۹ پاسخ

لطفا لایک کن بخونیم من که زایمان کردم ولی دوست دارم تجربه هارو😍

من سر پسرم 4 سانت بودم بستریم کردن ایشالا سر دخترمم 4 باشم

لایک کن عزیزم که بقیه رو بخونم

بهتر بابا الکی بستری میکردن بیشتر اذیت میشدی

منو ۱ سانت بستری کردن

آخ آخ اینطوری که خیلی سخت ، بیمارستان های شهرمون بری برای درد زایمان مگه یک سانت باشی بگن برو‌خونه وگرنه بستریت میکنن

درخاست قبول کن

منتظر بعدی

چرا انقد اذیت میکرده بیمارستان؟
من با دو سانت بستری شدم

سوال های مرتبط

مامان سلینا ♥️ مامان سلینا ♥️ ۲ ماهگی
تجربه زایمان طبیعی🥺😍
من ساعت ۳ شب دردام شروع شدخیلی شدید بود ولی طوری هم نبود که خابم ببره
دیگه تا ساعت ۶ صبح خابم نبرد هی مینشستم هی دراز می‌کشیدم😢بالاخره ۶ خابم برد تا ۷
ساعت ۷ از خواب پریدم با درد زیر دل و کمر درد شدید
خلاصه همسرم هی بیدار می‌شد می‌گفت بریم بیمارستان من می‌گفتم نه زوده دوباره میخابید😂 بعدش تا ساعت ۹ همش تو خونه راه رفتم تا جای که تونستم هم قر کمر رفتم یکی دو تا بشین پاشو رفتم ک درد شدیدی واژنم رو گرفت که بیخیال شدم😂 دیگه طاقتم تموم شد همسرمو بیدار کردم با گریه گفتم منو ببر بیمارستان بعد آماده شدیم به مامانم زنگ زدم گفتم من دارم میرم سمت بیمارستان توعم بیا مامانم بیچاره خیلی ترسیده بود🥺همش نگران زایمان من بود دیگه تا وقتی رفتیم ساعت ۱۰ شد اونجا هم ک رفتم دردام شدید بود اونا هم واسه ی معاینه خیلی معطل میکردن تا وقتی معاینه کردن ساعت ۱۱ شد گفتن دو سانتی😢گفتن برو خونه دوش بگیر راه برو دردات بیشتر شد بیا
منم دردام خیلی شدید بود 🥺🥺دیگه رفتیم خونه مامانم یه دوش گرفتم ی چیزی خوردم راه رفتم دردام خیلی شدید بود همش ب مامانم میگفتم بهم مسکن بده😭😭تا ساعت ۱ راه رفتم دوباره رفتیم بیمارستان گفتن ۴ سانتی برو بستری نمی‌کنیم
دیگه نرفتم
مامان پرنسا خانوم🥹🩷 مامان پرنسا خانوم🥹🩷 ۲ ماهگی
پارت دوم
خلاصه دکتر گفت باید بستری بشی من خیلی پیگیر بودم سزارین بشم و اصلا حواسم نبود ب دکترم از دردام بگم همینجوری با دردا خودم دنبال کارای بستری بودم از پله بالا پایین شدم چند بار کلا قدم میزدم و درد میکشیدم ولی دردام قابل تحمل بود رفتم بیمارستان صحبتامو کردم ولی هنوز تشکیل پرونده نداده بودم ساعتای ۱۲ شب بود ک بهم گفتن برو یه nst بده اگه مشکلی باشه بستری میشی اگه نباشه باید بری ساعت ۶ صبح بیای رفتم برا nst گفتم یکم درد هم دارم گفت برات دردسنج میزارم دیگه گذاشت گفت توی ۲۰ دقیقه سه تا درد منظم داری دیگه گفت باید معاینت کنم معاینه کرد گفت ۴ سانتی کلی تعجب کرده بود ک من چجوری دردارو گذروندم و ۴ سانت شدم😅دیگه گفت لگنت خیلی خوبه حیفه بخای سزارین کنی میخای چیکار کنی حالا ما باید زنگ بزنیم دکترت ک بیاد گفتم همون طبیعی زایمان میکنم خلاصه تا ۶ . ۷ سانت دردامو میتونستم تحمل کنم بعد اون دیگه نتونستم و گفتم بی حسی اپیدورال بهم زدن بعد اون اصلا هیچچچچچ دردی حس نکردم فقط انقباض داشتم و باید زور میزدم ک بچه بیاد پایین توی یساعت فول شدم و رفتم زایمان کردم بخیه هم خوردم ولی زایمان خیلی خوبی بود هیچی نفهمیدم اصلا😁ولی بخیه هم زود خوب میشه بنظر من زایمان چ طبیعی چ سزارین بستگی ب بدن هر آدمی داره و تحمل دردش من خیلی راضی ام از زایمان طبیعی امیدوارم همه مادرا ب خاصت خدا و راحت زایمان کنن و فارغ بشن😇❤️
مامان سلینا ♥️ مامان سلینا ♥️ ۲ ماهگی
تجربه زایمان طبیعی پارت «۲»
دیگه نرفتم خونه همونجا تو بیمارستان راه میرفتم از شدت درد نمی‌تونستم بشینم مامانم بیچاره پا ب پای من درد میکشید 🥺تا ساعت ۴ دوباره رفتم برا معاینه گفتن زوده برو راه برو دوباره تا ساعت ۶ راه رفتم با قر کمر ک خودشون صدا زدن ک بیا لباساتو بپوش دیگ خوشحال شدم گفتم پمپ درد وصل میکنن بلکه یکم دردام کم بشه بستری شدم مامانمو بیرون کردن 🥺 معاینه کردن گفتن ۵.۶ سانتی پمپ رو وصل کردن دردام یکم قابل تحمل شد بعد ی ساعت دردام شدید شد که صدا زدم گفتن هنوز همونی تغییر نکردی یکم بعد ماما اومد دکتر رو صدا زد دکتر گفت کیسه ابتو میزنم منم خیلی ترسیده بودم کیسه ابمو ک زد دیک از درد نمیتونستم نفس بکشم 😭 یکم بعد مامانم و مامان بزرگم اومدن بالاسرم همش گریه میکردم میگفتم میمیرم
دیگ مامان بزرگمو بیرون کردن من گفتن مامان بالاسرم باشه همش گریه میکردم بیچاره مامانم خیلی عذاب میکشید دوباره اومدم یکی دو بار معاینه کردن گفتن زوده
دیگه ساعت فک کنم نزدیک ۱۰ شب بود همش میگفتم طاقت ندارم کمکم کنید البته ی چند باری معاینه تحریکی کردن تا دهانه رحم باز بشه بعد دکتر اومد نگا کرد گفت ۹ سانته آماده کنید برا زایمان منی ک هم گریه میکردم هم خوشحال بودم🥺
مامان الوين 👶🏼 👣🧡 مامان الوين 👶🏼 👣🧡 ۵ ماهگی
اونجا دكتر گفت ما احتمال آمبولي ميديم و شما بايد بستري بشي تا ازمايش بگيريمو و.. تا مطمئن بشيم.. من اونجا ريختم بهم تا گفتن بايد بستري بشي 🥺 بهشون گفتم نميخوام بستري بشم همينطوري ازم ازمايش و چكاپ بگيريد گفتن نميشه بايد بستري بشيد بخش قلب ccu تا تحت نظر قرار بگيريد.. منم گفتم نميخوام بستري بشمو با رضايت خودم امضاء كردمو اومدم خونه نميتونستم از بچم دور باشم .. اومدم خونه مامانم اينا و همسرم نذاشتن گفتن خطرناكه حتما دكترا يچيزي ميدونن بايد حتما بريم بيمارستان تا خيالمون راحت بشه .. رفتيم بيمارستان نيكان همونجايي كه زايمان كردم .. اونجا ازم ازمايش و نوار قلب و اكو قلب گرفتن چند تا دكتر اومد منو ديد .. ٢ساعت تو اورژانس بودم تا جواب ازمايش اومد خداروشكر امبولي نبود و جواب ازمايشا خوب بود ولي همچنان ضربان قلبم پايين بود دكتر قلب گفت بايد حتما بعدا بيايد قلبتون و بررسي كني اونشب مرخصم كردن خداروشكر ولي گفتن حتما برم پيش دكتر قلب ويزيت بشم.
حالا نميدونم قلبم بود يا فشار زيادي كه اين چند وقت رومه مثل بي خوابي استرس افسردگي و..
اميدوارم كه چيزي نباشه 🥰
مامان ایلیا💚 مامان ایلیا💚 ۹ ماهگی
تجربه زایمان طبیعی پارت اول
خب من ۳۷ هفته بودم رفتم دکتر برای معاینه که با تعجب بهم گفت درد نداری گفتم نه گفت ۵ سانتی یهو ماما کنارش خندید گفت امشب زایمان میکنی منم استرس گرفتم کارامو نکرده بودم دیگ دکتر ان اس تی گرفت انقباض نداشتم گفت برو استراحت مطلق شو تا ۳۸ پر کنی ولی احتمال زیاد فردا دردت شروع میشه برو بیمارستان اومدم خونه مطلق شدم تا ۳۸ هفته پر کردم رفتم دکتر معاینه کرد گفت هنوزم ۵ سانتی چطوری درد نداری تو خلاصه دکتر گفت بیشتر این نمیتونم ریسک کنم ممکنه بچه جای بدی بدنیا بیاد اورژانسی بشی نامه داد گفت ساعت ۶ صبح برو بیمارستان به ماما همراهتم امشب زنگ بزن اماده باشه خلاصه به ماما زنگ زدم گفتم دکتر اینو میگه منم ۵ سانتم بنده خدا اونم تعجب کرده بود استرس گرفته بود ک من با ۵ سانت باز شدن دهانه رحم امشب زایمان میکنم😂خلاصه رفتم خونه هنوزم هیچ استرسی نداشتم ۶ صبح بیدار شدیم با شوهرم و مامانم رفتیم بیمارستان رفتم پذیرش بخش اینجا لباسامو عوض کردم و گفت بیا بخاب معاینه شی معاینم کرد گفت ۷ سانتی پروندمو گرفت کامل کرد کارامو کرد اینجا دیگه استرس گرفته بودم چون تنها شدم یهو از مامانم جدا شدم و صبح زودم بود تاریک بود تو پذیرش زایشگاه😀بعد زنگ زدن از قسمت زایشگاه اومدن منو بردن داخل اتاق زایشگاه و اونجا خوابیدم رو یه تخت و دستگاه بهم وصل کردن برا انقباضات و نوار قلب بچه پرسنل پرستار و ماما و خدمه کلا خیلی مهربون بودن مدام ازم میپرسیدن چیزی نیاز نداری بهم انرژی میدادن ولی با این حال حس غریبی داشتم همش میگفتم ماما همراهم کی میاد خلاصه ساعت هفت ونیم ماما همراهم اومد
مامان امیر علی مامان امیر علی ۱ ماهگی
خب بریم سراغ پارت اول زایمان
من دیروز از خواب پاشدم رفتم خونه ای مامانم اینا تا نشستم تو ماشین دیدم ازم یه چیزی آب مانند اومد فک کردم ترشحه ولی نگو کیسه آب بوده
بعد که رفتیم اونجا من از ماشین پیاده شدم با هر قدم قشنگ ازم آب می‌ریخت ولی چون حالت چسبناکی داشت فک میکردم ترشحه
همونجور موندم تا اینکه دیدم نبابا داره قشنگ میاد همون شکل دیگه زود به دکترم پیام دادم گفت برو دوش بگیر سریع برو بستری شو کیسه آبته ساعت ۹ اینجور شده بودم ۱۰ ونیم رفتم بستری شدم بدون هیچ دردی بعد من رفتم معاینه کرد گفتن بله نشتی کیسه آب هس و باید بستری بشی منو بستری کردن دادن بخش اومدن اونجا هم یبار معاینه کردن گفتن ۳ سانتی پاشو راه برو توپ دادن ورزش کن گفتن میتونی دوش هم بگیری چون حموم داشت اتاقم من پاشدم هر کاری که گفته بودن رو کردم دیگه اومدن گفتن باید نوار قلب بچه رو بزاریم چون نشتی کیسه آب داری خطرناکه خلاصه من اومدم دراز کشیدم بازم معاینه کردن ساعت ۳ ظهر بود
بعد گفتن اصلا باز نشدی همون ۳ سانتی منم تا ساعت ۸ شب همون‌طور ورزش میکردم و اینا دردام یه کم داشت زیاد میشد ولی قابل تحمل بود اومد معاینه کرد گفت ۴ سانتی ولی چون درد زیادی نداری نمی‌تونیم آمپول بی دردی بزنیم نمیتونی زایمان کنی اونوقت گفتن دکترت زنگ زده آمپول فشار رو تزریق کنیم دیگه آوردن زدن و رفتن
مامان 💗ساواش 💗 مامان 💗ساواش 💗 روزهای ابتدایی تولد
سلام ببخشید یکم با تاخیر بود
دیشب ساعت ۸شب با گرفتگی زیر شکم و سفت شدن اومدم بیمارستان ک معاینه کرد گفت ۲سانت بازی ولی درد داشتم و بهم هیوسین زدن گفتن دراز بکش و دوباره ساعت ۱۰ونیم معاینت کنیم معاینه کر. همون ۲سانت بودم بستری نکردن و گفتن برو قدم بزن دوباره ساعت های ۲واینا بیا ک من رفتم خونه و شام خوردم و دردام خیلی زیاد شده بود واومدم بیمارستان معاینه کرد دوباره ک ۲ونیم سانتی مرخص نمیکنم تا فردا صب بمون ببینم چ جوریه گرفتم خوابیدم دردام کم شد. تاصب دوباره اومد معاینه کرد گفت پیشرفت کردی ۳سانت شده ولی شاید دکتر بگه بری خونه و فلان گفت اگه میتونی پاشو راه برو تا شیفت عوض شد بیای ببینن از ساعت ۶ونیم راه رفتم تا ۷ونیم اومدم داخل منو تحویل دادن گفتن ما بستری میکنیم لباس ب من دادن وعوض کردم سرم وصل کردن منو امپول فشار قطره قطره میریختن توسرم و منم همچنان دردام بیشتر می‌شد و پرستارا با هرسری دردم معاینه میکردن ومیگفتن زور بده ازشدت دردنمیتونستم زور بدم و یهو کیسه ابمو پارکرد
یهو دهانه رحمم شد ۸سانت و منو بردن روتخت واسه زایمان با دوتا زور شدید یهو گل پسرم اومدولی خیلی درد کشیدم
مامان رایان مامان رایان ۸ ماهگی
سلام خانما خوبید میخوام تجربه زایمان طبیعی مو بگم بهتون با تاخیر ببخشید🫣دوستداشتم بگم ک چی گذشت بهم...اینم بگم ک من نامه سزارین گرفتم از دکتر ربیعی برای ۱۴م اسفند ک برم بوعلی ولی بعدازظهر روز ۱۱م زیر دلم و کمرم ی نمه نمه درد میکرد منم فک میکردم ک دردای کاذب چون توی ۳۸هفته و سه روز بودم..بعد دیگ توجه نکردم بهش تا غروب ک رفتم حموم تا موهای بدنمو بزنم هرچی ک میگذشت دردام منظم تر میشد ولی نمیخواستم ک باور کنم درد زایمانه😉تا اینک همونجا توی حموم ی لکه ی قهوه ای دیدم ک مطمئن شدم دردای زایمانه و باید برم بیمارستان معاینه شم..دیگ تا رفتم بیمارستان ساعت هشت شب بود معاینه کردن و گفتن ک یک سانت باز شدی برو خونه اگ دردات شدید شد بیا...منم رفتم خونه و دردامو ک هرچی میگذشت بیشتر میشد تحمل کردم تا ساعت ۳نصف شب ک دیگ خیلی شدید شد و تحملش سخت...ساعت ۳ رفتم بیمارستان معاینه کردن گفتن سه چهار سانت باز شدی و باید بستری بشی...دیگ بستری شدم رفتم داخل ی اتاق ماما بهم گفت ورزشارو انجام بده دوش آب داغ بگیر تا زودتر زایمان کنی...
دیگ من همونجا ورزشارو انجام میدادم و دردامم بیشتر و بیشتر میشد ولی من صدام در نمیومد تا ساعت پنج ک ماما اومد و کیسه آبمو پاره کرد تا زودتر زایمان کنم وقتی کیسه آبمو پاره کرد دردام خیلی بیشتر شد دیگ نمیتونستم تحملش کنم فقط جیغ میزدم بخاطر همین ماما اومد و دهانه رحمم تحریک کرد تا بازتر بشه و من فقط داد میزدم جوری ک صدام کل بیمارستان رو برداشته بود..دیگ نزدیکای ساعت شیش صبح بود ک سه چهار تا زور اومد سراغم ک دست خودم نبود با درد شدید ک باعث شد رایان کوچولوی من ساعت ۶صبح روز شنبه ۱۲م ب دنیا بیاد ک شیرین ترین و عزیزترین لحظه ی عمرم بود...
مامان کوچولو مامان کوچولو ۶ ماهگی
تجربه زایمان .

من از ۱۶ هفتگی میرفتم کلاس ورزش .
تا ۳۸هفتگی سنو دادم معاینه لگنی هم شدم دکتر گفت دهانه رحمت سه سانت بازه و زایمان خیلی خوبی در پیش داری .
اومدم خونه درد داشتم یکم . ولی رفتم پیاده روی و حموم .شب دردم کمتر شد گفتم برم بیمارستان یه چکی بشم و بیام .
وقتی رفتیم معاینم کردن گفتن دوسانت بازه ولی دهانه رحمت نرمه و باید بمونی .
ماما خصوصی داشتم زنگ،زدن ماما اومد .
تا ماما اومد نیم ساعتی شد تا اونموقع هم دردی نداشتم زیاد .

ماما تا اومد معاینه کرد گفت زود بستریت کردن هرچی گفتن بزارین برم نزاشتن .
ماما بهم سوزن فشار زد
بهم میگفت رو توپ بپر ـ

مرتب معاینه میکرد میدید پیشرفتی نداشتم .

به یه پرستار گفت بیاد پرستاره دس کرد تو کیسه ابمو پاره کردن با هم .
بعدش هی دردام شدید میشد ـ
جوری ک ارزو مرگ میکردم .
رفتم اب گرم ریختم رو کمرم خیلی،خوب بود ولی تا درمیومدم دوباره دردام ریاد میشد .
هی معاینه تحریکی میکردن و هی زیاد باز نمیشد بهم یه امپول مسکن زد ولی زیاد اثر نکرد .
مرتب معاینه میکرد ...