۱۰ پاسخ

آهان راستی دکترم ساعت ۸ و نیم رسید، ولی دیگه نی نی اومده بود و بخیه فقط برام زد.
و بهم گفت که تو این ۲۵ سال سابقه نداشته اینجوری بشه و منتظر جواب من تا ۱۲ مونده ولی سردرد گرفته بود و وسط هال رو زمین خوابش برده بود و اگه یکساعت زودتر رسیده بود منو زایمان طبیعی میکرد

ای خدا پایان خوش💚 به سلامتی
مرسی که نوشتی

عزیزم میشه بگید چرا وقتی درخواست بی دردی کردید قبول نکردن؟

👌🏻🤍🌹خداروووشکر عزیزم مرسی که گذاشتی تجربه ات رو

پارت های قبلی کجا ببینم؟؟؟

ببخشید پس نباید دمنوش بخوریم درسته؟ وقتی دردا شروع شد منتظرشم منظم شه و هیچی نخورم برم بیمارستان

ریحانه جون خیلی خوشحالم ک با تموم سختی هات داری از تجربت ب ما میگی ممنونم ازت

من سر پسرم بیمارستان تامین اجتماعیی بودم ولی عالی بود زایمانم

چقددد اذذیتتت شدی با اینکه نیکان بودی

ممنون که وقت میزارین

سوال های مرتبط

مامان حسین جان💙 مامان حسین جان💙 ۴ ماهگی
پارت ۷ زایمان 😂💙🤷🏻‍♀
یه ماما اومد تو اتاق مامای خودم نبود یه مامای دیگه بود انقد که تو اوج درد بودم با حالت زار ازش خواستم میشه دستتو بگیرم ؟؟؟ بعد خیلی یُبس تو چشام نگا کرد میله کنار تختو داد بالا گف نه اینو بگیر 😒🤦🏻‍♀😂😂
قشنگ 🤎 قهوه ای شدم و به دردام عصبانیت هم اضافه شد کاش شوهرم تا اخرش مونده بود پیشم
خلاصه ساعت ١١:٣۰ بود دکتر اومد گف تا اذان ظهر زایمان کردیا پسرت میخواد سر اذان بیاد
خوشحال شدم که کلا نیم ساعت مونده
انقد که از اون گاز NO2 استفاده کرده بودم حالت گیج و مَنگی بهم دست داده بود
دقیقا تو زایمان طبیعی همون ۱۰ سانت که شدی بعدش مهمه چون با زور زدن درست و به موقع توعه که باعث میشه نی نی درست و سالم بدنیا بیاد
خلاصه به من گفتن ۱۰ سانتی و هروقت که منقبض شدی و درد داشتی سرتو بیار بالا گردنت رو خم کن به داخل سینه ت پاهات و باز کن از هم طوری که رون های پات رو بکشی به سمت شکمت و کف جفت پاهات به صورت کج رو اون جایگاه باشه و زور بزنی
با هر زور زدن نی نی بیشتر به سمت بیرون هدایت میشه اما این زور زدن ها فقط باید موقع دردا باشه و اگه موقع دردات بود و نتونی زور بزنی خطرناکه و نی نی خدایی نکرده مشکلی براش پیش میاد
همه چیز به خودت بستگی داره
من واقعا فک میکردم دیگه قراره نهایتا تا اذان ظهر زایمان کنم اما طولانی تر شد چون موقع دردام اون اندازه ای که باید زور بزنم رو نمیتونستم زور بزنم بخاطر اینکه قبلش خیلی انرژی از دست داده بودم سر جیغ جیغ کردنام و بابت استفاده از اون گاز گیج بودم و فک میکنم دلالیش همینا بود... خلاصه ساعت شد ۱۲:١۵ ظهر به ماما گفتم پس چرا بدنیا نمیاد گفتی تا اذان بدنیا میاد ک ... من دیگه طاقت ندارم گف ۲ ,٣ تا زور دیگه بزنی اومده بیرون
مامان جوجو ممد💜🤰🏻 مامان جوجو ممد💜🤰🏻 ۲ ماهگی
مامان فنچول🐣(علیسان) مامان فنچول🐣(علیسان) روزهای ابتدایی تولد
# تجربه زایمان من پارت ۷
خلاصه کم کم که بی دردی داشت تاثیر میکرد من همنیجوری میگذروندم تا اینکه باز زنگ زدم ماما اومد گفتم توروخدا یه معاینه بکن ببینم چند سانت شدم معاینه کرد گفت فول شدی ولی سر بچه بالاست باید بری حالت سجده
گفتم چرا دکترم نیومده گفت داره میاد تو راهه خلاصه هعی پوزیشن میداد من انجام میدادم زور میزدم ولی. انگار پیشرفتی نداشتم درد اومده بود سراغم دوباره خیلی شدید
دوست داشتم هرچی سریعتر به دنیا بیاد دیگه خسته شده بودم دکترم اومد معاینه کرد اونم گفت اینجوری نمیشه بهم سرم وصل کردن و آمپول فشار زدن دردای وحشتناک تر اومد سراغم گریه میکردم توروخدا اپیدورال و تمدید کنین میگفتن نمیشه میگفتم پس سرم و قطع کنین من دیگه نمیکشم میگفتن باید بچه به دنیا بیاد دیگه خیلی طول کشیده میگفتم احتمال میدین چقدر دیگه به دنیا بیاد میگفتن نیم ساعت دیگه شایدم دو ساعت دیگه فکر کردن به اینکه دو ساعت دیگه هم درد بکشم اشکم و در میآورد. فتم تو دستشویی و آب گرفتم به خودم نمیذاشتن دوش بگیرم میگفتن عفونت میگیری چون کیسه آب پاره شده ولی میذاشتن تو سرویس بشینم آب بگیرم
بهم گفتن باید زور بزنی به مقعد فشار بیاد و پی پی کنی
خلاصه تا تونستم زور زدم چهل دقیقه فک کنم همینجوری زور زدم بعد گفتن برو رو تخت رفتم و دکترم باز اومد و می‌گفت زهرا فقط همکاری کن
زور بزن فک کن میخوای مدفوع کنی دیگه فقط زور میزدم حس میکردم کار با دو سه تا زور تمومه ولی برا من از این خبرا نبود یه سی چهل باری فقط زور زدم توانم تموم شده بود یه ماما هم افتاده بود با آرنج رو شکم فشار میداد بچه بیاد بیرون الان رو شکمم همونجایی که با آرنج فشار میداد کبوده🫠
مامان باقلوا مامان باقلوا ۳ ماهگی
#تجربه زایمان
#پارت ۳

بعد زدن کیسه آب دیگه دردام شدید شد، بعضی جاها از عمق وجودم جیغ می‌کشیدم، انقباض های طولانی و دردای خیلی شدید، بهم گفتن الان اپیدورال بزنیم گفتم نه یه ذره دیگه صبر میکنم، اما ازشون خواستم برام گاز بی دردی بیارن، دیگه دردا خیلی خیلی داشتن وحشتناک می‌شدن و موقع انقباض از گاز استفاده میکنم، از یه جا به بعد دیگه حس میکردم دارم کم میارم اینقدری که جیغ میزدم که سزارینم کنین یا لااقل برام اپیدورال بزنین که ماما اومد معاینه کرد گفت نه سانتی یکم دیگه تحمل کنی بچه دنیا میاد
همراه با هر انقباض باید به سمت عقب فشار می‌آوردم، از یه جایی به بعد دیگه دست خودم نبود ناخودآگاه فشار میومد به عقبم که یهو ماما بخش گفت دیگه فشار نیار که پاره میشی ، سریع منو بردن اتاق زایمان و به پزشکم زنگ زدن چون داشت سزارین میکرد
اما من دست خودم نبود و خیلی بهم فشار میومد، اینقدری که داشتن آماده میشدن اگر دکتر نرسوند خودش رو سریع از طبقه بالا به پایین خودشون برش بزنن که دکترم سریع رسید و بی حسی رو زد و برش زد، گفت یه زور بزن بچه بیاد بیرون
که زور آخر رو زدن و پسر قشنگم رو گذاشتن بغلم 🤭😍
مامان نی‌نی مامان نی‌نی روزهای ابتدایی تولد
که پرستاران دیدن من خیلی خوشحالم اومدن تو معاینه دومم کیسه آبمو ترکوندن
و دردام تازه یکم جدی شد
بردنم اتاق زایمان
با ورزش و توپ و تنفس دردارو رد میکردیم
دیگه وارد فاز فعال شده بودم و منتظر بودم ماما همراهم بیاد..
همسرم کنارم بود و کلی کمکم میکرد و انگیزه میداد...
دردام شدید تر شده بود..بالاخره ماما اومد و گفت سجده باز برم حدود نیم ساعت که واقعاااا این پوزیشن دردارو دوبرابر می‌کرد ولی روند زایمان از ی ساعت میرسونه ۲۰ دقیقه
اینجا خیلییی بی قراری کردمم و بالاخره از این حالت نجات پیدا کردم و رفتم تو وان آب واقعااا آرامش داشت و دردا قابل تحمل تر بود
بعد از وان آب دکترم اومد معاینه کرد و گفت هشت سانتی
خدایی دکتر خوبی داشتم تو هر معاینه کلی تعریف می‌کرد و تشویق و از ساعت ۲ ظهر اومده بود و بهم تند تند سر میزد..
از ی جایی ب بعد گفتم دیگه نزارید همسرم بیاد داخل...
از ۶ سانت تا فول شدنم کمتر از ی ساعت طول کشید و دیگه حس زور اومده بود سراغم
رفتم رو تخت و سر نی نی معلوم بود و من زورای خوبی نمیزدم..گفتن برو پایین تخت و زور بزن یکم گذشت خیلی دیگه فشار بود با کلی اصرار که داره میاد برم رو تخت رفتم رو تخت و با ۳،۴ تا زور خوب نی نی پرید بغلم
آرامش و شیرینی اون لحظه با هیچی قابل تعویض نیس
بچه مثل ی ماهی سر میخوره بیرون و تو انگار از آسمون هفتم اومدی پایین...
خلاصه تجربه زایمان خوبی با آمپول فشار داشتم بر خلاف شنیده ها و تصوراتم...

اینم بگم که داد و بیداد موقع بیرون اومدن نی نی اصلا معادل درد نیس...و بخاطر زور و تلاشی هست که میکنی پس نترسید و نگران نباشید..چیزی که من ازش میترسیدم و به نظرم آسون ترین بخش زایمانه😄😁
مامان امیرسام❤️دلارام مامان امیرسام❤️دلارام روزهای ابتدایی تولد
زایمان اولم سه سال پیش پارت سوم
ولی بزنید تو گوگل ورزش زایمان طبیعی یا ورزش لگن میاره. ملا ورزش ها با پا بودن یکی همین اسکات یکی پای چپم و می‌کشیدم حالا بزنید گوگل انواع ورزش ها رو میاره
بعد تند تند مامانم خرما و بادام میداد می‌خوردم.
خرما ام خیلی‌ خوبه میگن زایمان و راحت می‌کنه دیگه خلاصه با تمام ورزش ها ساعت ۱۲ شب معاینه شدم هشت سانت بودم کیسه آب و پاره کردن و ماما اومد آموزش می‌داد که چجوری زور بزنم. تو این قسمت که ورزش میکردم و به حرف های ماما گوش میکردم تو کمرم یه درد خیلی خیلی بد گرفت خس میکردم استخون پایین کمرم خورد داره میشه مامانم و صدا زدم و گفتم فقط فشار بده گفت داری فول میشی اصلا نگران نباش تا یه چند ساعت دیگه پسرت بغلته. میدونست اینجوری بگه من خیلی ذوق میکنم و آروم میشم 😂
اینم بگم جای که حس میکنید دارید کم میارید فقط نفس عمیق بکشید با نفس عمیق کشیدن دردا رو مهار کنید
من نفس عمیق می‌کشیدم و به پسرم فکر میکردم دردام ملایم تر شده بود
مامانم اومد زوری از رو تخت بلندم کرد که راه برم یه ربع راه رفتم دیگه دیدم یه فشار خیلی خیلی بد رومه درد نبود فشار به پشت و جلو بود و دست خودم نبود وایساده جیغ کشیدن ماما اومد گفت فول شدی سریع بخواب رو تخت
دیگه رفتم رو تخت و مامانم و بیرون کردن
زور. زدنن بگم وقتی که انقباض داری باید زور بزنی زور هم بندازی تو مقعد اصلا به واژن نباید زور بزنی چون پاره میشی
زورت تو گلو نباشه
نفس عمیق می‌کشی یه زور خیلی قوی میزنی
من اولش زور های نصفه نصفه میزدم انگار نمی‌تونستم بعد گفت محکم و یه پشت باید زور بزنی و تاکید داشت تو واژن وزور نزنن دیگه ساعت ۳ نصف شب پسرم دنیا اومد 😍
مامان دلوین🐣🧚🏻‍♀️ مامان دلوین🐣🧚🏻‍♀️ ۲ ماهگی
«تجربه زایمان پارت ۳👣🤱💕»
دردم زیاد بود نیم ساعتی گذشت
دوباره من گفتم بیاید دردم شدیده دکتر اومد معاینه کرد ۷سانت بودن
می‌گفت نفس عمیق بکش ،من خیلی درد داشتم به ماما گفتم میشه حالت سجده بشم گفت هرجور راحتی حالت سجده انجام میدادم
وسعی میکردم خودمو کنترل کنم اما خیلی سخت بود ماما اومد گفت میتونی حالتی که دستشویی میری وایسی و زور بزنی گفتم آره فقط میخواستم دردام تموم شه ،اون حالتی شدم و لبه ی تخت رو گرفتم وهر بار که درد میومد سراغم تا اونجایی که می‌توانستم زور میزدم ،بعد از چندین دقیقه دیگه نمی‌تونستم اونجوری وایسم وماما دوباره با صدازدن های متعدد من اومد معاینه کرد گفت فول شدی ۱۰فینگری فقط کافیه چندتا زور محکم بزنی
تقریبا ۱۳بود صداشون کردم نمیومدن ،من احساس میکردم بچه اومده پایین یه خانمی مسئول نظافت و رسیدگی به بخش زایشگاه بود اومد تو اتاق و داد زد سر بچه داره میاد ماما سریع اومد گفت دیگه زور نزن من با کمک اون خانم رفتم روی دستگاه و ماماهم آمده شده
نگفت فقط زور محکم بزن دیگه تمومه من تا اونجایی که توان داشتم زور زدم خیلی سختم بود که گفت کافیه و صدای دخملی رو شنیدم و دیدمش این بار برای بار هزارم عاشقش شدم و گریه کردم ساعت ۱۳:۲۰ دقیقه می‌دیم ولی توی کارت تولد دخترم ۱۳:۲۵ زدن
جون نداشتم اما برای دخملم جون میدادم
بند نافش رو بریدن ورودی تخت نوزاد گذاشتم
واحساس میکردم یچیزی ازم داره بیرون که ماما گفت جفتت و آروم می‌کشید و می‌گفت یکم زور بزنم که جفتمم بیرون اومد و اینبار شکمم رو فشار میداد که بقای جفتم با دست کشید بیرون وخون ازم میرفتکه به کمک همون خانم اومدم روی تخت و همراهمون صدازدن که بهم خوارکی بده
مامان مانیار مامان مانیار روزهای ابتدایی تولد
تجربه زایمان :
من امروز ساعت ۷:۳۰ صبح بستری شدم با دهانه رحم یک سانت و اینکه سر بچه هم تو لگن نبود و امیدی به زایمان طبیعی نداشتن اما چون من اصرار به طبیعی داشتم گفتن تلاشمون رو میکنیم خلاصه از ساعت ۹ صبح با آمپول شدم ۴ سانت و کم کم انقباض داشتم و بازم سر تو لگن نبود .. ساعت ۱۲ وارد فاز فعال شدم و دردام خیلی شدید و منظم شد طوری که دادم میزدم و نفسم بالا نمیومد کیسه ابمو پاره کرد همچنان هنوز سر بچه تو لگن نیومده بود ساعت یک شدم هشت سانت کم کم سر اومد تو لگن یعنی قشنگ مرگو دیدم روی توپ نشستم و میگفتن انقباض داری بالا پایین کن میگفتن زور بزن موهاشو دیدیم زور میزدم عرق مرگ میزد منو خلاصه که ساعت ۱:۳۰ ظهر دیگه رفتم اتاق زایمان چنتا زور زدم بی جون شده بودم اکسیژن زدن بهم گفت یه زور دیگه بدی تمومه گفتم دیگه انرژی ندارم گفت الان سرشو دیدم کاری نمیتونم بکنم زور بزنی تمومه گفت جیغ بنفش بزن ولی زور بده خلاصه که زور زدمو بچه به دنیا اومد ساعت ۲ ظهر .. من بازم برگردم به عقب زایمان طبیعی رو انتخاب میکنم با اینکه خیلی برام سخت بود اما پرسنل بیمارستان عالی بودن خیلی کمکم کردن .. دکترم گفت فکرشو نمیکردم انقدر همکاری کنی و ساعت دو زایمان کنی انتظار ساعت ۶‌ رو داشتم
مامان مامان جوجه ام مامان مامان جوجه ام ۴ ماهگی
پارت ۳

اومدم پایین گفت حالت سجده برم رو توپ ولی مگه مینوستم اون لحظه که درد میومد پامیشدم راه میرفتم نمیتونستم یه جا بشینم بعد نیم ساعت اینا ماما اومد نوار قلب وصل کرد نمیتونستم رو تخت بند بشم یه مامای دیگه اومد گفت بزار معاینه کنم ببینم چه وضعیه
معاینه کرد گفت فول شده چرا نمیزارین زایمان کنه دیگه چهار پنج نفر صدا کرد وسیله آوردن همشون آماده شدن منم اون لحظه هم ذوق داشتم عم استرس و ترس میگفتم دیگه فوقش یه ربع تموم میشه ساعتو نگاه کرد ۱۱ بود یعنی فوق درد منو دوساعت بود دردارو خیلی خوب تحمل کردم دیگه اومدن هی معاینه گردن گفتن سر بچه نیومده پایین یکی از ماماها اومد رو تخت با مشت افتاد به جونم شکممو یه جور فشار میداد دیگه صدای جیغ و دادم کل بیمارستان رو برداشته بود هی فشار میدادن میگفتن زور بده اون لحظه که فشار میداد نفسم میرفت دیگه نمیتونستم زور بدم دقیقا یک ساعت طول کشید تا سر بچه بیاد پایین
دیگه دیدن فایده نداره منو به حالت سجده کردن رو تخت گفت موقع درد زورتو بنداز ته ات انگار که داری مدفوع میکنی همش میگفت اگه همکاری نکنی اکسیژن بچه گم میشه بی حال میشه دیگه نمیاد بیرون منم میترسیدم آخر گفتم بمیرمم باید زور بدم چندبار زور محکم دادم برگشتم معاینه کرد گفت دیگه تمومه دوتا زور بدی اومده بیرون دیدن اونجور دنیا نمیاد برش دادن دوتا زور دادم اومد بیرون
آخ اون لحظه دیگه همه چی تموم شد راحت شدم ساعت ۱۲ بود بچم دنیا اومد انگار من نبودم که داشتم یک ساعت جیغ میکشیدم همین که اون لحظه صدای گریه بچه میاد انگار دنیارو میدن خیلی حس خوبیه خیلییییی ایشالا این حس نصیب همتون باشع ،،
ادامه