تجربه زایمان پارت #۲

خیلی زیادی از آب ریخت بیرون همینطور میریخت😬کل تخت و لباسم خیس شد مامای بیمارستان گف معلومه کیسه آبه بعد معاینم کرد گف هنو ۲ سانتی دیگ
اومدن زنگ زدن ب دکترم دکترم گف بستریش کنین تا فردا صوب خودم بیام معاینش کنم چون هیچ دردی نداشتم جز درد پریودی
منم فوری ب مامام پیام دادم گف یکم کنار تختت قر کمر برو دردات ک بیشتر شد بهم خبر بده بیام خلاصه منو بردن تو اتاق زایمان بستری کردن بعد گوشیمم گرفتن😑من یکم دردام زیاد تر شد اما ناامید شدم و دلم میخواست گریه کنم رفتم دفترچمو برداشتم ک حداقل بشینم بنویسم ک همون موقع دیدم ماما همراهم اومد داخل😍با اینکه نتونسته بودم بهش خبر بدم اما خودش اومده بود😍ینی از ذوق دلم میخواست بغلش کنم🥹حالا این داستان یه طرف دیگه هم داره🤣از اونجایی ک دکتر گفته بود صوب میاد و ماما های بخش ب خانوادم گفته بودن این تا صوب نمیزائه و تو اتاق زایمانم همراه نمیشه داشته باشه ماما همراهم تا ۴ ساکت نمیشه بیاد(چون کادر همون بیمارستان بود اومد😍)خانواده کلا جمع کردن رفته بودن خونه فقط شوهرم بود بیمارستان اونم از همه جا بی خبر😁

۲ پاسخ

کیسه آب پاره بشه بعد بچع زیاد بمونه عب نداره؟؟؟؟

کدوم بیمارستان بودی

سوال های مرتبط

مامان فاطمه مامان فاطمه روزهای ابتدایی تولد
دیگه ماما زنگ زد به دکترم گزارش داد و دکترم گفت بستریش کنید
دیگه ساعت ۴ و نیم صبح دقیقا لحظه اذان بود بستری شدم و بهم لباس برای بستری شدن دادن و پوشیدم و بهم گفتن رو تخت دراز بکش مامای بخش باز مجدد نوار قلب بچه رو گرفت و سرم وصل کرد دردام یکم کمتر شده بود تخت کناریم یه خانمی بود که اون ۲ سانت بیشتر باز نبود اما مامای خصوصی گرفته بود که از ساعت ۷ صبح اومد بهش ورزش داد و ماساژ داد ساعت ۸ و نیم صبح زایمان کرد
ساعت ۸ صبح بود که شیفت ماماها عوض شده باز دوباره معاینه شدم گف همون ۴ سانته کیسه ابمو پاره کرد دردم یکم بیشتر شده بود مامای شیفت اومد بالاسرم گف اینجوری نمیشه اگه همینجوری دراز کش باشی حالا حالاها کار داری و زایمان نمیکنی بهم گف بلندشو کنار تختت ورزش کن و اسکوات بزن منم بلند شدم همینجور که ببخشید از زیرم کیسه اب خالی میشد ورزش میکردم خلاصه قر کمر و ورزش زیاد جوابگو نبود و تخت کناریم با اینکه ۲ سانت بود به کمک مامای خصوصیش فول شد و زایمان کرد اما من ...
مامان نورا مامان نورا ۲ ماهگی
تجربه زایمان طبیعی
پارت ۲

فردای اون روز بنی تاریخ ۷شهریور ساعت ۴صبح بهم گاز بی دردی دادن و من تونستم یکم بخوابم ک یهو ساعت ۸:۳۰ یکی صدام زد ک سحر پاشو وقتی چشمم رو باز کردم ماما همراهم بود ک اومده بود پیشم ازش پرسیدم شما اینجا چیکار میکنید گف دهانه رحمت شده ۳سانت زنگ زدن من اومدم اون لحظه انگار دنیا رو بهم دادن بیدار شدم احساس مدفوع داشتم ک ب ماما گفتم گف سر بچه خیلی اومده پایین و دلیلش هم ورزش های زیادی بود ک کرده بودم برا اونه و ب اسرار ماما همراهم رفتم دوش آب گرم گرفتم و اومدم ک دوباره نوار قلب بگیرن و دکتر اومد بهم گف اگه میخای آمپول اسپاینال بزنیم بهت بعد با مشورت ماما قبول کردم

بعد گذشت یکساعت از زدن امپول چون از کمر ب پایین بی حس بودم آنچنان دردی متوجه نبودم اما احساس زور خیلی زیادی داشتم ک وقتی ب ماما گفتم وقتی نگاه کرد گف موهای بچه دیده میشه و ۱۰ سانت شدی و شروع کردم هماهنگ با حرف های ماما زور زدن تا اینکه بعد ۱۰ دقیقه برندم اتاق زایمان بنی ساعت ۱۰:۳۰ و ساعت ۱۰:۴۰ دقیقه نورا قشنگمو بغل کردم و لحظه ای ک دنیا اومد تمام دردایی ک کشیده بودم و فراموش کردم
الان هم هروقت میخام مرور کنم فقط لحظه ای ک گذاشتنش بغلم یادم میاد
خدایا شکرت❤️
مامان آقا کیان💕👑 مامان آقا کیان💕👑 ۴ ماهگی
تجربه زایمان پارت #۴

بودم دردام منظم و فاصله هاش کمتر شد هنوز دردام قابل تحمل بودن باید بگم من تو هیچ مرحله ای جیغ جیغ نکردم اصلا ولی این مرحله واقعا داشتم عرق سرد میکردم دردایی ک ۴۰ ثانیه ای شده بودن ک یهو تو همین حالت ب ماما گفتم احساس باد معده دارم گف خودتو راحت کن همش طبیعیه بعد بچرخ تا معاینت کنم معاینه ک شدم گف ۶  سانتی بعد ی فشار زیادی رو مثانم بود اما نمیتونستم تخلیه کنم مامام برام با یه شلنگ خالیش کرد گف دراز بکش چون یه طرف دهانه رحمم زخیم تر بود گف دردت ک اومد پای راستتو بکش تو شکمت اینجا دیگ ساعت شده بود حدود ۵ و خوردی درست یادم نمیاد اینم بگم ک من ساعت دقیقا جلو روم بود و چون بهم گفته بودن دکتر ساعت ۷ میاد و مامامم گفته بود تا قبل اومدن دکتر زاییدی همش چشم ب ساعت بود برا همین با تایم یادمه🥲خلاصه بعد باز دوباره منو معاینه کرد گف الان سر بچه اوکی شده و دوباره برو تو پوزیشن سجده رفتم تو پوزیشن سجده باسنم و جلو عقب میکردم ۱۰ دیقه تو اون حالت بودم بعد خیلی فشار ب مقعدم اومد ب حدی ک اصن باد روده هامو نمیتونستم کنترل کنم دردای بد هم شروع شد ک هر ۲۰ ۳۰ ثانیه میگرفت ۳۰ یا ۲۰ ثانیه ول میکرد
مامان نیکان مامان نیکان ۶ ماهگی
سلام دوستان اومدم بعد مدتها تجربه زایمانمو بگم
اصلا وقت نمیکنم خیلی وقته میگفتم بیام تجربه مو بگم
خب من روز شنبه ۲۲ اردیبهشت رفتم‌مطب دکترم ک آخرین معاینه رو بکنه و تاریخ زایمان بهم بگه
معاینه کرد و گف ۲ سانتی و دهانه رحمت عالیه نرمه نرم.‌ولی هیچ دردی نداشتم بجز کمر درد ک واسه سنگین شدنم‌بود
فردا برو بیمارستان ینی ۲۳ اردیبهشت..بعدشم گف ک اصلا تحرک زیاد نکن احتمال پاره شدن کیسه آبت هس
خیلی یهویی شد من یه عالمه برنامه ربزی کرده بودم..هنوز مامانم‌نیومده بود..شوهرم مرخصیشو اوکی نکرده بود..اصلا آماده نبودیم ولی آقا نیکان دوس داشت ۵ روز زودتر بیاد
خلاصه رفتم خونه همه چیو آماده کردیم با مادرشوهرم و فرداش رفتیم‌بیمارستان من ساعت ۸ونیم بستری شدم..مامای خصوصی گرفته بودم ک عالی بود و خیلی کمکم کرد..از اول تا آخر اون فقط باهام بود دکترم ۱۰ دقیقه آخر اومد فقط بچرو کشید بیرون
مامای خصوصیم موقع بستری معاینم کرد ۴ سانت بود ولی گف ۴ سانته خوب ..و گف ک در عرض دوساعت فول میشی ک همونم شد
ادامه تاپیک بعد
مامان نیکا مامان نیکا روزهای ابتدایی تولد
تجربه زایمان طبیعی

روز سه شنبه ٨/٨/١۴٠٣
وارد هفته ۴٠ بارداری شدم و کلا کلافه از اینکه چرا زایمان نمیکنم

ساعت ١ بعد از ظهر رابطه ی بدون جلوگیریو کمی تحریک نوک سینه انجام دادیم

همیشه بعد از رابطه درد و انقباض داشتم

این بار هم از ساعت ٣ بعد از ظهر درد و انقباض هام شروع شد و من جدی نگرفتم

تا ساعت ۴ونیم ک دیگ دردام زد به پهلوهام

زنگ زدم همسرم تا بخواد برسه و اماده شم و برسیم بیمارستان ساعت ۶ شد

معاینه کردن و گفتن ٣ سانتی نرمی دهانه رحم هم ٨٠ درصده باید بستری شی
نوار قلب بچه گرفتن و سرم زدن بعد۴٠ دقیقه معاینه کرد و گف پیشرفتی نداشتی

من درد زیادی نداشتم ولی با هر بار معاینه دردام شدید میشد
و اشتباه اولم این بود ک زود رفتم بیمارستان و دردامو خونه نکشیدم اوناهم میخواستن زودتر زایمان کنم

گفتن میتونی راه بری و ورزش کنی بردنم ی اتاق دیگ تا دکترم برسه
اشتباه دوممو کردم و گفتم ماما همراه میخوام

تا ۶ سانت خودم ورزش از یوتیوب نگاه میکردم و انجام میدادم انقباظارو با تنفس رد میکردم و در کل حالم خوب بود

ماما همراهم رسید و معاینه کرد گف ۶سانتی جای اینکه ورزش بده کمک باشه گف بخواب تا دکترت برسه

فقط هر ۵ دقیقه میومد معاینه میکرد ک من واقعا با معاینه ها اذیت میشدم

اونقدری ک معاینه اذیتم میکرد درد انقباضا اذیت کننده نبود

دکترم رسید اومد معاینه کرد گف ٧ سانتی و سرعت پیشرفتت عالیه
کیسه ابمو پاره کرد این مرحله واقعا دردناک بود من خیلی سفت کرده بودم خودمو فک کنم برا همون خیلی اذیت شدم
ب ماما گفت توپ بده ورزش کنه


بقیش پست بعد
مامان آرمان🩵 مامان آرمان🩵 ۴ ماهگی
تجربه سزارین من
سلام دوستان عزیزم من ۰۳/۰۴/۰۶ زایمان کردم
یکشنبه ۳تیر نوبت دکتر داشتم هفته قبلش ک رفتم دکتر بچه عرضی بود گف ک اگ نچرخه سزارین میشی ی هفته دیگ صبر میکنیم ک بچرخه چون لکه بینیم داشتم دکتر گف دیگ باید درش بیاریم چ طبیعی چ سزارین دیگ استراحت مطلق شدم و امپول ضد انقباض میزدم تا ی هفته چون درد داشتم (دکترم خیلی سخت گیره هرجوری بود میخاست طبیعی بیارم) سونو هم برام نوشت ک ببینه چرخیده یا ن همون روز سونو رفتم بچه بریچ شده بود دکتر گف فردا برو یبار دیگ سونو بده چون بیمه قبول نمیکنه هرچی ب زایمانت نزدیک باشه بهتره بری سونو
نامه بستریم داد بهم برای چهارشنبه گف سه شنبه شب برو بستری شو
رفتیم بیمارستان و بستری شدیم گفتن از ۱۲شب به بعد چیزی نخور من اصلا تحمل گشنگیو نداشتم تو بارداری خیلی سختم بود 😂😫 خلاصه صب شد و منم هی استرسام بیشتر میشد ساعت ۸ونیم بود ک دکتر اومد به پرسنار بخش گف ببریدش سونو اگ نچرخیده بود بچه بیاریدش اتاق عمل😐 ینی تا لحظه اخرم منو بردن سونو
بعد از سونو رفتیم اتاق عمل پرسنل اتاق عمل مث فرشته ها بودن اینقده ک مهربون و خوب بودن واقعا اخلاقشون خوب بود بهم سوند وصل کردن و امپول بیحسی زدن
موقع عمل خیلی سردرد داشتم و حالت تهوع در حدی ک میخاستم بالا بیازم بهم دارو زدن و اکسیژن وصل کردن خیلی بهتر شدم
مامان دیان😻 مامان دیان😻 ۳ ماهگی
پارت 4
من کلی زور میدادم اومدن نگا کردن گفتن افرین همینطور ادامه بده تا ی ساعت زایمان میکنی من همینطور ادامه دادم نیم ساعت نکشید ک زایمان کردم خیلی زور دادم اخرش ت تختی ک بستری بودم گف سرش دیده شد میتونی بری اتاق عمل گفتم اره پاشدیم رفتیم اتاق عمل ی چن دیقه زور دادم گفتن عالی هستی ادامه بده ادامه دادم و با ی فشار محکم زایمان کردم خیلی راحت ب دنیا اومد ینی 1ساعت نکشید ک درد زایمان بکشم ت بیمارستان همون دکتری ک بهم گف ت3سانتی بستری نمیکنمت منو زایمان کرد گف متوجهی ک چقد راحت و خوب زایمان کردی گفتم اره من هچ دردی زایمانی نداشتم بچه رو برداشتن از شکمم حالم خیلی خوب بود باهاشون حف میزدم گفتم وزن بچم چقدره گفتن۲۷٠٠بد ماما گف ت شوهرت انقد گریه کرده ک همسرم و مامانم فقد بیرون گریه میکردن من خوب بودم ولی
بعداش بخیه هامو زد خیلی کشید بخیه هامو بزنه درسته بی حسی زد حس نکردم ولی اخراش حس میکردم خیلی کشید برام تا بخیه رو بزنه خلاصه تم شد رفتیم بستری با بچم حالم خوب بود
پارت 5هم حس
مامان لیمو مامان لیمو ۱ ماهگی
مامان Ⓐℳⓘⓡ Ⓣⓐⓗⓐ👶 مامان Ⓐℳⓘⓡ Ⓣⓐⓗⓐ👶 ۵ ماهگی
تجربه زایمان طبیعی من🥰
پارت۱..
سلام بعد ی ماه و خورده تصمیم گرفتم بگم
اول ک من ماه آخر پیاده روی و ورزش های مخصوص زیاد انجام دادم اسکات و..
بعد از ظهر بود ی لکه خون دیدم و تا شب انقباض داشتم و انقباض هامو یادداشت کردم هر بیست دیقه بود و هعی کم و کمتر میشد تا اینکه ساعت ۹یا ۱۰ شب بود زنگ زدم ب دکترم ک فرشچیان بود ایشونم خیلی بد جواب داد و گف الان تازه اومدم خونه و گفتم میایی گف حالا برو و برا من تعیین تکلیف نکن شما
من بشدت ناراضی ام و هیچوقت نمیبخشم این خانومو چون کلی ویزیت میشدم پیشش و نامه داشتم ازش ایجوری کرد
خلاصه رفتم بیمارستان امام حسین معاینه شدم گف ۴ سانتی باید بستری بشی من تعجب کردم چ زود باز شدم و بدون درد خاصی بود
منم چون تجربه اولم بود گفتم ماماهمراه بی دردی اینا میخام
ساعت ۱۱ونیم شب بستری شدم ساعت ۱ ماما اومد خانم عاطفه حسینی خانوم خوب و مهربونی بودن و کلی ورزش انجام دادیم و ساعت نمیدونم ۲ یا ۳ بی دردی رو برا من تو سرم ب صورت ماسک اکسیژن تزریق کردن و من دیگه هیچی نفهمیدم تا رسیدم ۹ سانت ساعت ۴ صبح بود دکتر شیفت خانم مریم سرحدی بودن اومدن معاینه گفتن چرا باز نمیشه کلا استپ زده بودم رو ۹ سانت گفتم حاضرم سز بشم نمیخام بچم کاری بشه اینا گف نیم ساعت زمان میدم باز شد می‌بریم طبیعی تو این نیم ساعت ماما همراهم ورزش گف اینا خلاصه بردنم اتاق عمل و من ک انقدر گیج بودم اصلا نمیفهمیدم چیزیو فقط میگفتن زور بزن موها بچه دیده میشه و من ک از شوک میترسیدم در صورتی ک دردی نداشتم فقط ترس و ترس
آخر دل زدم ب دریا ی زور محکم دادم دیدم بچه اومد
مامان یه دختر خوشگل🩷 مامان یه دختر خوشگل🩷 ۴ ماهگی
رسیدیم‌ زایشگاه و خواستن معابنم کنن من جیغ میزدم میگفتم نمیذااارمممم زنگ‌بزنین ب دکترم بیاد عملم کنه خلاصه پرستارا زنگ زدن دکترم گف گوشیو بده بهش گوشیو دادن ب من دکترم گف بذار معاینت کنن جیغ میزدم میگفتم نمیخوااامم خانم دکتر بیا عملم کن یهو دکترم داد زد گف بذار معاینت کنن وگرنه برو یه بیمارستان دیگه😭😭
من گوشیو دادم ب پرستار بعد معاینم کرد گف ۵سانت باز شدی وای چ دردی داشتم گفتم حالا ببرینم اتاق عمل ولی کسی ب حرفم گوش نمیداد🥲جیغ میزدم ب همراهام میگفتم منو ببرین ازینجااا
یه ماما اومد گف دهانه رحمت باز شده من بت کمک میکنم زود زایمان کنی فقط تروخدا قبول کن ک باید طبیعی بیاری بچرو😭
من از درد نا نداشتم جواب بدم ..بم‌کپسول اکسیژن(برای درد)داد نفس میکشیدمو جیغ میزدم..هیچی از طبیعی بلد نبودم تو اوج دردام نفس کشیدن و دمو باز دمو بم گف ..واااییی دردام خیلی زیاد شده بود توی درد معاینم میکرد یه چیز وحشتناکی بود..ماما همرام دوباره معاینم کرد بعد اومد بالا سرم گف گوش کن بم دیگه میخوام کپسول رو ازت بگیرم ۱۰سانت شدی باید همکاری کنی تا بچه بیاد بم گف لج نکن باهام ک زودتر زایمان کنی من فک میکردم آخر دنیا شده😭😭 دیگه تسلیم شده بودم زنگ زد ب دکترم گف کامل باز شده ..جیغ میزدما دکترم اومد منو بردن رو یه تخت ک پاهام کامل باز شده بود همونطور سر دکترم غر میزدم میگفتم
بم گفتن وقتی دردت شروع شد زور بزن منم هرکاری میگفتن انجام میدادم ولی دیگه نا نداشتم یه ماما اومد پایه گذاشت از بالای معدم رو دودستی فشار میداد بخدا فک میکردم دیگه میمیرم الان نفسم بند اومده بود بم اکسیژن زدن لز رو دماغم گرفتم‌پرتش کردم اونور
پارت دوم💖
مامان ایلیا💙👼🏻🫧 مامان ایلیا💙👼🏻🫧 ۵ ماهگی
پارت ۱ تجربه ی زایمان سزارین اختیاری:

سلام سلام بلخره وقت شد بیام از تجربه ی زایمانم بگم😁
من میخواستم برم سزاختیاری ب دکترمم گفتم اوکی داد و از ماه نهم دردای زیادی اومد سراغم درد استخون واژن ک داشتم زیادتر شد و گاهی اوقاتم استخون لگن درگیرش میشد
تاریخ زایمانمم دکترم ۳۸هفته و ۶روز انداخت برام ینی ۱۱تیر
از ۳شنبه گلاب بروتون شکمم شل شد آبکی بود و خیلی شدید تقریبا هر ساعت ۲بار میگرف ک دوستم گف لیلا اینا علائم زایمانه ب دکترت بگو
جمعه ۳۷هفته و ۳روز به دکترم پیام دادم گف بیا بیمارستان ببینمت
رفتم ازمایش نوشت گف خوبه همه چی و معاینه کرد منم میترسیدم استرس گرفتم و تپش قلب گف اروم انجام میدم میخوام ببینم وقتشه یان
معاینه کرد چون خودمو سفت کرده بودم دردم اومد همونجا اروم بهم گف لیلا فردا عملت میکنم بعد ب پرستاره گف ۳سانت بازه حالا وقت داره(الکی گفت چون بیمارستان دولتی بود اونجوری گف نگهم ندارن طبیعی زایمان کنم دراصل ۴ ۵ سانت بازشده بودم🤦🏻‍♀️)