تجربه سزارین
سلام بالاخره اومدم از تجربه ام بگم
من واسه اینکه کیسه ابم نشتی داشت ۳۸ هفته کامل عمل کردم بچم هم پسر بود دستگاه نرفت خدا روشکر
سوند قبل عمل واسم زدن که اصلاااا درد نداشت خداوکیلی اسون تربن مرحله بود
عملم نیم ساعت طول کشید بعد اومدم ریکاوری شکممو تو اتاق عمل یه بار فشار دادن تو ربکاوری هم یه بار
اومدم بخش دیگه فشار ندادن گفتن خونریزیت کمه نیازی نیست
شیاف حتما استفاده کنید عالیه درد رو اروم میکنه من پمپ درد نداشتم بنظرم نیازی هم نیست
شب گفتن از رو تخت بلند شم سوند رو هم در اوردن اونم درد نداشت
بلندشدن از تخت هم پنج قدم اولش کمی سخته حس میکنی میخای بیوفتی زمین اما فقط حس میکنی پنج قدم راه بری اوکی میشی
پله هم خونمون ۴۵ تا داشت دو تا شیاف تو بیمارستان زدم همه رو به راحتی اومدم بالا کسایی که پله دارید نگران نباشید
شورت سرجی فیکس حتما بخرید خیلی خوبه حمام هم چسب ها رو که در اوردم درد نداشت استرس نداشته باشید سوالی بود در خدمتم همه رو جواب میدم

۹ پاسخ

و اینکه جدیدا رد شلوارم قشنگ رو شکمم میمونه
شکمم شده مثل ی خمیر که وقتی شلوارم روشه بعد یک ساعت اینا اون محل فرورفته میشه

یعنی تو وقتی ازت میومد حس میکردی ؟؟؟

عزیزم من وقتی میرم بیرون مثلا پیاده روی یا بازار وقتی برمی‌گردم شورتم خیسه در حالی که حس نکردم آب یا چیزی ازم اومده باشه
بنظرت اینم نشتیه

عزیزم شورت سرجی فیکس از کجا گرفتی

خداروشکر عزیزم 😚😍
پسرت چند کیلو بود؟!

بسلامتی♥️
ممنون از توضیحاتت عزیزم
هزینه هام میشه حدودی بگین؟!
بیمه و اینا چی بود
بیمارستان دولتی بود یا خصوصی

خداروشکر عزیزم . دعا کن واسه منم همینجوری باشه زایمان راحت و بچه کامل ک دستگاه نره

یادم رفت بگم 😂در کل سزارین اصلا ترس نداره بخدا استرس الکی نکشید

خداروشکر گلم ک راحت بود برات

سوال های مرتبط

مامان بچک مامان بچک ۴ ماهگی
تجربه سزارین

صبح رفتم بیمارستان فشار و ضربان قلب بچه رو‌ چک‌ کردن بعد یک‌ربع قبل از رفتن به اتاق عمل برام سوند گذاشتن موقع گذاشتنش یکم سوزش داشت و یکم احساس ناراحتی داشت بعدش تا بی حس بشم بعد رفتیم اتاق عمل و بی حسی نخاعی که برام‌ زدن رو میتونم بگم متوجه نشدم و‌ اصلا درد نداشت چند دقیقه بعد هم نی‌نی رو دنیا آوردن و آوردن گذاشتن رو صورتم خیلی سریع بود و حس خوبی داشت من اصلا فشار هم که بعضیا میگن متوجه نشدم بعدشم رفتم ریکاوری و باز نی‌نی رو آوردن شیر دادم بهش همه چیز عالی بود تا وقتی بردنم بخش اومدن حسابی شکمم رو فشار دادن اون درد داشت بعدم عصر که بی حسی رفت دردام شروع شد که مسکن زدن برام و غول مرحله آخر بلند شدن‌ و راه رفتن بود که خیلی سخته فرداشم مرخص شدم و اومدم خونه چون پانسمان ضد آب بود دوش گرفتم راحت سبک شدم ولی تا امروز بلند شدن برام سخته و گاهی درد دارم که دکتر شیاف داده. امروزم رفتم بخیه کشیدم که اونم متوجه نشدم اصلا و‌ تمام. سزارین واقعا لحظه تولد خیلی خوبه ولی بعدش مراقبت میخواد و اصلا آسون نیست حتما باید کمک داشته باشی یه ۲۴ ساعت سخت داشت و در کل میتونم بگم راضیم
مامان 🍓توت فرنگی 🍓 مامان 🍓توت فرنگی 🍓 ۲ ماهگی
تجربه زایمان
صبح اومدم پذیرش شدم با گریه و دلتنگی از تمام شدن بارداری هر چند سخت بود ولی دلگیر
اومدم اول آن اس تی گرفتم یه ساعتی معطل شدم لباس دادن پوشیدم ازمایش اینا گرفتن که از کمرم زیر شکمم درد پریودی گرفته بود نگو بجه وارد لگن شده بعد اتاق عمل رو آماده کردن خیلی سرد بود اتاق عمل دندون هام می‌خورد بهم بعد بی حسی زدن از نخاع درد نداشت فقط ترس داشت سریع خابوندمنم رو تخت پاهام داغ شد حالت تهوع گرفتم فلبم تند میزد گفتم قلبم داره وامیسته گفتن هیچی نیست تو سرم انگار یه چیز ریختن آروم شدم بعد دخترم رو آوردن دیدم چسبوندم رو صورتم حس خوبی بود اما میلرزیدم بعد با پتو از تخت بلند کردن انداختن رو برانکارد سرم زدن بعد دوباره از اون برانکارد انداختن روی تخت دیگه خیلی درد داشتم شکمم رو فشار دادن خیلی درد داشت اومدم تو بخش شوهرم اومد کمک تا دوباره از اون تخت انداختن رو تخت بخش درد وحشتناکی بود بعد بچه شیر خورد و امان از وفتی که از رو تخت خواستم بلند شم نفسم بند اومد خیلی درد داشت زخم هام بلند شدم با بختی رفتم دستشویی زیرم رو تمیز کردن الان هم بابد بختی دراز کشیدم و دارم تایپ میکنم
راستی سوند وصل کردنی هم یه سوزش بدی داشت 😬
مامان مهنا مامان مهنا روزهای ابتدایی تولد
تجربه سزارین بیمارستان صارم پارت ۲
.
راستی سوند رو توی بی حسی زدن برام و هیچی حس نکردم. بعدش بردنم ریکاوری و از همونجا دردم شروع شد. اما هرچی گفتم درد دارم برام مسکن نزدن برام و گفتن باید بری بخش. حدود یه ربع ریکاوری بودم بعد رفتم بخش و اومدن بهم لباس پوشوندن و شورت و پوشک برام گذاشتن و شیاف گذاشتن برام. خیلی پرسنلش مهربون بودن و عین مادر رفتار میکردن اصلا نمیزاشتن آدم خجالت بکشه . خلاصه کارامو کردن و بعد بچه رو اوردن ولی داخل تختش بود و نمیتونستم ببینمش. توی بخش هم با وجود شیاف درد داشتم و هم دردای محل عمل بود هم درد پریودی. و از همه اینا بدتر ماساژ رحمی بود . تا وقتی بی حس بودم که چیزی نمیفهمیدم اما توی بخش اومدم بی حسیم رفت و هربار ماساژ میدادن واقعا درد وحشتناک داشت و عذاب میکشیدم. خونریزیمم زیاد بود و ماماها میگفتن باید زیاد ماساژت بدیم خطرناکه خونریزیت که انقدر شدیده. خلاصه تا میومد یه کم شیاف عمل کنه و اروم بشم میومدن ماساژ میدادن و درد وحشتناک میگرفت تو تنم
مامان ژیوان مامان ژیوان ۸ ماهگی
اومدم از تجربه زایمان سزارینم بگم براتون همه رو نوشتم دونه دونه تایپیک میزارم.
1
خب ما ۲۲م ساعت ۱۰ دقیقه به ۶ صبح رفتیم بیمارستان و کارای پذیرش رو انجام دادیم و بعدشم فرستادنم تو یه اتاق لباس دادن بپوشم و نوار قلب گرفتن و سوند گذاشتن که واقعا درد اونجوری که میترسیدم نداشت یه سوزش خیلی کوچولو فقط تا چند دقیقه حس میکنی داری خودتو خیس میکنی و چندشه یه جورایی این کارا تا ساعت ۸ و‌خورده‌ای طول کشید و من حاظر و اماده جلو در اتاق عمل نشسته بودم. کل وجودم استرس بود و تند تند ایت‌الکرسی میخوندم بغض کرده بودم از استرس. در و دیوار سبز اتاق عمل حالمو بدتر میکرد😂
خلاصه رفتم تو اتاق عمل دو نفرشون که اقا بودن از همشهریای خودم بودن و خیلی باهام حرف زدن و شوخی دلداری دادن و بقیه‌هم از اونجا که همکار همسرم بودن خیلی هوامو داشتن و بدتر لوس شده بودم😅
رو تخت نشستم و امپول بیحسی رو آوردن گفتم تروخدا من خیلی میترسم یکم دیگه بزنین که همون لحظه امپولو زد گفت از این میترسیدی؟ که واقعا ترس نداشت درد هم نداشت پس مثل مم الکی‌ نترسید ....
مامان حنا🌼 مامان حنا🌼 ۶ ماهگی
پارت دوم سزارین
خلاصه بعد از بی حسی طولی نکشید صدای بچه رو شنیدم و بچه رو بعد از تمیز کردن آوردن گذاشتن رو صورتم و بعد بردنش سریع .
و دیگه کارهای بخیه و بعدش هم بردنم اتاق ریکاوری که اونجا خیلییی بد بود همش میلرزیدم ، لرز شدید داشتم راستی پمپ درد هم زود بهم وصل کردن که درد نداشته باشم
تقریبا ۲ ساعت تو ریکاوری بودم تو همون بی حس بدونم شکمم رو ماساژ دادن که خداروشکر درد نداشت
و بعد بهم گفتن پاهام رو تکون بدم وقتی دیدن میتونم تکون بدم گفتن ده دقیقه دیگه میبریمت بخش
و تو بخش خیلی گیج و بی حال بودم بیشتر بخاطر گرسنگیم بود
راستی اینو نگفته بودم وقتی بی حسی بهم زدن حالت تهوع شدید گرفتم و نزدیک بود بالا بیارم که سریع تو سرم برام ضد تهوع وصل کردن خداروشکر
اینم بگم که در آوردن سوند هم اصلا درد نداشت فقط باید شل بگیریم خودمون رو
بعدش هم برای اینکه دردام کمتر شه شیاف میزدم هر چند ساعت یه بار دو تا دوتا
اگه سوالی هست و چیزی نگفتم بپرسین جواب میدم😊❤️
مامان محمد پارسا مامان محمد پارسا ۱۰ ماهگی
تجربه زایمان
پارت سوم
اینم بگم که سوند اصلا درد نداشت فقط یه حس سوزش و قلقلک بود فقط باید شل بگیری و استرس سوند نداشته باشی
تو اتاق ریکاوری چند بار بهوش اومدم و بیهوش شدم باز
دفعات اول که بهوش نیومدم فقط صداها رو می‌شنیدم انقد خسته بودم نمی‌تونستم چشمامو باز کنم
یکبار هم حس کردم یه لپ کوچولو و نرم رو گذاشتن رو بدم و حس کردم یه دهن کوچولو داره سینمو مک میزنم اما بازم تو حالت هوشیاری نبودم
یه بار هم که بهوش اومدم خیلی احساس درد داشتم ناله میکردم و میگفتم تو رو خدا مسکن بزنین میگفتن زدیم آروم باش تا اثر کنه
تا اینکه کامل به هوش اومدم و یکی از ماماها اومد بالا سرم و میخواست دست بزارخ روی شکمم که من ترسیدم و دستشو گرفتم گفتم تو رو خدا آروم
الکی گفتم خیلی درد میکنه😂 در صورتی که اون موقع مسکن عمل کرده بود و خیلی کم درد داشتم
گفت کاریت ندارم فقط می‌خوام شکمتو ببینم یه کوچولو دستشو فشار داد بعد هم گفت فشار لازم نیست ببرین
منو بردن بیرون از اتاق که تو سالن مامانم رو دیدم طفلک مامانم خیلی استرس داشت بعد همونجا بهشون گفتم بچمو هم بیارین تا ببینمش
اونجا آوردنش شچهرمم اومد تو همون سالن و من اولین بار پسرمو با شوهرم اونجا دیدیم میخواستم بوسش کنم اما چون مواد بیهوش باعث شده بود بیام پوست بشه نمی‌تونستم راحت بوسش کنم
مهم ترینر و سخت تمرین دردی هم که کشیدم اولین بار که میخواستم بلند شم بود خیلی خیلی سخت بود چند بار تا لبه تخت میرفتم باز بر می‌گشتم تا اینکه دفعه آخر مامانم کلی بهم روحیه داد و بلندم کرد بلند شدم راه رفتم اما موقعی که میخواستم بشینم خیلی سخت بود خیلی طرف چپ بخیه هام می‌سوخت اما دفعه دوم که بلند شدم خیلی راحت تر تونستم راه برم طوری که دفعه سوم بدون کمکی خودم راه میرفتم
مامان کیان مامان کیان ۶ ماهگی
من اومدم با تجربه زایمانم خانوما از شب قبل رفتم زایشگاه همه چیمو ازم گرفتن بهم لباس دادن گفتن برو بخاب رو تخت تا صبح دیوونه شدم تا صبح اصلا ساعت نمیگذشت صبح ساعتای ششو نیم هفت اومدن بهم سوند وصل کردن یه کوچولو درد داره ولی سریع تموم میشه یکم بعدش فقط حس میکنی همش جیشت میخای بریزه بعدش منو گذاشتن رو تخت بردن تو راهرو اتاق عمل دکتر بیهوشی و دکتر خودم اومدن پیشم ترسیده بودم از فضا گفتم میشه فقط منو بیهوش کنین که گفتن چشم همونجا به دکتر بیهوشی ام گفتم پمپ درد میخام بعد کمتر از ده ثانیه از هوش رفتم وقتی بهوش اومدم که تو ریکاوری بودم همش میگفتم بچم خوبه هی میگفتن خوبه نگران نباش بعد هی میگفتم تروخدا شکم منو فشار ندین هی هرکی میومد فشار میداد منم تو اون حالت گیجی دستاشونو میگرفتم نمیزاشتم خیلی درد داشت اخر رفتن یکیو اوردن زور داشت تا ته فشار داد فریاد زدم از درد بعدم که بردنم تو بخش بعدازظهرشم راه رفتم اولین راه رفتنم خوب بود البته من پمپ درد داشتم بنظرم سخترینش همون شکم فشار دادنست دکترمم پریسا نجفی بود که عالی بود واقعا خیلی راضی بودم ازش یجوری بخیه زده که هیچی معلوم نیست اصلا
مامان رادمان جون مامان رادمان جون ۳ ماهگی
سلام دوستان عزیز
اومدم با تجربه ی زایمانم پارت ۱
من توی ۳۵ هفته و دو روز به خاطر پارگی کیسه ی آبم زایمان کردم.واصلا نمیدونم دلیل پارگی کیسه آبم از وی بود.چون من نه اصلا فعالیت خاصی داشتم نه فشار و نه قند.عفونت هم نداشتم.خلاصه خواست خدا بود که پسرم این موقع به دنیا بیاد
شنبه شب ساعت ۹کیسه آبم پاره شد بستری شدم و سه تا آمپول بتامتازون زدم به خاطر ریه.و تمام طول شب مرتب چک میشدم.یه بار ان اس تی گرفتند که کاملا نرمال بود و چندین بار هم صدای قلب جنین و فشار خونمو چک میکردند.و درد خاصی نداشتم ولی به خاطر بچه خیلی استرس داشتم .حدود ساعت ۸ صبح دردام شروع شد و ساعت 9 صبح سزارین کردم.در کل من همیشه فوبیا و استرس شدید اتاق عمل رو داشتم.ولی الان میتونم بگم آسونترین بخش زایمان همون اتاق عمل بود.نه ترسی داشت نه دردی.آمپول اسپاینال اصلا درد نداشت در حد یه سوزش و ۵ دقیقه طول کشید بیحس شدم و همین که بی حس شدم صدای بچمو شنیدم.بعد هم بچه رو نشونم دادند و آمپول آرام بخش بهم زدند.کلا شاید نیم ساعت عمل طول کشید و یک ساعت کمتر تو ریکاوری بودم. سوند هم اصلا سخت نبود .درد خیلی خیلی کمی داشت اونم چون خودمو سفت گرفته بودم.اگر آرام و بدون استرس باشید اصلا درد نداره.