتی؟

هفت ماهه سخته ولی خب نگران نباش کم کم به شرایط جدیدت عادت می کنی.

عزیزم کاملا طبیعیه. حق داری گلم. من با قهوه و انرژی زا سرپا هستم.با وجود اینکه می‌دونم ضرر داره ولی مجبورم.
جدیدا هم دمنوش بابونه با هل میخورم به شدت نشاط آور و ضد افسردگی هست به من حس خوبی میده.

همش گریم میگیره و دیشب با شوهرم دعوا کردم که هیچ کار کمکم نمیکنی
حال روحیم خیلی بده

سوال های مرتبط