سوال های مرتبط

مامان دخترم مامان دخترم ۲ سالگی
تجربه از شیر گرفتنم رو میزارم امیدوارم بدردتون بخون؛برای من خداروشکر خیلی خوب گذشت با این روش ها
قطره تلخک گرفتم و زدم به سینه هام؛دخترم که اومد سراغشون گفتم تلخ شدن اقلی شدن؛ رفت...دوباره اومد سراغ حواسشو پرت کردم و گفتم بیا بخور ببین تلخ شدن؛اومد خورد گفت اییییی مامان اقلی شدن بد شدن؛دیگه نیومد سمتشون اصلااااااا....خوراکی های مورد علاقشو خریدم مثل تخمه بستنی ژله هندونه؛هروقت میدیدم بی حوصله شده بهش میدادم
زیاد باهاش بازی میکردم و اینکه هروز بعدازظهر یا میبردمش خانه بازی یا باغ وحش؛کلی دوس داشت و خسته میشد و کلا شیر یادش میرفت؛و اما موقع خواب....دختر من بشدت وابسته بود ینی با شیر میخوابید؛اومدم کتاب داستانای مختلف به سلیقه خودش براش خریدم؛شبها یک ساعت قبل خواب تو جاش درازش میکردمو براش کتاب داستان میخوندم تا خسته میشد؛۸ تا کتاب داستان خریدم؛هرشب هر ۸ تاشو میخوندم؛تا اینکه میخوابید؛؛
روز دوم از خواب بیدار شد یکم بهانه گرفت ولی تا گفتم تلخ بیا بخور گفت نه و دیگه اصلا نیومد سراغشون
و بشدت راضی ام ک یهویی از شیر گرفتم
اصلا هم آسیب ندید دخترمیا گریه کنه
ب شمام پیشنهاد میدم امتحان کنید این روشارو واقعا جواب میده
و هنوزم شبا براش کتاب قصه میخونم و میخوابه
الان دو هفته س کامل از شیر گرفتمش
مامان رایبد💙 مامان رایبد💙 ۲ سالگی
مامانا تا حالا شده برای منع یک رفتار نادرست فرزندتون، با گریه و بی‌قراری بی حَدش مواجه بشید و با وجودی که اطمینان دارید برای روال تربیت صحیح به اون کار نیاز بوده، ولی در نهایت دلتون بسوزه یا اصلا از تصمیمتون که منعش کردین پشیمون بشید؟؟؟؟؟
نمی‌دونم چقدر تونستم منظورمو برسونم....
مثلاً امشب رایبد یکساعت تمام تو اتاق خواب تاریک چشمش به صفحه گوشی روشن بود که اینکار برای خودمونم ضرر داره چه برسه بچه دو ساله، چندین بار با ملایمت و ملاطفت سعی کردم گوشی ازش بگیرم اما نداد، در نهایت مجبور شدم گوشی خودم از دستش بگیرم، این بچه نیم ساعت بی وقفه گریه کرد، هق زد، جیغ زد....
در چنین شرایطی پدرش زود تسلیم میشه اما من گفتم تا صبحم گریه کنه از گوشی خبری نیست، به دو دلیل یکی اینکه عادتش میشه و اینطور پیش بره باید تا ۳ سالگی براش عینک بگیریم بغیر از عوارض دیگه، دوم اینکه یاد میگیره با گریه و پافشاری به خواسته های نامعقولش دست پیدا کنه و این دیگه فاجعه اس😒
در نهایت بچه ام با هق هق خوابید، اما دلم آشوب، قلبم براش جریحه دار شده، خصوصا وقتی می بینم تو خوابم گاهی ی هقی میزنه، میگم شاید خیلی سختگیرانه عمل کردم😔 طفلکی بچه ام🥺
البته قبل از خوابش کلی نوازشش کردم و بوسیدمش اما بازم برای جدیتی که به خرج دادم ناراحتم و عذاب وجدان دارم😥
نظرتون چی؟🥺
مامان آرسام مامان آرسام ۲ سالگی
مامانایی که مثل من نگرانی حرف زدن بچه هاتون دارید به این نکته ها که میگم توجه کنید اگر موثر بود بگید خدا پدردت رو بیامرزه دیروز رفتم پیش گفتار درمان گفت از یه کارت شروع کن ترجیحا فلش کارت جدید بگیر که برای بچه جذاب و تکراری نباشه ،روزی نیم ساعت با بچه کار کن چه بتونه بگه چه نگه دیگه بذار کنار تا یکماه این کارو بکن هرروز یه کارت من میومدم چند تا کارت عکس های تو ی کتاب قصه چند چندتا بهش میگفتم‌ونکته مهمتر زمانی که سر حاله و دقت میکنه به لب و دهانتون براش واضح ورسا تلفظ کنید ،بیرون رفتن رو داشته باشید جمع همسن و سالاش رو ببر اگر بعد یکماه بی تاثیر بود رو نیاز به پیگیری داره من دیشب امتحان کردم اون تایمی که بشینه و با دقت به لب و دهنم نگاه کن کمه ولی کلمه عزیز. رو به قشنگی خودم نگفت ولی نسبت به قبلم بهتر بود قبلا میگفت بیشتر میشنید تا حرکت لب م رو ببینه دیشب برای یکی دو دقیقه که نگام میکرد دیگم تو نس بگه و اینکه کارهای روزمره رو براش بگید