#پارت دوم
اون شبم گذشت و من تا صب دردای روزای قبلمو داشتم با ترشحات زیاد میگفتم ماه درده چون دکتر اینو بهم گفته بود از طرفی کلا تو تعطیلات بودم و وقت دکترم 29 فروردین بود واسه ویزیت گفتم اقا اوکیه تحمل میکنیم طبیعیه گلاب ب روتون تا صبم ک از شدت فشار ادرار تو دستشویی بودم این ی طرفم یهو سفت شدنامم ی طرف ک درد داشت چن روزمو این مدلی گذروندم تا زمانی ک تصمیم گرفتم پیاده روی و شروع کنم گفتم بیخیال درد فقط استرس اینو داشتم ک نکنه تو خیابون بزام بار اول پیاده روی تصمیم گرفتم ی ساعته باشه شروع کردم عصر راه رفتن ک دلم ی مدلی درد میگرفت ک واس چن لحظه واقعا نفسمو قط میکرد بازم اهمیت نمیدادم فقط نگران سلامت دخترم بودم همین..
راه رفتمو رفتم دیگ دیدم بعد از بیست دقیقه نمیتونم مث دقیقه های اول راه برم سرعتمو کم کردم و میگفتم کاش زودتر برسم خونه دراز بکشم شکمم خیلی داره فشار میده ب پایین درد داشتم بازم..
رسیدم خونه تا 10دقیقه فقط لم دادم رو مبل تا اروم شه احساس فشارم این دردا ادامه پیدا کرد تا فردا دیدم نمیتونم برم گفتم ولش کن امروزو استراحت کن فردا میری
فردا دوباره اماده شدم و رفتم هوا تاریک شده بود و سعی میکردم با سرعت پیاده روی راه برم ک دوباره احساس سفتی و فشار شروع شد سرعت اتوماتیک کم شد حتی واسه دقایقی قادر نمیشدم راه برم وایمیسادم تا اروم شم تو این شرایط گریمم میخواست در بیاد 🫠😂
همش احساس تنهایی داشتم انگاری گفتم فقط راه برو برسی خونه حداقل...
رسیدم و دوباره دراز کشیدم تا اروم تر شم شب ابن روزم مث بقیه شبام گذشت دیگ نرفتم از درد تا زمانی ک رسیدم ک 29 فروردین ک زمان ویزیتم بود و منی ک تو این همه مدت فشارای زیادی و تحمل کرده بودم..

۷ پاسخ

وای منو لایک کن بقیشو ببینم 😁😁

من هر از گاهی تو شکم و زیر شکم احساس فشار و سنگینی بیش از حد میکنم یعنی چی

بقیشششش

منم لایک کن بقیشو بیینم😁

این دردا چقدر شبیه درد پریودیه؟
من تو پریودیم خیلی درد داشتم نفسم بالا نمیومد این بدتر از اونه؟

معاینه شده بودی عزیزم دهانه رحمت بسته بود؟درد کاذب بود؟

خبببب

سوال های مرتبط

مامان نورا👧🏻 مامان نورا👧🏻 ۷ ماهگی
مامان الین مامان الین ۱ ماهگی
خب خانما اومدم براتون تعریف کنم ک چیکار کردم که زایمان کردم
من روز سه شنبه ک ۳۸ هفته کامل بودم دکترم برام معاینه تحریکی انجام داد و گفت دو سانت پنجاه درصد بازم و برم خونه ورزش و پیاده روی اینا انجام بدم
منم معاینه تحریکی ک شدم بعدش رفتم دو ساعت با قدم های تند پیاده روی کردم و ۶ طبقه پله بالا رفتم و پایین اومدم و بعد رفتم خونه زیر دوش آب گرم ۵۰ تا اسکات زدم و بشین پاشو رفتم و حالت چرخشی و کششی کمرمو تکون دادم
بخاطر معاینه تحریکی ب خونریزی افتاده بودم ک خیلی زیاد نبود و یکسره ترشحات ژله ای زرد و قهوه ای داشتم
خلاصه اون شب دردام شروع شد و تا ۴ صب درد شدید و انقباض هر ۵ دقیقه یکبار داشتم که رفتم بیمارستانی ک قرار بود زایمان کنم ک معاینه کرد و گفت هنوز همون دو سانت پنجاه درصدی برو خونه هروقت دردات شدید تر شد بیا
منم رفتم خونه و خوابیدم و دیگه بیخیال شده بودم چون صبحش ک بیدار شدم دیگه دردای شدیدم رفته بود و ی ذره درد داشتم فقط تا شب ک یعنی چهارشنبه شب
چهارشنبه رو هیچ کاری نکردم کل روز رو دراز کشیده بودم و امیدی ب ورزش کردن نداشتم تا وقتی ک شب شد و رفتم با شوهرم بیرون و موقع برگشت گفتم حالا ک بیرون اومدم پیاده روی هم بکنم
خلاصه بازم دو ساعت تند تند پیاده روی کردم ساعتای ۱۲ بود ک در حین پیاده روی انقباضام دوباره میگرفت و دردام شروع شده بود (از روز قبل همچنان خونریزی و ترشح داشتم )خلاصه بعد رفتم خونه زیر دوش آب گرم همون کارای دیشبی و رو انجام دادم
توی حموم ک بودم همش حس میکردم ی چیزی ازم میریزه ولی خب چون زیر دوش بودم فکر میکردم آبه
هی دست میزدم و میدیدم رنگ خاصی نیست و گفتم ولش کن وقتی برم بیرون نوار بهداشتی میزارم ک ببینم چیه
ادامه توی کامنت ها….
مامان فسقلی🥹💙 مامان فسقلی🥹💙 ۶ ماهگی
تجربه زایمان طبیعی
خب بلاخره بعد چند روز فرصت کردم تجربه زایمانم رو بنویسم گفتم شاید ب دردتون بخوره .
خب من ۳۷ هفته و ۵ روز بودم و تا این هفته اصلا هیچ‌ ورزش یا پیاده روی نداشتم فعلا شروع نکرده بودم ک ورزش کنم یا چیزی بخورم برای باز شدن دهانه رحم میگفتم فعلا زوده وقت هست .اینم بگم از وقتی وارد ماه نهم شده بودم دردهای ریز پریودی داشتم ک خیلی کم بود ‌.۱۲ ادریبهشت شب بود ساعت ۱۱ اینا احساس دلپیچه داشتم فکر میکردم چیزی خوردم بخاطر اونه دلپیچه گرفتم یکم کمر‌ درد هم داشتم ک دردش اصلا در اون حد نبود ک بخام فکر کنم وقت زایمانمه .
خلاصه شب خابیدم ولی اصلا توی شکمم یجوری بود نمیتونستم خوب بخابم تا اینکه ساعت ۶ صبح با درد بیدار شدم فهمیدم درد زایمانه ولی خیلی کم بود با خودم گفتم بزار دردم ک زیاد شد برم بیمارستان خلاصه شوهرم و بیدار نکردم بلند شدم سرپا راه میرفتم از درد
دردم زیاد شده بود ولی خب چون اینجا توی گهواره خانوما گفته بودن درد رو تو خونه بکشین بعد برین بیمارستان بخاطر همین نرفتم گفتم بزار شدید بشه ک رفتم بستریم کنن .هر پنج دقیقه میگرفت ول میکرد ولی قابل تحمل بود
تا اینکه ساعت ۷ کیسه آبم پاره شد همون لحظه ک آب ازم اومد دردم خیلی شدید شد جوری ک کنار همسرم دراز کشیده بودم دستمو رسوندم بهش چنگ زدم از قیافم فهمید گفت بریم بیمارستان گفتم بریم .اصلا نمیتونستم از شدت درد از جام تکون بخورم ب زور لباس پوشیدم حالا ساعت ۷ صبح هم مگه آژانس یا ماشین پیدا میشد ک ما رو ببره بعد پنج دقیقه اینا آژانس اومد بیمارستان نزدیک بود رسیدیم دیگه راه رفتن هم برام سخت شده بود دردم هر یک دقیقه میگرفت ول میکرد رفتم زایشگاه گفتم کیسه آبم پاره شده

*ادامه رو پایین میزارم لایک کنید بالا بمونه *
مامان آقا کیان💕👑 مامان آقا کیان💕👑 ۴ ماهگی
تجربه زایمان پارت #۱

سلام بچه ها بذارین تجربه زایمان طبیعیمو بگم بهتون من ۳۸ هفته و ۲ روز بودم روز قبل مامام ک معاینم کرده بود ۲سانت باز بودم سر بچه هم پایین بود لکه بینی هم داشتم و کمی درد پریودی و کمی هم کمر درد
خلاصه ورزشامم از ۳۶ هفته انجام میدادم اما هر هفته سنگین تر و تعداد ست هامو بیشتر میکردم باید بگم ک تا قبل اون اصلا فشار زیادی به خودم نمیووردم فقط در حد انجام کار های روزمره
خلاصه در ۳۸ هفته و۱ روزگی با آبجیام ساعتای ۱۰شب رفتیم پیاده روی اطراف خونه بابام تو راه برگشت یهو احساس کردم لای پام خیس شد( باید بگم ک من قبلا ب خاطر فشار روی مثانه شدید چند بار دچار بی اختیاری ادرار شده بودم برای همین اولش گفتم حتما ادرار کردم چون واقعا فشار روی مثانم بود بعد چند قدم دیگه که راه رفتم بازم اومد )به ابجیام گفتم ب گمونم این سری فرق داره😁
زنگ زدم ب مامانم گفتم داستانو دیگ از جام تکون نخوردم با ماشین اومدن دنبالم منم تو راه پیام دادم ب ماما همراهم گفتم گف برو حموم دوش بگیر بعد فوری برو بیمارستان چکت کنن خلاصه من سریع رفتم بیمارستان و گفتن برو دراز بکش تا دراز کشیدم حجم
مامان لیانا مامان لیانا ۴ ماهگی
تجربه زایمان طبیعی 🙂
۳/۴ بود ک دیگ خیلی خسته شده بودم از حاملگی با خودم میگفتم امروز دیگ باید برم بیمارستان هرجور شده از خواب پاشدم رفتم حموم بعدش رفتم آرایشگاه 🫠ک میخواستم برم کوه سنگی پیاده روی که نزدیک بیمارستان باشه که دردم گرفت سریع برم از ساعت ۱۲ تا ۵ بعدظهر راه رفتم آنقدر راه رفته بودم ک کف پاهام می‌سوخت به امید باز شدن رفتم بیمارستان ۱۷ شهریور ولی از دوسانت هیچ فرقی نکرده بودم فقط یکم انقباظ نشون میداد برام گفت برو دوساعت پیاده روی کن بعد بیا دوباره رفتم پیاده روی اما بستریم نکرد گفت هیچ تعغیری نکردی برو خونه اگه دردات زیاد شد بیا منم یکم انقباظ داشتم رفتم خونه هرچی گیرم اومد خوردم واقعا ک دهانه رحم باز بشه 🥴 اما باز ک نشد هیچ انقباظ هام ده برار شد به هوایی ک دهانه رحم داره باز میشه اما هیچ فرقی نکرده بودم فقط از درد داشتم میمردم فقط انقباظ و دهانه رحم دو سانت بستریم نکردن هم خیلی شلوغ بود می‌گفت تخت خالی نداریم اصلا براشون مهم نبود ک‌من درد دارم
مامان آیهان 👑❤ مامان آیهان 👑❤ ۳ ماهگی
سلام مامانا تجربه زایمانمو میگم براتون
من هیچ دردی نداشتم اروم اروم بودم یهو ساعت دو شب دردم میگرفت ول میکرد هر ده دقیقه یبار بود کم کم درش شدید تر شد ک هربار باهاش گریه میکردم ولی باز قابل تحمل بود
رفتم دسشویی ی ترشح ژله ای دیدم با رگه های خونی دیگه ترسیدم گفتم شاید خطر داشته باشه رفتم بیمارستان معاینه کرد گفت دو سانتی ولی دهانه رحمت نرم شده ک خیلی خوبه برو خونه اگه دردت شدید تر شد بیا ساعت چهار نیم شب بود اگه شدید نشد صبر کن ساعت هشت صبح بیا تا باز معاینت کنم خیلی درد داشتم ولی بستری نکرد رفتم خونه کلا پنج دقیقه تا خونه راه بود تا رفتم خونه دردام شدیدددددد شد و غیر قابل تحمل میگفتم الانه ک سرش بیاد بیرون بچه داد میزدم و دست مادر شوهرمو محکم فشار میدادم و ناله میکردم ک نتونستم تحمل کنم و گفتم بریم بیمارستان نیم ساعت موندم تو خونه بزور ساعت پنج رفتم بیمارستان معاینه کرد فول بودم دادم تا اسمون میرفت رفتم رو تخت دردم ک میگرفت زور میزدم محکمممم دردم ک اروم میشد نفس عمیق میکشیدم ک تا ساعت شش اومد بچه و بخیه هم شدم ولی بخیه زیادددددد خوردم کلا میگفت بافت رحمت خوب نیست برا زایمان کردن راحت بودم ولی برا بخیه اینقدرررر جیغ و داد کردم ک دیگه پرستار عصبانی شد اخرش تموم شد و رفتم تو بخش مادر شوهرم اومد پیشم سوپ و چای خرما اورد خوردم گفت برو دسشویی ک ادرار کنی هرکار کردم ادرار نیومد گفت تا تخلیه نشی مرخص نمیشی دوتا سرم زد برام دوتا ابمیوه چنددد تا چای با خرما خوردم اخرش ادرار کردم و واکس زدن ب نی نی و ساعت چهار بعد از ظهر مرخص شدم شکر خدا الان هم خودم خوبم هم پسرم بخیه هام فقط استرسشو دارم چون زیادن و تا خوب بشن من میمیرم
ایشالا ک زایمان راحت نصیب همه منتظرا بشه ❤❤❤
مامان دو پرنسس💖👸 مامان دو پرنسس💖👸 ۷ ماهگی
سلام خانما اومدم از تجربه ی زایمانم بگم براتون 😍
فوق العاده دردش سخت بود و غیر قابل تحمل اما خداروشکر ک گذشت روز ۵ شنبه بود ک بیدار شدم از خواب ساعت ۱۱ ونیم صبح حس کردم یه دلپیچه تو شکمم و کمرمه گفتم بزار تایم بگیرم ببینم چطوریه دردام هر ۵ دقیقه میگرفت و شکمم سفت سفت میشد و ول میکرد دیدم ادامه داره ساکمو وسایلمو آماده کردم رفتم حموم و آماده شدم ک دردام خیلی زیاد شن اول آروم آروم بودن همینطور موندم تا ساعت ۸ شب ب شوهرم گفتم بریم زایشگاه دردام داره بیشتر میشه وقتی رفتیم گفتن بزار معاینه ات کنیم وقتی معاینه کردن گفتن هنوز دو سانتی با اون همه دردی ک داشتم فقط دوسانت بودم😢 بعد نوار قلب اینا گرفتن گفتن برو ما بستریت نمیکنیم تا ۴ سانت نشدی برو دردات خونه بکش خلاصه ک رفتم خونه تو نت خوندم پیاده روی خیلی خوبه هی راه میرفتم ساعت۳ شب دردام خیلی خیلی زیاد شد غیر قابل تحمل ب همسرم گفتم زود منو ببر داره میاد حس کردم خیلی اومد پایین و حس مدفوع داشتم زود رفتیم بیمارستان ساعت ۳ ونیم شده بود معاینه کردن گفتن ۵ سانتی دیگه گریه ام گرف با اون همه درد هنوز ۵ سانت بودم بستریم کردن و درد هی زیادتر و وحشتناک تر میشد شروع کردم جیغ زدن و داد و بیداد ساعت ۵ اومد چک کرد گف داری فول میشی یکم صبر کن بعد اومد پیش پاهام نشست و وسایل گذاشتن قیچی چراغ اینا یهو حس مدفوع داشتم با سوزش کمر فقط جیغ میزدم جیغ جیغ تا یهو ب دنیا اومد و دخترمو گذاشتن رو شکمم و تمام😍 بعدم بی حسی زد و بخیه برام زد اما خیلی درد داشت چون خوب بی حس نشده بود و هی شکمم فشار میداد میگف هنوز از تیکه های جفت مونده تو شکمت باید تمیز شی خیلی اذیتم کردن هر ده دقیقه می اومدن شکمم فشار میدادن که دردش مثل زایمان بود 😒
مامان پسرم👶💙 مامان پسرم👶💙 ۵ ماهگی
من اومدم با تجربه زایمانم🤗❤️
سلام قشنگا عصر ۳ تیر بود ک وقت دکتر داشتم از شهرمون  ی ساعت دوره تو راه بودیم نیم ساعت بود بعد من ی درد عجیبی زیر شکمم حس کردم ک با بقیه دردایی ک داشتم فرق داشت چن دیقه بعد کمرم درد گرفت دیگ تا دکتر درد داشتم رفتیم مطب خیلی شلوغ بود طوری ک ۵ ساعت بعد نوبتم می‌رسید  ب منشی گفتم درد دارم گفت عیب نداره بشین نوبتت شه فکر کرد دروغ میگم همسرم داد و بیداد کرد ک درد داره الکی ک نمیگیم خلاصه با هزار مکافات رفتیم تو دکتر معاینه کرد گفت ۳ سانتی زایمان طبیعیت شروع شده من تعجب کردم گفتم خانم دکتر من سزارین میخوام من طبیعی نمیتونم تحمل کنم (از اول فوبیای طبیعی داشتم هرکس میگفت طبیعی زایمان کن باهاش دعوا میکردم)دکتر گفت دهانه رحمت خوبه نگران نباش بچه زود ب دنیا میاد گفتم نه نمیخوام سز بنویس برم بیمارستان خلاصه نامه سزارین نوشت رفتیم بیمارستان اونجا گفتن ب هیچ عنوان سزارین قبول نمیکنن هم اینکه زیر ۳۹ هفته ای(۳۷ هفته و ۲ روز بودم)هم اینکه فردا تاریخ رنده وزارت کشور اصلا قبول نمیکنه عمل کنیم.. ادامه رو تو تاپیک بعدی میزارم...
مامان فراز مامان فراز ۳ ماهگی
تجربه زایمان سزارین ۷

به هزار بدبختی بلند شدم و نگم از راه رفتن بعدش
یعنی من مرگو جلوی چشمم دیدم از بسسس ک درد داشتم
فاصله ی من تا سرویس بهداشتی حدودا دو متر بود و این دو متر یکساعت طول کشید ک من رفتم
وقتی راه میرفتم سمت راست بخیه هام احساس سوزش شددددید میکردم انگاری ک چندتا ذغال داغ گذاشتن اون قسمت
خلاصه که بعد یکساعت اومدم دراز کشیدم
و بگم که شکمم کار نداد و الکی رفتم دستشویی و همش توهم بود و اصلا دستشویی نداشتم🤦🏻‍♀️
خلاصه که شب شد و تخت بغلی من حدودا بعد از ۱۴-۱۵ ساعت بلند شد ک راه بره و اصلاااا دردی ک من کشیدمو اون نکشید و خیلی راحت رفت دستشویی تازه وزن اون ۱۱۰ کیلو بود و من ۸۰ کیلو
و اونجا فهمیدم هرچی دیر تر راه بری دردت کمتره
اون شب گذشت و فرداش من بلند شدم برم دستشویی و اصلااا درد دیشبشو نداشتم و خیلی دردم اروم شده بود جوری ک بدون کمک کسی چندبار پاشدم راه رفتم
اما پرستار اومد و گفت باید پانسمانتو عوض کنم😭😭
حسابی با بتادین و پنبه روی بخیه هارو کشید و بعدشم محکم با گاز استریل تمیز کرد اونجا دردشو تحمل کردم گفتم اشکال نداره حداقل عفونت نمیکنه
اما نگم از بعدش که اومدم راه برم دوباره همون درد دیشب اومد سراغم و حسابی درد کشیدم