۱۱ پاسخ

زهرمار کردن و مسخره بازیه فامیل شوهرم اضافه کن

یک ماه اول خیلی سخته
واقعا بهت حق میدم
ولی وقتی حال جسمیت خوب بشه، حال روحیتم خوب میشه
از اونجا به بعد دیگه همه چی خیلی قشنگ میشه خیلی🥲🥹 تازه میتونی زیبایی های بچه رو بیشتر ببینی و درک کنی
من خودم تا ۱۵ روز حتی نمیتونستم بشینم چه برسه که بخوام بچمو بغل کنم، خیلی سخت بود

عزیزم این شرایط ممکنه برای همه باشه کم وزیاد
من ی راهکار میگم حتما امتحان کنید خیلی جواب میده
ی تسبيح بردار با هر دونه تسبیح ی خدایا شکرت بگو ‌بابت همه داشته هات بابت نعمت هایی ک خدا بهمون داده
یعنی مثلا خدایا شکرت فرزند سالمی بهم دادی
خدایا شکرت توی خونه خودم هستم با صاحب خونه خوبی دارم
خدایا شکرت بابت طبیعت زیبا و....
هرچیزی که داری با جزئیات
خدایا شکرت دستام سالمن میتونم باهاشون کار کنم و...
اونقد فکر کن ب مثبت ها ک روزی ۱۰۰ تا بشه
تو طول روز انجام بده ۲۰ تا الان گفتی ب ذهنت نرسید
تو فکرش باش چند ساعت بعد دوباره بگو
تا ۱۰۰ تا بشه
حتما قبل هر جمله خدایا شکرت بگو
اینکار هر روز انجام بده نتیجش ب وضوح میبینی
حتما امتحان کن

عزیزم سخت نگیر به اینکه خدا بهت لطف کرده و ی بچه شیرین گذاشته تو بغلت فکر کن و شکرگذار خدا باش خیلی‌ها ممکنه الان آرزو داشتن جای تو باشن درگیر دکترو داروهستن و نتیجه نمیگیرن اینکه خدا بهت فرزند داده کم لطفی نیست این روزا هم به چشم برهم زدنی میگذره منم شب و روز تو خونم بچه داری میکنم تمام این دردایی که میگی رو هم دارم تجربه میکنم اما‌ بخاطر فرشته کوچولویی که خدا بهم داده خوشحالم و همشونو طاقت میارم تازه اگر بدونی چه بلاهایی مادرم تو بارداری و بعد زایمان سرم اورده باورت نمیشه که این روحیم باشه فک کن ده روز بعد زایمانت مادرت با ی بچه کوچیک بیرونت کنه از خونش من اینارو تجربه کردم ولی بازم شکر میگذره

عزیزم حالت ک بهتر بشه باز شرایط کم کم بهتر میشه
مادر شدن سخته واقعا 😭😭😭

اولاش سخته واقعانم سخته حالا من مهمون میادددد شدیددددد با خالم دعوا کردم سر بچههه بغض داره میترکهههه اصلا روز اول و‌دوم بعد سرارینم کما بودم انگار هیچی بادم نیس روز سوم بهترشدم بجم شیر نخورد انقدر کربه میکردما میجنگیدم‌باهاش تا روز ۷بهتر شد بکم رو‌روال افتادیم

وای خیلی سخته درک میکنم
منم سه روز بعد سزارین دخترم واسه زردی بستری شد
پنج شب بالا سرش بودم نخوابیدم
دیگه خوابم جبران نمیشه
الانم درگیر کولیک و شب بیداری و گریه 😢

عزیزم..مبارکه قدمش..الان دیدم که زایمان کردی.خیلی خوشحال شدم.سخت نگیر زیاد..ماشالا دخترت مثل ماهه..اسمش رو چی گذاشتید؟

درکت میکنم 😔من ک با پسر ۱سال ۷ ماه ک تاخیر در تکامل داره و فعلا ن میتونه راه بره ن چهار دوس و پا بره منتظره کسیه ک بلندش کنه و بگردندش 😭و پسری ک ۷ روزه ب دنیا اومده شبا پسرمو میفرستم خونه مادرشوهرم بخدا ک دادم دق میکنم شب و روز ب خودم لعنت میکنم خدا منو لعنت کنه 😭

سلام عزیزم ۱ماه اول فقط سخته بعدش درست میشه

خوب میشه همه چی....اولش خیلی سخته کم کم همه چی روی روال میفته.نگران نباش

سوال های مرتبط

مامان 💜احسان جون💜 مامان 💜احسان جون💜 ۴ ماهگی
سلام عزیزانم حالتون خوبه؟؟ نینی های تو دلتون خوبن ان شالله؟؟
مامان جونا من تو کل بارداری با تمام فشارها و دغدغه هایی که مربوط به بارداریم بود و داشتم ..سعی کردم هنیشه از بارداریم لذت ببرم و همیشع حال خودم و خوب کردم تا روزای خوبی با پسرم بگذرونم و الحمدالله از بارداریم راضیم و خداروشاکر..
اما این آخر متاسفانه در گیر قارچ بارداری تو ناخیه زیر سیته شدم😖🥺😔 این و دیگه نمیتونم هضم کنم..بخدا از روزی دکترم دارو داده با تمام روحیه و دقت دارم دارو رو استفاده میکنم به امید خلاص شدن ازش..الان ده روز تا زایمانم مونده ۱۲ روزه دارم استفاده میکنم هیچ تغییری نکرده😖😔.
این ی چیز دیگه تیر خلاص و به تمام وقتایی که سعی کردم قوی باشم و تحمل کنم زده..
فقطم نگران شیر دهیی پسرمم ..دیروز ی جا خوندم نباید به نوزاد شیر داد با این شرایط
😭😭و منی که از ۵ ماهگی پسرم از سینم شیر میومد و یکمی از دلخوشی ها و آرزوهام شیر دادنه بهش بود.
تروخدا برام دعا کنید تموم شه این لعنتی و بتونم به پسرم شیر بدم.همش فکر این لعنتی تو ذهنمه این روزای آخر داره اذیتم میکنه..
تروخدا برام دعا کنید.
مامان قندمامان مامان قندمامان ۱ ماهگی
اینجا مینویسم تا بمونه به یادگار از روزها و شب هایی که به سختی و با درد میگذره
تمام فکر و ذکرم سلامتی بچمه
این تصمیم منو همسرم بوده که این مسیر رو شروع کنیم میدونستیم پر از چالش و اتفاقات جدیده

شبها از درد خواب به چشمم نمیاد تمام تنم درد میکنه نقطه نقطه بدنم
حتی پیدا کردن پوزیشن نشستن هم سخت شده چه برسه به خوابیدن دلم یه خواب راحت توی یه جای نرم میخواد ک از پنجره اتاق صدای بارون میاد و پسرم توی تختش کنارم خوابیده
این روزای اخریه که پسرم توی دلم مهمونه قراره بیاد و نور چشم منو پدرش بشه چراغ خونه بشه و تمام تلاشمون رو بکنیم که یه زندگی خوب محیط اروم برای رشدش فراهم کنیم
این روزهای سخت و پر درد هم میگذره پس سعی کنم شرایط رو برای خودم سخت تر نکنم و با ارامش و صبوری منتظر روز دیدارمون و در آغوش کشیدن فرزندم بمونم
امیدوارم خدا به همه مادرها و نی نی هاشون سلامتی و صبر عطا کنه
به منم کمک کنه که بهترین خودم باشم برای خودم فرزندم و همسرم
من یه زن قوی یه مادر دانا و یه همسرم بینظیرم پس نه کم میارم نه آرامشم رو درگیر
میکنم