۷ پاسخ

منم دقیقا همینم عزیزم، مامانم مریضه و بابام طفلکی همش درگیرشه. شوهرمم صبح زود میره غروب میاد. شاغل بودم الان مرخصی ام تا ۹ ماه. احساس می کردم چقدر زندگی برام سخته که از اول زایمان تا حالا فقط ۵ روز مادرشوهرم پیشم بود که اونم داستان های خودشو داشت. روزهای سختی بود. ولی از یه ماه پیش تصمیم گرفتم که زندگیم رو برگردونم به روال قبل. ببین با چی حالت خوبه انجام بده. من کلاس زبانم رو شروع کردم دوباره . سخته با بچه ولی میشه. آخر هفته ها هم میریم یه دوری میزنیم خرید می کنیم. به خاطر بچه ت باید حالت خوب باشه چون مستقیما روش تاثیر میذاری. می گذره این روزها . خیلی زود بزرگ میشه

دقیقا منم همینطور😔😔😔ولی تا یکسالگی اوضاع همینه..بعدش یکم بهتر میشه..به این فکرکن ۲ ۳سالش شد باهاش میری بیرون به خودت میرسی کار میکنی...

قربونت برم من همه ما همین جور هستیم من کلا توهم میزنم 😒

منم مثل شمام
خیلی بده 🥲

دقیقاااا شرایط منو توصیف کردییی.

وضع روحیه منم همینه من مادر ندارم وگرنه میرفتم نامادریمم زیاد تحویل نمیگیره بخوام برم خونه ی بابام همیشه تو خونه شوهرم عصر میاد خونه میریم بیرون‌یه‌ دوری می‌زنیم با ماشین برمیگردیم خیلی روزا تکراری و خسته کننده شده روخیمو و حسمم داغونه شوهرممم کارش جوشکاریه خیلی سخته تو ساختمون کم و بیش کمک می‌کنه اما خب ازاونم انتظاری نیست
آدم چقدر تو این روزا به کمک نیاز داره و کسی نیست منم همدردتم دخترمم شدیدن وابستمه همش میگه بغلش کنم منم هسته و کوفته دام کباب میشه وقتی گریه می‌کنه توان دیگه برام نمی‌مونه از خستگی😢

مثل منی دقیقا

سوال های مرتبط

مامان کوچولو مامان کوچولو ۱۳ ماهگی
خانما امروزا من یجوری میشم همش سرم گرم میشه و طاقت توتوخونه موندن رو ندارم یعنی جوری میشم که مغزم کار نمیکنه دیروز پیش خودم گفتم اگه بمیرم راحت میشم گفتم شوهرم که خودشو راحت کرد گفتم منم برم پیشش تا اون دنیا هرجا که باشیم کنار هم باشیم می خواستم کاری کنم ولی خانوادم فهمیدن و بزور جلوم رو گرفتن قبل هم از این فکر ها داشتم ولی باز میگفتم فقط بخاطر دخترم همش خودمو با این موضوع که دخترم تنها میمونه دختر میوفته دست اون آشغال ها فقط با این فکر ها خودمو آروم میکردم ولی بی دیشب کلا از همه چی سرد شدم حتی چشام دخترمو ندید جوری شدم که فقط به این فکر میکردم که خودمو راحت کنم گفتم دیگه بسه این همه عذابی که تو این سن کشیدم بسه گفتم تا اینجاش که روز خوش ندیدم از اینجا به بعد هم زندگیم درست نمیشه گفتم کسی که اولش بدبخت میشه دیگه هیچوقت خوشبخت نمیشه گفتم این دنیام که باعذاب گذشت بزار اون دنیا هم با عذاب بگذرونم ولی برم پیش عشقم 😔😔💔ولی نزاشتن تا خودمو راحت کنم😭😭😭
خدایی یعنی تا حدی از زندگی از آدما از حرف مردم از همه چیز خسته شدم دیگه طاقت هیچی رو ندارم بخدا جوری خستم که دیگه نمیکشم دلم به آرامش می خاست یه زندگی خوب درکنار عشقم و بچم ولی بخدااا که نزاشتن دیگه هیچ امیدی ندارم تو این دنیا 😭😭😭😭😔😔💔💔💔💔💔💔❤️💔💔💔
دلم یه جایی می خواد که هیچ آدمی نباشه فقط خودمو دخترم دلم هیشکی رو نمی خواد از همه چی خستم خیلیییی خستهههههه😭😭😭😭😭😭😔😔😔😔
مامان حسین مامان حسین ۱۵ ماهگی
این روزا پر از بغضم و فریاد و گریه ام
پر از نگرانی و استرس
گوشی هم برای شنیدن نیست
هی میام اینجا درد و دل میکنم و از میزنم
دلم میخواد ی دل سیر گریه کنم ولی این مدت نتونستم
حسین از بعد مریض شدنش وابستگیش خیلی به من زیاد شده
قبلا پیش مامانم آروم بود ولی حالا نه
جرات ندارم دستشویی برم
واسه همین نتونستم خودمو خالی کنم، دلم میخواد ی روضه بزارم و بشینم زار بزنم
حسین رو که نگاه میکنم از همه حرکت هاش میترسم، از نگاهش، حرکتاش گریه هاش
میگم نکنه هرچیزی باشه که به تشنج ربط داشته باشه
خدا نصیب دشمن آدم نکنه که ی مادر از همه چی بچش بترسه
به من میگن زیادی دارم حساسیت به خرج میدم
ولی به خدا دست خودم نیست
من ی آدم بی تجربه ام تو این موضوع
من تا چند وقت پیش نمیدونستم نوزاد اصلا تشنج می‌کنه
تشنج نوزاد خطرناک تر از آدم بزرگسال هست چون ممکنه آسیب به مغز بزنه
آنقدر پر از فریاد و گریه ام که فقط خدا می‌دونه و بس
امشب دیگه شوهرم دید آنقدر بی تابم گفت دکتر حسین رو عوض کنیم بریم پیش همونی که دوستت معرفی کرده و دوشنبه وقت گرفتم
جواب ام آی آر هم شوهرم باید بره بگیره
حتی نمی‌دونم جوابش چی هست
حلالم کنید اگر با حرفام شما ها رو هم اذیت میکنم
ولی من کسی رو ندارم باهاش درد و دل کنم
اگر کسی این روزا یا حرفام اذیته من از دوستی حذف کنه
چون نمیخوام کسی رو آزار بدم