مامانا میخاستم از تجربه خودم بهتون بگم شاید ب کارتون اومد قشنگا..♥️🥰
دکتر من برای ۳۷ هفته وقت داده بود برای سزارین.. چون وزن بچه زیاد بودو دو دور بند ناف دور گردنش بود باید هفته ای چن بار ان اس تی میدادم که وضعیت بچه رو چک کنن🫠 رفتم پیش دکترم برای عمل نوبت سز رو انداخت ۳۹ هفته یعنی دو هفته بیشتر از نوبت قبلی واقعا اعصاب برام نذاشت دیگ من بودم و کلی استرس بچه هر شب بیمارستان برای چک کردن و هر دیقه تکون نمیخورد تا مرز سکته میرفتم دیگ نتونستم تحمل کنم تا ۳۹ هفته با این همه خطر..چون کل ۹ ماه رو با همسرم رابطه بدون جلوگیری داشتم تقریبا هر روز🙈 میدونستم رابطه نمیتونه کاری کنه😑 گفتم ب همسرم باید معاینه م کنه اون روز کلا دو تا انگشتش رو با دستکش بیمارستان و ژل همش تا ته برد جوری که خیلی درد داشت و مثل معاینه تحریکی بیمارستان تا ته ته انقد این کارو کرد که دردم شروع شد و رفتم بیمارستان ساعت ۱۲ شب سز شدم البته بخاطر بریچ بودن سز شدم منتظر نامه دکترم نشدم و از کلی استرس با کمک شوهرم خودمو نجات دادم..😍😍🫡

۶ پاسخ

وای احسنت داره شوهرت من ک ی لحظه فک کردم ماما معاینت کرده

منی که شوهرم هنوزم جای بخیه هامو میبینه ناراحت میشه و حرص میخوره
این کارا رو عمرا بکنه

ای وای ماشالله چ دلی داری شوهر من باشه بگم سکته میکنه🤣

چجوری جرات کرد شوهرت 😂😂اخرین رابطمون اولای دی ماه بود حتی میترسه بدون دخول رابطه داشته باشیم

وای چ شجاعتی
ماشالا ماشالا .
من بقدری ترسوعم شوهرم از خودم بدتر ۹ ماهه هیچ رابطه ای نداشتیم .
با بعضی کارا اونو یکم راضی میکنم وگرنه خودم اصلا سرد هم شدم

به سلامتی انشالله خدا حفظش کنه
ولی خداوکیلی همسرت چجوری دل و جرعتش رو دااااشت😐😐
من همسرم الانم جای بخیه سزاریانمو نگاه نمیکنه انقدر ترسوه😆

سوال های مرتبط

مامان شیطون مامان شیطون ۴ ماهگی
خانما میخوام تجربه زایمانم رو بگم
قسمت اول:
خوب من سرکلاژی بودم
تو ۱۵ هفته با طول سرویکس ۲۶ سرکلاژ شدم ،۳۷ هفته و یک روز سرکلاژم رو باز کردم.
از ۱۵ هفته تا ۳۰ هفته روزی دو تا قرص دوفامد ۱۰ میخوردم ، موقع سرکلاژم نزدیک ۱۰ تا شیاف پروژسترون مصرف میکردم
با اینکه دکترم گفته بود ک تا آخر قرص هامو بخورم ولی چون شنیده بودم که پروژسترون روند زایمان رو کند میکنه خیلی استرس داشتم خودم ۳۰ هفته قرصامو قطع کردم
اینم بگم کلی استرس هم میگرفتم با هر دردم که نکنه بچه چیزیش بشه.
خلاصه از ۳۷ هفته هر روز من بیرون بودم ،از ساعت ۶ و ۷ بعدظهر میرفتم بازار دور میزدم.
روز در میون هم نیم ساعت یوگا بارداری انجام می‌دادم
از ۳۷ هفته تا ۳۸ هفته هر روز روزی دو لیوان شربت خاکشیر میخوردم
همشم منتظر بودم که ۳۷ هفته زایمان کنم
چون زایمان دخترم ۳۷ هفته و ۵ روز بود
دیگه گد
ذشت تا ۳۸ هفته و ۵ روز بودم
روز چهارشنبه رفتم معاینه که ببینم چه خبره چرا بچه نمیاد
همین که معاینه ام کرد گفت اووه دختر ۳ و ۴ سانت بازی😍
مامان فندق مامان فندق روزهای ابتدایی تولد
مامان بهراد مامان بهراد ۲ ماهگی
تجربه زایمان(پارت۲)
منم ورزشهام رو از ۳۸ هفته بیشتر کردم روزی ۲ساعت پیاده روی و حرکات نرمشی وکششی لگن واسکات هر روز دوش آب گرم وروزی۳۰ تا اسکات زیر دوش میزدم وهر شب عرق کاسنی وخاکشیر یه لیوان میخوردم و یه(( تجربه که دکترم گفت که نه شیاف گل مغربی نه روغن کرچک استفاده نکنین باعث دلدرد و کمر درد کاذب و اسهال ودفع مدفوع غیر ارادی توی زایمان میشه اجازه نداد استفاده کنم))و معاینه تحریکی از۳۹ هفته به بعدچندین بار معاینه شدم و اصلا دردی نداشتم و دکترم میگفت باید تا۴۱ هفته صبر کنیم البته هر روز ان اس تی میشدم وهر هفته سونو وضعیت بچه رو چک میکردیم و من با همه این کارا تا ۴۱ هفته دریغ از یک سانت باز شدن دهانه رحمم..ویه ذره دردم نداشتم.طی این مدت که هر روز بین بیمارستان چمران و کوثر مونده بودم بیمارستان کوثر ازلحاظ تمیزی و تازه ساخت بودن خیلی عالی بود ساختمونش وخیلی دوست داشتم😄😄ولی شناختی روی پرسنل ودکترا نداشتم..که این چند روز که میرفتم برای ان اس تی حسابی تحقیق کردم و همه راضی بودن ولی بیمارستان چمران هم رفتار پرسنل وپرستارا ودکتراش بد بودن خیلی بد منم تصمیمم بیمارستان کوثر شد دیگه بقیه اش پارت بعدی
مامان سام مامان سام ۷ ماهگی
مامان مهدیار🧸 مامان مهدیار🧸 روزهای ابتدایی تولد
❌تجربه زایمان سزارین من❤ (قسمت اول)
✅من وارد 38 هفته شده بودم، نه آبان از ساعت 12 و ربع تا سه و نیم صبح انقباض داشتم، صبحش بعد از خوردن صبحانه رفتم زایشگاه برای چک کردن انقباضات (تو رو خدا حواستون به انقباض و حرکت بچه باشه، جدی بگیرید)
رفتم زایشگاه هم ان اس تی گرفتن و هم انقباض، ب من گفتن بچه حرکت نداره و nonactive هستش😢یعنی مردم از استرس، س بار ان اس تی رو تکرار کردن، هر س بار بد بود، کلی چیز شیرین هم خورده بودم تاثیری نداشت، سریع زنگ زدن برای دکترم، دکتر گفت که برم سونوی بیو فیزیکال، دکتر گفت که اگه حرکت اش خوب بود برای 10 آبان منو سزارین کنه و اگه خوب نبود بشه 9 آبان یعنی همون شبش ☹️، من اصلا امادگیش رو نداشتم چون قرار بود برای 15 یا 16 ابان عمل بشم، 😵‍💫خلاصه اینکه رفتم بیو فیزیکال، دو بار بیو فیزیکال انجام دادم اصلا وضعیت خوب نبود سونوگراف گفت که ب دکتر اطلاع بدم 🥲بعد از ظهرش مطب ساعت 5 دکترم نوبت داشتم. از ساعت سه تا پنج وقت داشتم زنگ زدم ب بافت کار که موهام رو ببافه برای عمل و بعدش راحت باشم، بهش سریع نوبت دادم رفتم موهام رو بافتم😜😌تا ساعت 5 و نیم خودمو رسوندم مطب، دکتر همه چیو چک کرد گفت حتما باید امشب عمل بشی، حتما تا قبل از 8 و نیم خودتو برسون بیمارستان، منم سریع رفتم خونه عرض نیم ساعت هم دوش گرفتم هم کل ساک و وسایل بچه و داروها و سونوگرافی ها و مدارکم رو جمع کردم، بعدش منو شوهرم حرکت کردیم ب سمت بیمارستان. سریع کارای بستری رو انجام دادیم و منو بستری کردن، 🥺فورا بهم سوند وصل کردن، آنژوکت وصل کردن، شرح حال پرسیدن و کارای دیگه، سریع منو فرستادن داخل اتاق عمل با شوهرم خداحافظی کردم و رفتم😥🌹...
مامان ستیا مامان ستیا ۶ ماهگی
سلام خانوما نوبتی هم گه باشه نوبت منه که تجربه زایمانم و بزارم
سزارین پارت ۱
من تا ۳۸ هفته و ۴ روز تصمیم داشتم طبیعی بیارم بچمو بعد یه روز جاریم گفت مگه تو نمیگفتی میخوام سزارین کنم چی شد پس نظرت عوض شد همون موقع منم تصمیم گرفتم سز شم با دختر دایی شوهرم تماس گرفتم ماما گفتم با دکترم صحبت کنه که یه نوبت بده برای سز چون با دکترم کار میکنه خلاصه دکترم هزینه سزارین بهم گفته بود ۲۰ تومن که دختر دایی شوهرم ۲ تومن تخفیف گرفته بود ازش و برای ۵ روز بعدش بهم نوبت داد یعنی ۳۹ هفته و ۲ روز خلاصه روز موعود فرا رسید و منو شوهرم و مامانم و جاریم ساعت ۶ صبح راهی بیمارستان شدیم تا رسیدیم و تشکیل پرونده دادیم شد ساعت ۱۰ همون موقع منو بردن برای بستری و سوند و .... پرستار اومد سوند رو وصل کنه بهش گفتم میشه آروم کارت رو انجام بدی اونم بهش برخورد و گفت مگه من هنوز کاری انجام دادم اونم نامردی نکرد و به طور وحشتناکی سوند رو وصل کرد جوری که الانم انگشت میبرم داخل واژنم اون داخل کلا زخم شده جیق و دادم در اومد نمیتونستم تحمل کنم همش میرفتم داخل دسشویی میشستم رو توالت ایرانی که یکم سوزشش کم بشه خلاصه دکترم نیومد تا ساعت ۱۱ که من تا اون یک ساعت واقعا مردم و زنده شدم از درد سوند