تجربه زایمان پارت #۱

سلام بچه ها بذارین تجربه زایمان طبیعیمو بگم بهتون من ۳۸ هفته و ۲ روز بودم روز قبل مامام ک معاینم کرده بود ۲سانت باز بودم سر بچه هم پایین بود لکه بینی هم داشتم و کمی درد پریودی و کمی هم کمر درد
خلاصه ورزشامم از ۳۶ هفته انجام میدادم اما هر هفته سنگین تر و تعداد ست هامو بیشتر میکردم باید بگم ک تا قبل اون اصلا فشار زیادی به خودم نمیووردم فقط در حد انجام کار های روزمره
خلاصه در ۳۸ هفته و۱ روزگی با آبجیام ساعتای ۱۰شب رفتیم پیاده روی اطراف خونه بابام تو راه برگشت یهو احساس کردم لای پام خیس شد( باید بگم ک من قبلا ب خاطر فشار روی مثانه شدید چند بار دچار بی اختیاری ادرار شده بودم برای همین اولش گفتم حتما ادرار کردم چون واقعا فشار روی مثانم بود بعد چند قدم دیگه که راه رفتم بازم اومد )به ابجیام گفتم ب گمونم این سری فرق داره😁
زنگ زدم ب مامانم گفتم داستانو دیگ از جام تکون نخوردم با ماشین اومدن دنبالم منم تو راه پیام دادم ب ماما همراهم گفتم گف برو حموم دوش بگیر بعد فوری برو بیمارستان چکت کنن خلاصه من سریع رفتم بیمارستان و گفتن برو دراز بکش تا دراز کشیدم حجم

۲ پاسخ

سلام کی میزاری باقیمونده تجربه تو

منظورتون از ورزشا چیه؟ورزشای کلاسای بارداری؟

سوال های مرتبط

مامان محمد مهدی💙 مامان محمد مهدی💙 ۴ ماهگی
ســـــلام🌱
زایمان طبیعی👣 این ها تجربه منه و خب میدونید که بدن با بدن فرق داره عزیزان👩🏼‍🍼
من پیاده روی و مثلا رابطه بیشتر رو از ۳۶ هفته شروع کردم، دقیق ۳۸ هفته که شدم چند ساعت بعد رابطه نصف شب درد گرفتم که مث قبل نبود شدید هم نبود اصلاا دیگه بلند شدم خونمو تمیز کردم چون متوجه بودم مال زایمانه ساعت حدودا۴ صبح بود که لک دیدم رفتم بیمارستان گفتن ۱ سانت باز، شدی دیگ اومدم خونه باز کم و بیش درد میگرفتم و همیطور لک داشتم تخم شربتی و خاکشیر و گلاب میخوردم گذاشتم ۲ روز بعدش باز رفتم بیمارستان چون درد نسبت قبل بیشتر بود گفتن ۲ سانت باز شدی باز گفتن برو ۳ سانت شدی بستریت میکنیم منم رفتم پیاده روی و خاکشیر و.... اینارو تو ای چند روز انجام میدادم بازم تکرار کردم دیگ دیروز یعنی شنبه از شبش درد داشتم ساعت۴ صبح دیدم دردام زیاده رفتیم بیمارستان که ۲/۵ سانت بود اعصابم خورد شد ک ببشتر نشده، بهم گفتن بچه پایینه برو راه بروو نرو خونه تا ظهر بستری میشی منم تو بیمارستان راه رفتم تخم شربتی خوردم یکم دیگ جلو ظهر ایقدد درد داشتم که گریه میکردم همه اونا ک اونجا بودن دلداریم میدادن چون انگار یجور میدونستن چقد درد دارم یعنی ی دختر حدود۱۶ ساله بود همش میگفت ای بنده خدا خیلی درد داره بلند شد دستم گرفتن راه برم چون حتی راه نمی تونستم خدا خیرش بده
با اییی همه درد هنوز ۲/۵ سانت بودم ایقد گریه میکردم دیگه بردن بستریم کردن ی سرم زدن نمیدونم برا چی بود بعدش امپول فشار،،، نگو تازه از اینجا شرووووع شده بود واییی پناه بر خدا کاری ب جایی رسیده بود ک ب ماما گفتم منم مث خواهرت تو رو خدا بیا ای سرمو در بیار غلط کردم
مامان جوجم مامان جوجم ۲ ماهگی
رفتم درار کشیدمو تایم گرفتم دیدم دردام هر۸دقیقه ی بار منظمه ،زنگ زدم ب ماما همراهم گفتم اونم گف برو دوش بگیر زیر دوش ورزش کن دردات ک‌هر پنج دقیقه شد برو بیمارستان،منم رفتم حموم و ورزش کردمو‌ بعد موهامو سشوار زدم و امادع شدم شد ساعت ۵ونیم ،واقعا درد داشتم ولی لف دادم چون‌میترسیدم برم بیمارستان و بستریم کنن ...خلاصه ک پاشدیم رفتیمو تا رسیدیم بیمارستان شد ۷ رفتم گفتم درد دارمو گف برو درار بکش معاینه کنم منم ک فوبیای معاینه داشتم پاهامو جمع میکردم نمیزاشتم پرستارم ک سگگگ اخلاق بود باهام عصبی شد گف نمیزاری پاشو برو خونتون...اه اه ادم انقد بددهن ،خلاصه معاینه کرد گف ۱سانت باز شدی برو نوار قلب بگیر ،نوار قلب دادم گف کند میزنه قلبش برو نیم ساعت دیگه بیا دوباره نوار بدع ،رفتم تو حیاط زایشگاه پیاده روی کردم وقتی دردم میگرف نفسممم درنمیومد همونجا ک‌وایسادع بودم ب خودم میپیچیدم ... خلاصه ک رفتم دوباره نوار دادم گف برو بستری شو قلبش کند میزنه ،لباس اوردن برام پوشیدم ی مانتو بلند ک پشت گردنش ی بند داش بستن و باقیش کلااا باز بود من با دستم باسنمو گرفته بودم عین پنگوئن رفتم تو زایشگاه😂خدا میدونع چ ترس و استرسی تو جونم بود .....
مامان شاهان مامان شاهان ۳ ماهگی
سلام اومدم با تجربه زایمانم
۳۷ هفته و پنج روز بودم رفتم پیش دکترم برام معاینه لنگی و تحریکی انجام داد و گفت دهانه رحمت یه سانت بازه باز چند روز دیگه برو nst بگیر ،منم از همون شب دردام کم کم شروع شد و خودمم هر روز پیاده روی میکردم و کلی ورزش های بارداری رو انجام میدادم در طول یه هفته هم دوبار رفتم نوار قلب گرفتن و معاینه شدم اخرین بار گفتن شدم ۱/۵ تا ۳۸ هفته و ۵ روزم ک شد باز رفتم پیش دکتر گفت تقریبا شدی دوسانت ، منم گاهی وقتا همینجور ک خوابیده بودم تنگ نفس میشدم بهش گفتم نامه بیمارستان داد ک بستری شم به خاطر معاینه ها هم درد زایمانم شروع شده بود شب ساعت یازده رفتم بیمارستان nst گرفت دید انقباض دارم گفت بستری شو ولی گفتم میرم دردم ک زیاد شد میام رفتم خونه تا ساعت دو پیاده روی کردم بعد ک رفتم بخوابم دردم خیلی اذیتم میکرد نمیتونستم بخوابم یکمم صبر کردم ولی دیدم قابل تحمل نیست هر شیش هف دقیقه یبار میگرفت رفتم بیمارستان گفت یکی دوساعت دیگه هم پیاده روی با حالت رژه برو بعد بیا بستری شو دیگه از ساعت سه تا پنج و نیم پیاده کردم بعد با همون دهانه رحم دوسانت بستری شدم ولی گفت سر بچه اومده پایین دیگه آمپول فشار بهم وصل کردن و من دردام شدید تر میشد برام توپ هم آوردن و گفتن حالت چرخشی روش برم
مامان نورا👧🏻 مامان نورا👧🏻 ۷ ماهگی
#پارت دوم
اون شبم گذشت و من تا صب دردای روزای قبلمو داشتم با ترشحات زیاد میگفتم ماه درده چون دکتر اینو بهم گفته بود از طرفی کلا تو تعطیلات بودم و وقت دکترم 29 فروردین بود واسه ویزیت گفتم اقا اوکیه تحمل میکنیم طبیعیه گلاب ب روتون تا صبم ک از شدت فشار ادرار تو دستشویی بودم این ی طرفم یهو سفت شدنامم ی طرف ک درد داشت چن روزمو این مدلی گذروندم تا زمانی ک تصمیم گرفتم پیاده روی و شروع کنم گفتم بیخیال درد فقط استرس اینو داشتم ک نکنه تو خیابون بزام بار اول پیاده روی تصمیم گرفتم ی ساعته باشه شروع کردم عصر راه رفتن ک دلم ی مدلی درد میگرفت ک واس چن لحظه واقعا نفسمو قط میکرد بازم اهمیت نمیدادم فقط نگران سلامت دخترم بودم همین..
راه رفتمو رفتم دیگ دیدم بعد از بیست دقیقه نمیتونم مث دقیقه های اول راه برم سرعتمو کم کردم و میگفتم کاش زودتر برسم خونه دراز بکشم شکمم خیلی داره فشار میده ب پایین درد داشتم بازم..
رسیدم خونه تا 10دقیقه فقط لم دادم رو مبل تا اروم شه احساس فشارم این دردا ادامه پیدا کرد تا فردا دیدم نمیتونم برم گفتم ولش کن امروزو استراحت کن فردا میری
فردا دوباره اماده شدم و رفتم هوا تاریک شده بود و سعی میکردم با سرعت پیاده روی راه برم ک دوباره احساس سفتی و فشار شروع شد سرعت اتوماتیک کم شد حتی واسه دقایقی قادر نمیشدم راه برم وایمیسادم تا اروم شم تو این شرایط گریمم میخواست در بیاد 🫠😂
همش احساس تنهایی داشتم انگاری گفتم فقط راه برو برسی خونه حداقل...
رسیدم و دوباره دراز کشیدم تا اروم تر شم شب ابن روزم مث بقیه شبام گذشت دیگ نرفتم از درد تا زمانی ک رسیدم ک 29 فروردین ک زمان ویزیتم بود و منی ک تو این همه مدت فشارای زیادی و تحمل کرده بودم..
مامان الین مامان الین ۱ ماهگی
خب خانما اومدم براتون تعریف کنم ک چیکار کردم که زایمان کردم
من روز سه شنبه ک ۳۸ هفته کامل بودم دکترم برام معاینه تحریکی انجام داد و گفت دو سانت پنجاه درصد بازم و برم خونه ورزش و پیاده روی اینا انجام بدم
منم معاینه تحریکی ک شدم بعدش رفتم دو ساعت با قدم های تند پیاده روی کردم و ۶ طبقه پله بالا رفتم و پایین اومدم و بعد رفتم خونه زیر دوش آب گرم ۵۰ تا اسکات زدم و بشین پاشو رفتم و حالت چرخشی و کششی کمرمو تکون دادم
بخاطر معاینه تحریکی ب خونریزی افتاده بودم ک خیلی زیاد نبود و یکسره ترشحات ژله ای زرد و قهوه ای داشتم
خلاصه اون شب دردام شروع شد و تا ۴ صب درد شدید و انقباض هر ۵ دقیقه یکبار داشتم که رفتم بیمارستانی ک قرار بود زایمان کنم ک معاینه کرد و گفت هنوز همون دو سانت پنجاه درصدی برو خونه هروقت دردات شدید تر شد بیا
منم رفتم خونه و خوابیدم و دیگه بیخیال شده بودم چون صبحش ک بیدار شدم دیگه دردای شدیدم رفته بود و ی ذره درد داشتم فقط تا شب ک یعنی چهارشنبه شب
چهارشنبه رو هیچ کاری نکردم کل روز رو دراز کشیده بودم و امیدی ب ورزش کردن نداشتم تا وقتی ک شب شد و رفتم با شوهرم بیرون و موقع برگشت گفتم حالا ک بیرون اومدم پیاده روی هم بکنم
خلاصه بازم دو ساعت تند تند پیاده روی کردم ساعتای ۱۲ بود ک در حین پیاده روی انقباضام دوباره میگرفت و دردام شروع شده بود (از روز قبل همچنان خونریزی و ترشح داشتم )خلاصه بعد رفتم خونه زیر دوش آب گرم همون کارای دیشبی و رو انجام دادم
توی حموم ک بودم همش حس میکردم ی چیزی ازم میریزه ولی خب چون زیر دوش بودم فکر میکردم آبه
هی دست میزدم و میدیدم رنگ خاصی نیست و گفتم ولش کن وقتی برم بیرون نوار بهداشتی میزارم ک ببینم چیه
ادامه توی کامنت ها….
مامان سفید برفی مامان سفید برفی روزهای ابتدایی تولد
تجربه زایمان طبیعی پارت ۱
سلام مامانا بلاخره اومدم با تجربه زایمان طبیعیم من از هفته ۳۴ با سونو فهمیدم سر جنین اومده تو لگن خوشحال خندان برای خودم میچرخیدم که چه خوب سرش اومده تو لگن فقط با نیم ساعت پیاده روی ،تا اینکه از هفته ۳۶ به طور جدی روزی دوسه ساعت پیاده روی و از ۳۷ رابطه جنسی بدون جلوگیری و ورزشای لگنی و امادگی زایمان رو انجام میدادم تا اینکه هفته ۳۸ رفتم معاینه در عین ناباوری گفت یه سانتم باز نیستی برو تلاش بیشتر کن ۳۹هفته بیا معابنه تحریکی کنم من رفتم اوضاع مثل قبل بود فقط دردای پریودی و کمردرد داشتم دوباره ۳۹ رفتم دوباره گفت خانوم دهانه رحم بستست معاینه تحریکی کرد برگشتم خونه ترشحات موکوسی اضافه به دردام شد گفتم حتما دیگه دارم باز میشم ولی ای دل غافل که هیچ اثری نداشت ۳۹ هفته یه ویزیت دیگه رفتم گفت اگه تا ۸ابان که میشه ۴۰هفته دوروز زایمان کردم که کردم نکردم با این نامه برم بستری برای امپول فشار ادامه تایپیک بعد...
مامان آقا کیان💕👑 مامان آقا کیان💕👑 ۴ ماهگی
تجربه زایمان پارت #۴

بودم دردام منظم و فاصله هاش کمتر شد هنوز دردام قابل تحمل بودن باید بگم من تو هیچ مرحله ای جیغ جیغ نکردم اصلا ولی این مرحله واقعا داشتم عرق سرد میکردم دردایی ک ۴۰ ثانیه ای شده بودن ک یهو تو همین حالت ب ماما گفتم احساس باد معده دارم گف خودتو راحت کن همش طبیعیه بعد بچرخ تا معاینت کنم معاینه ک شدم گف ۶  سانتی بعد ی فشار زیادی رو مثانم بود اما نمیتونستم تخلیه کنم مامام برام با یه شلنگ خالیش کرد گف دراز بکش چون یه طرف دهانه رحمم زخیم تر بود گف دردت ک اومد پای راستتو بکش تو شکمت اینجا دیگ ساعت شده بود حدود ۵ و خوردی درست یادم نمیاد اینم بگم ک من ساعت دقیقا جلو روم بود و چون بهم گفته بودن دکتر ساعت ۷ میاد و مامامم گفته بود تا قبل اومدن دکتر زاییدی همش چشم ب ساعت بود برا همین با تایم یادمه🥲خلاصه بعد باز دوباره منو معاینه کرد گف الان سر بچه اوکی شده و دوباره برو تو پوزیشن سجده رفتم تو پوزیشن سجده باسنم و جلو عقب میکردم ۱۰ دیقه تو اون حالت بودم بعد خیلی فشار ب مقعدم اومد ب حدی ک اصن باد روده هامو نمیتونستم کنترل کنم دردای بد هم شروع شد ک هر ۲۰ ۳۰ ثانیه میگرفت ۳۰ یا ۲۰ ثانیه ول میکرد
مامان فسقلی🥹💙 مامان فسقلی🥹💙 ۶ ماهگی
تجربه زایمان طبیعی
خب بلاخره بعد چند روز فرصت کردم تجربه زایمانم رو بنویسم گفتم شاید ب دردتون بخوره .
خب من ۳۷ هفته و ۵ روز بودم و تا این هفته اصلا هیچ‌ ورزش یا پیاده روی نداشتم فعلا شروع نکرده بودم ک ورزش کنم یا چیزی بخورم برای باز شدن دهانه رحم میگفتم فعلا زوده وقت هست .اینم بگم از وقتی وارد ماه نهم شده بودم دردهای ریز پریودی داشتم ک خیلی کم بود ‌.۱۲ ادریبهشت شب بود ساعت ۱۱ اینا احساس دلپیچه داشتم فکر میکردم چیزی خوردم بخاطر اونه دلپیچه گرفتم یکم کمر‌ درد هم داشتم ک دردش اصلا در اون حد نبود ک بخام فکر کنم وقت زایمانمه .
خلاصه شب خابیدم ولی اصلا توی شکمم یجوری بود نمیتونستم خوب بخابم تا اینکه ساعت ۶ صبح با درد بیدار شدم فهمیدم درد زایمانه ولی خیلی کم بود با خودم گفتم بزار دردم ک زیاد شد برم بیمارستان خلاصه شوهرم و بیدار نکردم بلند شدم سرپا راه میرفتم از درد
دردم زیاد شده بود ولی خب چون اینجا توی گهواره خانوما گفته بودن درد رو تو خونه بکشین بعد برین بیمارستان بخاطر همین نرفتم گفتم بزار شدید بشه ک رفتم بستریم کنن .هر پنج دقیقه میگرفت ول میکرد ولی قابل تحمل بود
تا اینکه ساعت ۷ کیسه آبم پاره شد همون لحظه ک آب ازم اومد دردم خیلی شدید شد جوری ک کنار همسرم دراز کشیده بودم دستمو رسوندم بهش چنگ زدم از قیافم فهمید گفت بریم بیمارستان گفتم بریم .اصلا نمیتونستم از شدت درد از جام تکون بخورم ب زور لباس پوشیدم حالا ساعت ۷ صبح هم مگه آژانس یا ماشین پیدا میشد ک ما رو ببره بعد پنج دقیقه اینا آژانس اومد بیمارستان نزدیک بود رسیدیم دیگه راه رفتن هم برام سخت شده بود دردم هر یک دقیقه میگرفت ول میکرد رفتم زایشگاه گفتم کیسه آبم پاره شده

*ادامه رو پایین میزارم لایک کنید بالا بمونه *
مامان مَلِکا مامان مَلِکا ۳ ماهگی
تجربه زایمان ۵ :
ب ماماهمراهم گفتم من احساس میکنم الان دسشویی میکنم
گفت احساس فشار داری ؟ گفتم اره گفت ب کجات ؟ گفتم هم ب مقعدم هم ب واژنم ... واییییییییییی الان جیش میکنمممم😫😫😫😫😂😂 دااااد میزدم تو زایشگاه ک من الان پی‌پی میکنممممم منو ول کنین برم سرویس 😂😂🤦🏻‍♀️ ماماعه میگفت نههه اون سر بچه‌اس داره فشار میاره ( اینم بگم وقتی اومدم تو زایشگاه و چک کردن منو گفتن سر بچه هنوز کامل تو لگن نیس اگه ورزش نکنی و نیاد پایین ، زایمان برات سخت میشه . منم با درد ورزش میکردم )
ساعت ۱۰ دقیقه ب ۹ این حالت رو داشتم ک دردام شدید بودن !
ماما زایشگاه اومد گفت باید معاینه بشی . بهش گفتم ۲۰ ثانیه صبر کن من دردم ول کنه بعد معاینه کن . گفت نمیشه توی درد دهانه رحمت بیشترین حالتِ باز شدگیشه .. الان باید معاینه بشی خلاصه هرررچی خودم درد داشتم هرچی هم معاینه بهم درد داد دیگه داشتم دااااد میزدم از درد زیاد ک یکهو ماماعه گفت عه ! این ک فول شده 😍😍 سریع زنگ بزنین دکترش بیاد ....
منو حرکت دادن بردن روی تخت زایمان حالا در همین حین هی ب مقعد و واژنم فشار شدید میومد در حدی ک گلاب ب روتون احساس می‌کردم بچه الان از باسنم میزنه بیرون 😵‍💫😵‍💫😵‍💫😵‍💫🤦🏻‍♀️
روند زایمان من انقد سریع شده بود ک دیگه نمیشد صبر کنیم دکترم بیاد ک زایمان رو انجام بده ..
ماما زایشگاه اومد خودش( ب شدت خانم خوش اخلاق و کار درستی بود ♥️) اومد گفت هروقت بهت گفتم زور بزن .. گفتم من بلد نیستم چجوری زور بزنم ک !! گفت چونه تو بذار روی سینه‌ات ب داخل خم شو زور بزن هرکاری گفتم انجام بده گفتم باشه (این صحبت ها حین درد کشیدن من رد و بدل میشد!)
مامان ❤️لیلی❤️ مامان ❤️لیلی❤️ ۳ ماهگی
تجربه زایمان طبیعی
۱
روز ۸ مرداد اینجا پیام گذاشتم لکه بینی و احساس آبریزش دارم، همه گفتن برو بیمارستان که چک بشی
اول رفتم دوش آب گرم گرفتم و شیو کردم، همزمان زیر دوش آبگرم هم اسکات زدم، رفتیم بیمارستان گفتن ۱ سانت باز شدی، و برای احساس آبریزش هم پد رو عوض کردم و گفتن یک ساعت باید بمونی تا مطمئن بشیم و در نهایت گفتن نه فقط ترشح قهوه ای داری و از کیسه آب نیست و فرستادنم خونه.
حدودا ساعت ۱۶ به بعد بود احساس انقباض میکردم، در حد ده دقیقه ای یبار بود و قابل تحمل بود، بازم با این حال رفتم دوش آبگرم گرفتم.انقباض ها شد حدودا ۶ دقیقه ای یبار که دیگه رفتیم بیمارستان و معاینه شدم گفتن ۲,۵ سانت باز شدی و برو پیاده روی کن، و یک ساعت دیگه بیا برای معاینه.
من چون پرسنل خود بیمارستان بودم توی یکی از همون اتاق های زایشگاه موندم و حرکت های لگنی رو انجام دادم، بعد دیدم انقباض هام زیادتر شده و کمی هم خونریزی دارم که اومدن معاینه ام کردن و گفتن ۵ سانت شدی.
من رو فرستادن اتاق زایمان و همونجا کمی ورزش و استراحت کردم تا ماما همراهم اومد و شروع کرد به ماساژ دادنم و مدام حرکات و تنفس ها رو باهام کار میکرد، واقعا وجود یکی کنارت که بلد باشه و تجربه داشته باشه توی اون لحظه بهت خیلی آرامش میده.
خلاصه من انقباض هام خیلی شدید تر شد و گفتم احساس میکنم نمیتونم سرپا بایستم و معاینه ام کردن گفتن ۹ سانت شدی...
مامان آلپای🫀 مامان آلپای🫀 ۵ ماهگی
تجربه زایمان

پارت:2

مام روستا🥴البته یه شهرستان کوچیک ک هیچ امکاناتی نداره نع متخصص اینا دکتراش کارآموز هسن😅برا هر روستا ماما مخصوص میزارن و... با مادرشوهرم رفتیم شهر ۱ونیم ساعت فاصله داشتیم تو اون فاصله ۲ سانت شده بودم دکترم‌گفت برو ۲هفته دیگ بیا یعنی ۳۹ هفته بین اون ۲ هفته پیاده روی کردم ورزش کردم🥴شبا از خستگی جنازه میشدم😂🤭۲ هفته شد نرفتم پیش دکترم مستقیم رفتم بیمارستان اونا معاینه کردن باز ۲ سانت بودم هیچ پیشرفتی نکردم😑گفت برو ۲ روز دیگ بیا پیاده روی کن باز برگشتم روستا نه خونع مامانم🫠دیه اون۲ روز جدی تر شدم روزی ۵ یا ۶ ساعت پیاده روی کردم ورزش کردم🥴۲ روز شد رفتم معاینه‌کرد گفت بازم ۲سانتی من این ۲سانت گیر کرده بودم🤣🤣دیه تکون نخوردم از بیمارستان گفتم امشب باید به دنیا بیاد😆دیه اسکان کردن حتی بستری هم نکردن دیه توپ دادن توپ زدم ورزش کردم یعنی ساعت ۱ونیم اسکان کردن تاا ۷ونیم ۴سانت شدم به زورررر🥴دیه ۷ونیم بستری کردن ساعت ۹ اومدن امپول فشار زدن🧟‍♀️دیه ۱ساعت بعدش درد شروع یعنی جونتو میگرفتااا🥴🧟‍♀️ اول از همه بگم گوشیم همرام بود🫠همش به شوهرم پیام میدادم به مامانم زنگ میزدم گریه میکردم به شوهرم زنگ زدم‌گریه کردم شوهرمو نذاشتن بیاد شوهرمم باهام گریه میکرد دیدن اوضاع خیلی خیطه گوشیمو گرفتن😂🤣
مامان ابوالفضل😍 مامان ابوالفضل😍 ۵ ماهگی
خب مامانا من اومدم با تجربه زایمانم😁
اینو بگم که من 39 هفته و یک روز زایمان کردم یا همون 40 هفته
من هفته پیش رفتم مطب دکترم برای معاینه گفت دهانه رحمت.کاملا بستس و پیاده روی رابطه ورزش و اینا انجام بدم که دهانه رحمم باز بشه گفت 5 روز دیگه برگرد بیمارستان خودم اونجام ک معاینت کنم
خلاصه 5 روز بعدش من رفتم بیمارستان یعنی دوشنبه صبح
دیگه وارد 40 هفته شده بودم همون روز دکتر معاینم کرد گفت معاینت میکنم و کمکت میکنم تا شب زایمان کنی ساعت 11:30 صبح بود معاینه شدم یکم همونجا لکه بینی داشتم و تموم گفت اا ساعا 1 پیاده روی کن برو بخش زنان اونجا ببینمت بازم ک بستری بشی
منم رفتم خومه تو خونه یکم پیاده روی کردم ناهار خوردمو ساعت 3 راهی بیمارستان شدم😂
دکترم نبود ولی ماما ها بودن معاینم کردن گفتن چیز شیرین بخورم و راه برم ک نوار قلب بگیرن از بچه من از ساعت 3:30 تا 4:30 پیاده روی داشتم پله زیاد بالا پایین رفتم دیگه رفتم داخل معاینم کرد ماما نوار قلب گرفت و گفت نوارت نشون نمیده برو ی چیز شرین بخور نیم ساعت راه برو برگرد
رفتم ی دلستر و ابمیوه خوردم نیم ساعت راه رفتم و در نهایت ساعا 5:30 رفتم ک نوار بگیرن
ی مامای دیگه باز اومد معاینم کرد نوارمم خوب بود ولی گفت دهانه رحمت یک سانت بازه برو خونه
منم دردام شروع شده بود میگرفت ول میکرد از ساعت 5 من درد داشتم اول هر نیم ساعت بود بعد شد یک ربع بعد ده دقیقه و بعدم 5 دقیقه