تجربه زایمان :
من امروز ساعت ۷:۳۰ صبح بستری شدم با دهانه رحم یک سانت و اینکه سر بچه هم تو لگن نبود و امیدی به زایمان طبیعی نداشتن اما چون من اصرار به طبیعی داشتم گفتن تلاشمون رو میکنیم خلاصه از ساعت ۹ صبح با آمپول شدم ۴ سانت و کم کم انقباض داشتم و بازم سر تو لگن نبود .. ساعت ۱۲ وارد فاز فعال شدم و دردام خیلی شدید و منظم شد طوری که دادم میزدم و نفسم بالا نمیومد کیسه ابمو پاره کرد همچنان هنوز سر بچه تو لگن نیومده بود ساعت یک شدم هشت سانت کم کم سر اومد تو لگن یعنی قشنگ مرگو دیدم روی توپ نشستم و میگفتن انقباض داری بالا پایین کن میگفتن زور بزن موهاشو دیدیم زور میزدم عرق مرگ میزد منو خلاصه که ساعت ۱:۳۰ ظهر دیگه رفتم اتاق زایمان چنتا زور زدم بی جون شده بودم اکسیژن زدن بهم گفت یه زور دیگه بدی تمومه گفتم دیگه انرژی ندارم گفت الان سرشو دیدم کاری نمیتونم بکنم زور بزنی تمومه گفت جیغ بنفش بزن ولی زور بده خلاصه که زور زدمو بچه به دنیا اومد ساعت ۲ ظهر .. من بازم برگردم به عقب زایمان طبیعی رو انتخاب میکنم با اینکه خیلی برام سخت بود اما پرسنل بیمارستان عالی بودن خیلی کمکم کردن .. دکترم گفت فکرشو نمیکردم انقدر همکاری کنی و ساعت دو زایمان کنی انتظار ساعت ۶‌ رو داشتم

۲۲ پاسخ

الهییی مبارک باشه عزیزم

منم مثل تو خیلی همکاری کردم بچم خداروشکر سری بدنیا اومد

بسلامتی گلم هفته چندم بستری شدین

بسلامتی عزیزم قدمش خیر باشه

بی دردی هم داشتین

عزیزم تو ماما همراه داشتی؟

مبارک باشه عزیزم
بخیه هم خوردی؟

وای من وحشت دارم از درد زایمان طبیعی😢😢

عزیزم چی شد که بستری شدین درد داشتین یا به خاطر هفتتون بود؟

مبارکه عزیزم واسه زایمان طبیعی بعد از به دنیا اومدن بچه چقدر بعدش مرخص میکنن

دقیق عین من بود زایمانت

چند کیلو بود نینی ؟

خداروشکر عزیزم برای منم دعا کن🥹🥹

خدارو شکر عزیزم قدم نو رسیده مبارک

خوشبحالت عزیزم راحت شدی چرا اصرارت به طبیعی بود من طبیعی میگم کاش سزارین بود خواهر جان استرس دارم خدا خودش کمک کنه

سلام عزیزم دقیقا چن هفته بودی

خداروشکر عزیزم مبارک باشه

شما چند هفته بودی امروز زایمان کردی؟

ای جان مبارک تورو خدا برای منم دعا کن زودتر دردم بگیره زایمان کنم منم بچه م هنوز تو لگن نیومده

همه تعریف کردن منم بگم دو شب خونه مثل درد پریودی داشتم از اونجا خانوادم شهرستان زندگی میکنن وبه دلایلی نمیتونستن بیان خواهرشوم قرار شد باهام بیاد بیمارستان ساعت۶نیم صبح رفتیم بیمارستان موسی بن جعفر دهانه رحم ۱نمیدونم یا۲سانت بودگفتن امروز زایمان نمیکنی گفتم زنگ بزنید دکترم من حالم خوب نیس پلاکت خونم پایین بود سر گیجه نمیتونستم حتا حرف بزنم بزور خلاصه زنگ زدن دکترم میترا زنگنه خداخیرش بده گفتن بستری کنید اومدم وای خواهرشوم رفتن پرونده تشکیل بدم من همچنان درد داشتم تنها هی راه میرفتم هی میگم یا امام رضا خودت درست کن مادرایی که در زایشگاه بود گفتن چرا تنهایی دخترم کسی رو نداری مگه گفتم چرا رفتن پایین تشکیل پرونده وای منو درد میگرفت هی غرت میدادم صدام زدن رفتم داخل وای خواهرشوهرم نیامده بود منو ترس ولی خدا منو دارن کجا میبرن از اونجایی که شبش نخابیده بودم ساعت۴صبح به خواهر پیام دادم حلالم کنیداونم چون میدونست موضوع چیه گرفته بود منظورمو وشماره خواهزشوهرمو براش گذاشتم وای رفتم داخل و معاینه خدایا دفعه اول بود معاینه میشدم مردم دستام میلریز چرا همراهیم نیامد گفتن لباساتو عوض کن بریم زایشگاه منم یواشکی درو باز کردم و با بغض و نگاه اخر به دری که شاید کسی باشه سراغی ازم بگیره🥹که من کجا رفتم

عالی منم برابرم از صب رفتم تا ۷ سر نیومد تولگن ۹ سانتم بودم سز شدم

بخیه نخوردی عزیزم
بچت چن کیلو بود

سوال های مرتبط

مامان فندوق مامان فندوق ۶ ماهگی
دیروز ۱۴۰۳/۳/۲ ساعت ۵ صبح از خواب پریدم دل درد کمردرد داشتم اما منظم نبود تا ساعت ۹ بود که دیدم دردم ۵ دقیقه منظم شدم و رفتم سرویس با ادرارم خون اومد نشونی رو دیدم دیگه اماده شدم ساعت ۱۰ شد تا رسیدم بیمارستان ۱۱ بود معاینه شدم ۲ سانت بودم رفتم تا ساعت ۱ پیاده روی دوباره رفتم معاینه گفت نزدیک س سانت رفتم پیاده روی دوباره تا ساعت ۳ نیم شدم ۴ سانت دیگه بستری کردن دردام خیلی شدید هر ۳ دقیقه میگرفت ول میکرد با معاینه اخری کیسه ابم سوراخ شد وقتی رفتم داخل دوباره معاینه شدم ۵ سانت شده بودم دیگ کیسه اب ترکید بردن اتاق زایمان منو دردام خیلی شدید بود بهم گفتن برات اکسیژن وصل میکنیم ۲۰۰ تومن هزینه جدا میگیریم و دردت کم میشه منم قبول کردم اکسیژن اوردن بجای ک دردام کمتر بشه بیشتر شد سه بار مدفوع کردم از زور زیاد دیگه جیغ دادم شروع شد از ساعت ۶ زور میزدم دیگ ۱۰ سانت شده بودم زور زدم ماما گفت دارم سرش با موهاش میبینم زور زیاد میزدم خیلی خیلی درد هم داشتم اصلا تخت مناسبی برای زایمان نبود بنظرم برام خودم دستام
مامان مهدیار مامان مهدیار ۸ ماهگی
تجربه زایمان طبیعی من تو بیمارستان نجمیه تهران :
تو ۴۰ هفته و دوروز با نامه دکترم بستری شدم ساعت ۶ صبح بیمارستان بودم کارامو کردم معاینه شدم نیم سانت باز بودم بعد رفتم تو اتاق لیبر که یه تخت بود و وسایل ورزش و حموم اینا تخت زایمان فقط خودم بودم همراه خانوم میتونستم داشته باشم مامانم اومد آمپول فشار زد برام ساعت هفت و بیس دیقه صبح
دیگه بعد یه ربع کم کم دردام شروع شد یه ربع یه بار میگرفت ول می‌کرد ساعت ۹ صبح شدم دو سانت
ماماهمراهم گرفته بودم گفت ۴ ۵ سانت شدی من میام
دیگه پاشدم را رفتم ساعت ده صبح معاینه شدم بچه اومده بود تو لگن کیسه ابمو پاره کرد بعدش پاشدم ورزشامو توپ اینارو شروع کردم از ساعت ده تا ساعت یازده دردای وحشتناک داشتم که داشتم میمردم مامانم از اه و ناله من گریش گرفته بود ساعت یازده فول شدم ماماهمراهمم بود یکم ماساژ اینا داد یهو گفت فول شدی فول شدی برو رو تخت زایمان سریع دکتر خودمم مثه برق و باد اومد من دیگه دردام همراه زور بود شیش هفت تا زور زدم و برش داد البته سر کرده بود دیگه بچرو کشید بود ماماهمراهمم به زور من کمک می‌کرد شکممو فشار میداد ضربان قلبشم چک می‌کرد خلاصه پسر ما ساعت یازده ونیم صبح به دنیا اومد
با وجود نیم سانت باز بودن بعدم دکتر بخیه زد با اینکه سر کرد ولی یه کوچولو فهمیدم قبلشم که جفتو کشید بیرون و شکممو فشار اینا داد
سوالی بود در خدمتم
مامان 💙 Yazdan 💙 مامان 💙 Yazdan 💙 ۱۵ ماهگی
سلام مامانا من زایمان کردم و بالاخره تو دلی م اومد بغلم . با انقباض رفتم بیمارستانی
ساعت ۱۲ شب ان اس تی دادم دستگاه انقباض نشون داد معاینه شدن ۳ سانت باز بودم بستری شدم ۵ صبح ساعت ۷ گفتن ۵ ساعت شدی ساعت ۹ گفتن ۶ سانت شدی کیسه آبم رو پاره کردن ساعت ۱۰ شدن ۸سانت امپول فشار زدن حالا بماند دستگاه بهم وصل بود انقباض نشون میداد هر چند ثانیه به شدت میگرفت و ول می‌کرد ساعت ۱۱ گفتن ۹ سانت شدی رفتم رو توپ نشستم می‌پریدم خیلی درد داشتم بدنم به شدت میلرزید و عرق سرد می‌کرد و چشام باز نمیشد منگ بودم شدم ۱۰ سانت رفتم رو تخت بچه سرش تو واژن بود کمردردی شدید گرفتم که داشتم حلالیت مطلبیدم از بس حالم داغون بود داغون ها کمرم انگار داشت تبر می‌خورد از اون طرف باید زور میزدم کمر درد نمیزاشت دکتر گفت موهاش معلومه زور بزن وای دنیا داشت رو سرم خراب میشد و بدنم سِر شده بود دیگه زور زدن که خودش با انقباض همراه بود منم دیگه تلاشمو میکردم که با همه این دردا ساعت ۱ نیم پسرم اومد بغلم و بخیه خوردم ۵ تا انشالله به سلامت همگی زایمان کنید .
آواتار مامان مامان جوجه😘 مامان مامان جوجه😘 مامان جوجه😘 ۵ سالگی
آخ آخ چ درد وحشتناکی
منم طبیعی بودم خیلی بد بخیه خ ... ادامه پاسخ
مامان کوروش جان مامان کوروش جان ۵ ماهگی
تجربه زایمان طبیعی من: دوستان من دردام ک شروع شد به ماما همراهم پیام دادم دستورات ورزشی رو بهم داد حمام و لگن آب گرم نشستم .... صبح رفتم بیمارستان معاینم همون دوسانت بود گفتم برو خونه زوده ....۸ صبح برگشتم خونه و همچنان درد داشتم ساعت ۱ ظهر از پله بالا رفتم و روتخت دراز کشیدم مجدد دردم شروع شد با شدت بیشتری که همزمان کیسه آبم پاره شد، رفتم دوش گرفتم حاضر شدم تا به بیمارستان برم و بستری شم ساعت ۳/۵ شد و ماما همراه ساعت ۴ اومد پیش من...به محض رسیدن ورزشامون شروع شد روی توپ نشستم ورزش کردم دردا شدتش بیشتر می‌شد...خیلی سریع به ۸ سانت رسیدم و کم کم طاقتم تموم شد دیگه خسته شده بودم داد میزدم دیگه نمیتونم سزارینم کنید ماما همچنان پشت هم بمن رسیدگی میکرد امپول میزد سوند میزد ادرارم خالی بشه یه دقیقه هم ولم نمیکرد .... سریع به دکترم خبر داد و کم کم زورای من شروع شد و به سختی زور میزدم‌ سر بچه کامل پایین بود و منتظر زور من بودم...یکم تمرکز کردم چندتا زور زدم سر بچه رو دیدن ...بردنم روتخت زایمان ...۳ تا زور هم اونجا زدم دکتر سریع بی حس کرد برش زد بچه رو دادن بغلم ...و جفت رو خارج کردن و بخیه زدن ....دوستان زایمان طبیعی برای من سخت بود ...حتی الانم دو روز گذشته درد دارم ...این نیست ک فکر کنید بعدش زود سرپا میشی! برای من این نبود !
مامان کوچولویِ‌مَن❤️ مامان کوچولویِ‌مَن❤️ ۳ ماهگی
مامان یزدان مامان یزدان روزهای ابتدایی تولد
خانما این تجربه زایمان منه با امپول فشار بیاین بگین ببینم شما هم مث من اینقد زور زدین؟؟
من ساعت ۶ عصر بستری شدم سرم زدن تا ساعتای ۹ اینا درد خاصی نداشتم تا ۱۰ یک کم انقباض داشتم. ساعت ۱۰ که انقباضم بیشتر شد دکتر اومد و کیسه ابمو پاره کرد. دردام بیشتر میشد با فاصله بیشتر مثلا ۵ دقه یه بار. تا ساعتای ۱۲ قابل تحمل بود ۱۲ به بعد دیگه نمیتونستم تحمل کنم خیلی درد داشتم ولی ورزش میکردم اپیدورال نزدن چون سربچه پایین نیومده بود یه امپول تو سرمم زدن که خواب اور بود ولی دردمو کم نکرد فقط گیج خواب بودم . چند بار اومدن سر بچه رو تحریک کردن. ساعت یک به بعد. دیگه فقط اومدن و گفت زور بزن. چشمت روز بد نبینه موقعی که درد داشتم باید زور میزدم . توی هر انقباض سه تا زور میزدم جوری که ببخشید مقعدم داشت پاره میشد از شدت فشار. منی که خجالت میکشیدم میگفتم دازه مدفوعم میاد دکتره میگفت منم ازت همینو میخوام ینی زورات خوبه. خلاصه زور اول یه کم درد داشت ولی دومی و سومی انگار با زور زدنم دردا هم میرفت بیرون. خلاصه اینقد زدم که مقعدم هنوز درد میکنه.😂 اون وسطم فقط میپرسیدم بچم کی میاد. میگفتن ساعت ۲ و نیم منم چشمم به ساعت بود که دو نیم بشه. بعد ساعت ۲ و ربع رفتم اتاق زایشگاه و با چند تا زور که واقعا باهرکدومش چشام سیاهی میرفت بچم دنیا اومد و بهترین حس دنیا شد
مامان ویانا مامان ویانا ۱۳ ماهگی
سلام
تجربه زایمان صدبار نوشتم ولی هی میزد خطا ک زیاده کمش کن
خلاصه میکنم
چهل یک هفته بستری شدم ساعت ۱۰:۳۰ صبح با کمی درد ساعت ۱۲ آمپول فشار زدن بهم ساعت ۱۳:۳۰ کیسه آب پاره شد از ساعت ۱۴:۰۰تا ۱۹:۰۰ هم درد داشتم هی بیشتر بیشتر میشد تو طول این درد هام فقط با توپ ورزش کردم و ی عالمه دوش آب گرم گرفتم ساعت ۱۹:۰۰ بدنم ۹ سانت شده بود ک رفتم دوباره دوش آب گرم گرفتم اومدم بیرون ۱۹:۲۰ بود nst وصل کردن دیدم نمیتونم تحمل کردم هی بهم زور دست میداد ک زور بزنم داد زدم ماما اومد معاینه کرد گفت دیگ سرش اینجاست ببرین اتاق زایمان بردن اتاق زایمان اصلا داد نزدم اولش ی بار داد زدم ولی دردم بیشتر میکرد برای همین صدامو تو سینه حبس کردم فقط زور زدم خلاصه با چهار تا زور درست حسابی ویانای من اومد بیرون خیلی درد داشتم خیلی اگ برگردم عقب طبیعی انتخاب نمیکنم 🤣😐 قشنگ پاره شدم 🤣ی عالمه بخیه خوردم نمیتونم بشینم
۱۹:۳۰ رفتم اتاق زایمان ساعت ۱۹:۵۰ ویانا ب دنیا اومد با وزن ۳۷۳۰
سوالی داشتین بپرسید 🙏🙂
آواتار مامان ریحان‍ِ🌿❣️ مامان ریحان‍ِ🌿❣️ ریحان‍ِ🌿❣️ ۱۱ ماهگی
یا حضرت عباس😂🤧
من که انتخابم سزارینه اگه این دکترا ... ادامه پاسخ
مامان فنچول🐣(علیسان) مامان فنچول🐣(علیسان) روزهای ابتدایی تولد
# تجربه زایمان من پارت ۷
خلاصه کم کم که بی دردی داشت تاثیر میکرد من همنیجوری میگذروندم تا اینکه باز زنگ زدم ماما اومد گفتم توروخدا یه معاینه بکن ببینم چند سانت شدم معاینه کرد گفت فول شدی ولی سر بچه بالاست باید بری حالت سجده
گفتم چرا دکترم نیومده گفت داره میاد تو راهه خلاصه هعی پوزیشن میداد من انجام میدادم زور میزدم ولی. انگار پیشرفتی نداشتم درد اومده بود سراغم دوباره خیلی شدید
دوست داشتم هرچی سریعتر به دنیا بیاد دیگه خسته شده بودم دکترم اومد معاینه کرد اونم گفت اینجوری نمیشه بهم سرم وصل کردن و آمپول فشار زدن دردای وحشتناک تر اومد سراغم گریه میکردم توروخدا اپیدورال و تمدید کنین میگفتن نمیشه میگفتم پس سرم و قطع کنین من دیگه نمیکشم میگفتن باید بچه به دنیا بیاد دیگه خیلی طول کشیده میگفتم احتمال میدین چقدر دیگه به دنیا بیاد میگفتن نیم ساعت دیگه شایدم دو ساعت دیگه فکر کردن به اینکه دو ساعت دیگه هم درد بکشم اشکم و در میآورد. فتم تو دستشویی و آب گرفتم به خودم نمیذاشتن دوش بگیرم میگفتن عفونت میگیری چون کیسه آب پاره شده ولی میذاشتن تو سرویس بشینم آب بگیرم
بهم گفتن باید زور بزنی به مقعد فشار بیاد و پی پی کنی
خلاصه تا تونستم زور زدم چهل دقیقه فک کنم همینجوری زور زدم بعد گفتن برو رو تخت رفتم و دکترم باز اومد و می‌گفت زهرا فقط همکاری کن
زور بزن فک کن میخوای مدفوع کنی دیگه فقط زور میزدم حس میکردم کار با دو سه تا زور تمومه ولی برا من از این خبرا نبود یه سی چهل باری فقط زور زدم توانم تموم شده بود یه ماما هم افتاده بود با آرنج رو شکم فشار میداد بچه بیاد بیرون الان رو شکمم همونجایی که با آرنج فشار میداد کبوده🫠
مامان Nini مامان Nini روزهای ابتدایی تولد
تجربه زایمان پارت ۲

معاینه ام کرد و گفت سه سانتی و کیسه آبت پاره شده نامه داد گفت برو با آمپول فشار زایمان کن خلاصه اومدم خونه رفتم حموم یکم زیر دوش ورزش کردم و رفتم بیمارستان بستری شدم ساعت ۳ شب آمپول فشار رو وصل کردن تا ساعت ۷ و نیم صبح ولی دردم شروع نشد دکتر اومد کیسه آبمو پاره کرد و دردام شروع شد و یهو از سه سانت شدم پنج سانت مامام که گیتی محمود آبادی بود اومد و فقط یه حرکت قمبل کردن داد و رفت😐ولی دوتا مامای دیگه بودن خیلی خوب بودن باهام بعدا فهمیدم مامانم بهشون پول داده ولی خیلی اخلاقشون خوب بود اومدن بالا سرم یکیش کمرمو ماساژ داد و ورزش داد که ساعت ۹بود که حس زور بهم دست داد و ماما گفت زور بزن بعد از کلی زور زدن خواست برش بزنه که سوختم یعنی درد زایمان انقدر سخت نبود بعد از برش دوباره زور زدم دیدن بازم سر بچه نمیاد بیرون دوباره یکم دیگه برش زدن و بعدش هم یکم دیگه برش زدن درکل خیلی برش زدن خلاصه بعد از کلی زور زدن سر بچه بیرون‌اومد و بدنش هم سریع کشیدن بیرون و گذاشتن روی شکمم انقدر سبک شدم که نگو ولی وقتی شروع کرد به بخیه زدن مردم و زنده شدم و کامل حس میکردم وقتی بخیه میزد هر چقدر هم بیحسی میزد بیحس نمیشدم خلاصه بعد از کلی جیغ و داد بخیه زد و برام پد گذاشتن و گفتن به بچت شیر بده
الانم فعلا ببمارستانم و فردا مرخص میشم
انشالله همتون به خوبی و خوشی زایمان کنید🫶🏻🩵
مامان کایرا مامان کایرا روزهای ابتدایی تولد
پارت اول
ساعت ۱۱ شب بود که با دکترم تلفنی صحبت کردم طبق تمام سونو گرافی ها ۴۱ هفته بودم که گفت هرچه زودتر باید امشب بستری بشم شوهرمو و مامانمم و هل شدن و نمیدونم چیا اماده کردم و رفتیم بیمارستان که از شانس من دکتر دستش شکسته بود و ارجاعم دادن بیمارستان دیگه به زور رفتم اون بیمارستان ساعت ۱ تحویلم گرفتن و منو بردن زایشگاه معاینه کردن و گفتن یک سانت باز شدم برام سوند گزاشتن که کیسه ابم پاره شه که ساعت ۶ صبح بود سوند پر شد و بهم قرص فشار دادن که دردام شروع بشه کمکم شروع میشدن که دکتر گفت سه سانتی و تا ظهر زایمان میکنی خیلی شکمم سفت شده بود و دردام مثل درد پریودی بود ساعت ۹ صبح ماما اومد و کیسع اب اصلیو پاره کرد و منم همچنان دردم مثل درد پریودی بود ولی فاصله کم که ساعت ۱۲ اجازه دادن مامانم بیاد پبشم به خاطر اینکه سنم کمه مامانم خیلی مالشم میداد تا ساعت سه و نیم که همه قطع امید کردن که زایمان کنم و مامانم رفت پایین من دردم هنوز مثل پریودی بود که ماما اوند واسه معاینه گفتم نمیزارم من ۴سانتم به زور معاینم کرد و گفت من سرشو میبینم اگه میخوای زایمان کنی زور بزن و رفت منم شروع کردم بع زور زدن هرچی ماما رو صدا میزدم نمیومد که گفتم سرش اومده که ماما گفت وایی زود بریم اتاق زایمان که من دردام تموم شد که تا دکتر لباس پوشید و منم یه زور زدم که سر بچه اومد من ساعت ۴ و ربع فارغ شدم انشاالله همتون مثل من زایمان راحتی داشته باشد جفتو خارج کرد و ۳ تا بخیه خوردم