۷ پاسخ

بدتر از همه اینکه خونمون پنجره ی رو به بیرون نداره اصلا متوجه گذر روز و شب نمیشم

وای خدا خیلی بده منم همینه وضعمم

منم از خونواده ام دورم ک تقریبا کل روز تنهام اوایل سخت بود واسم همش گریه میکردم دوس داشتم دورو برم شلوغ باشه اما الان عادت کردم

منم مثل توام🥲

کاملا درکت میکنم.منم ازهمه دورم یه شهر دیگه ام‌.توحاملگیم هیچکار نمیتونستم بکنم همش استراحت بودم

منم همینجوریم، تازه این اواخر دیگه منع سفرم هستم و بدترم شده، همسرمم خیلی مشغوله اصن غرصت گشت و گذار تو شهرو هم نداریم🥲

عزیزم‌منم تنهام تو شهر
خانواده خودمو همسرم ازم دورن
ولی عادت کردم و خودمو سرگرم میکنم
خیلی راحتم واقعا

سوال های مرتبط