۵ پاسخ

اونم حتما میخواسته کمک کنه و آگاهی نداشته وگرنه قصد بدی نداره.من‌خودمم نمیدونستم مرسی که گفتی. از این به بعد بیشتر حواسمو جمع میکنم

آره عزیزم متاسفانه آدم هرجور میخاد بچشو تربیت کنه بقیه نمی‌ذارن

خیلی بده این حرکت👌🏽 حالا چندروز پیش برا ما یه چی دیگه پیش اومد مادرشوهرم اینا یه پرنده دارن اومده بود رو شونه من نشست بعد صالح نگامون میکرد تعجب کرده بود مادرشوهرم درومده بهش میگه چیه حسودی میکنی😐😐😐درسته صالح خیلی کوچیکه ولی وقتی بعدا این حرفا تکرار شد واقعا باعث میشه این بچه حسادت کنه به همچی🤦🏻‍♀️

👏👏👏👏👏
خانواده شوهرمنم همینطورن تابچه یه کاری میکنه میگن الان فوفی میاد میخورتت
الان بچه من خیلی میترسه ازیه چیزخیالی که اصلا وجودنداره اصلا فوفی چی هست😐

درست چون اونا اصلا هیچ پیش زمینه ای ندارند

سوال های مرتبط

مامان تربچه مامان تربچه ۱ سالگی
مامانا بیایین یه مشورت، خواهرم بچش ۳سالشه ،با بچه من همیشه همبازیایه خوبی ان ،معمولا هر روزی که خونه مامانم میریم زنگ میزنیم به هم که باهم تو یه روز اونجا باشیم ، هفته پیش خونه مامانم مدام من مواظب بچه ها بودم اون نشسته بود سر گوشی ،من بچه هارو سر گرم میکردم ،شوهرش که اومد من رفتم تو اتاق لباس پوشیده بپوشم از دور دیدم بچم دستش به در بوده و بچه اجیم دوبار درو کوبید رو دست بچم جوری که بچم هلاک شد از گریه ،شوهراجیم دوید طرفش و دستشو گرفت تو دستش و به اجیم میگفت کاش طوری نشده باشه من سریع خودمو رسوندم اجیم گفت بچه ات خودش درو بست رو دست خودش ،درصورتی که من دیدم بچه اون زد برام مهم نبود که کی زد همین که بچه ام اروم شد و سالم بود و دستش فقط قرمز شده بود و رفت دنبال بازی برام کافی بود حرفی نزدم فقط به مامانم گفتم من رفتم لباس بپوشم اینجور شد مامانم به اجیم گفت میخاستی مراقب باشی اجیم جلو شوهرش به مامانم گفت بچه اون کوچیکه اون باید مراقب باشه ، خیلی ناراحت شدم دیگه اومدم خونمون ،و این هفته هم که همه جمع شدن خونه مامانم،مامانم گفت بیا گفتم همش باید نگاهم به بچه ها باشه خونه بمونم بهتره ،با خواهرم قبلا زیاد تلفنی حرف میزدیم از اون شب یه هفته گذشت نه من زنگ زدم نه اون زنگ زد حتی بگه دست بچت ات خوب بود طوری نشده بود که ، الان میخاستم ببینم ناراحتیم بیجا بوده؟باید زنگ میزدم من؟؟