مامان لیانا تو منو یاد خودم میندازی
کلا ۱۵ روز من خونه پدرشوهر و پدرم بودم سر ۲۰امین روز برگشتم خونه ی خودم
سه ساعت دورم از دیارم
شبش ساعت ۱۱ رسیدیم خیلی خسته بودم مانیساهم گشنه بود با همسرم دعوا و گریه زاری چرا منو برگردونیدی اونشب یادمه سه نوع غذا درست کردم که بخورم شیر داشته باشم ول فکرو ذهنم شده بود شیر دادن
انواع قرص پودر غذا معجون هرچیییی بگی و نگی من خوردم یسر کارم شده بود خوردن استرسی و عصبی شده بودن
از ی ورم دست تنها بودم عصلا استراحت نداشتم سینمم یسر دهن دخترم بود
من ادمیم ک خیلی سخت تلاش میکنم برای یسری چیزا یعنی کلا ب خودم سخت میگیرم و لذت نمیبرم از هیچی
از ی ور اثاث کشی داشتیم باید وسیله جمع میکردم
دست تنها با ی بچه
اون تایم کمی ک میخابید باید غذا درست میکردم وسیله جمع میکردم یا لباسای دخترپو میشستم
یسر دعوا یسر جنگ
عصلا از بودن دخترم لذت نمیبردم عصلا
استراحت نداشتم یادمه یبار از ۵ صبح تا ۷ شب روز بعد دخترم بیدار بودو نق میزدم
ولی بعدش ب خودم اومدم
بچه بزرگ کردن فقط شیر دادن نیست کلی وظیفه در قبال دخترت داری روز ب روز بیشتر میشه
سینتو بده بهش بخوره سیر خورد ک هیچی نخورد هم شیرخشک بده بعد سینت
اینقدر اوقاتتو تلخ نکن
هرجوری باشن بزرگ میشن
بیشتر باهاش وقت بگذرون لذت ببر ازش
اون بیشتر از هرچیزی ارامش تورو لازم داره
خلاص خواستم بگم سخت نگیر ب خودت عصلا معظل برای خودت درست نکن
😘من این راهو رفتم تهش جز استرس و عصبی شدن هیچی نداره
قطره شیرافزا بگیر داخل یک لیوان چند قطره بریز بخور
یه قرص شیرافزا بخور راحت
سویق شیرافزا بهتره با چهارشیره شیر عالیه
روزانه پیام مشاور، متناسب با سن کودکتون دریافت کنین.
سوالاتتون رو از مامانای با تجربه بپرسین.
با بازیهایی که به رشد هوش و خلاقیت فرزندتون کمک میکنه آشنا بشین.