ساعت ۱۱ و نیم بستری شدم تا ۱ ونیم دهانه ی رحمم با ورزش شد ۶ ماما گفت کیسه آب نمیترکه خودم میترکونمش ساعت ۵ دقیقه به ۲ کیسه رو ترکوند دردهام بیشتر شد کم کم ولی ماما نمیذاشت دراز بکشم فقط ورزش میگفت انجام بدم سریع تر دهانه ی رحمم باز بشه زودتر زایمان کنم منم دیگه آخراش دیگه تحمل درد رو نداشتم یکم گفت دراز بکش بهم کپسول اکسیژن داد که هروقت دردام زیاد بود ازش استفاده کنم نفس عمیق بکشم که به بچه فشار وارد نشه ضربان قلبش پایین نیاد ولی چون دردام یه ربع آخر زایمان زیاد بود نمیتونستم اصلا دراز بکشم حالت سجده نشستم تازه پرستار داشت وسایل زایمان رو آماده می‌کرد که گفتم زور دارم کاملا حس میکردم یه چی داره از واژنم میزنه بیرون🤣🤣
سریع ماما و دکتر اومدن کمکم کردن دراز بکشم میگفتن زور بزن منم دیگه اونقدر یه ربع آخر درد کشیدم قدرت نداشتم ولی به خاطر بچم با تمام قدرت زور زدم ماما هم خیلی کمکم کرد چون بچه نمیاومد وازنم روبردین تا بیاد خداروشکر توی یه چند ساعت تونستم زایمان کنم فقط یه ربع آخرش درد داشتم که بعد زایمان انگار یه کوه از روی شونم برداشته شد
بیا بعدی

۲ پاسخ

واقعا آسون بود انتظار نداشتم 🤣🤣

چ‌ اسون😃

سوال های مرتبط

مامان ماهلین مامان ماهلین ۴ ماهگی
ساعت ۱۰ شب دردم گرفت به ماما گفتم گفت طبیعیه ماه درده اونا تا ساعت ۳ تحمل کردم دیدم رگه های خ نی اومده رفتم بیمارستان معاینه کرد گفت ۳ ثانته (شانس گوهی من بیمارستان تخت نداشتپر بودن همه جا)گفت برو دوساعت دیگه بیا راه برو دیگه برنگشتم خونه تو هم بیمارستان راه رفتم تا ۵ نیم رفتم معاینه کرد همو سه ثانت بود ولی بستریم کردن دیگه درد داشتم انقباض بود میگرفت ول میکرد ولی هرچی بیشترمیگذشت شدتش بیشتر میشد دیگه همو سه ثانت بود که زنگ زدن ماما همراهم اومد البته جایگزین گذاشتن براش چون اونی که باعش قرارداد بسته بودم نیومد ساعتای ۸ نیم ماما همراه اومد ۳ ثانتو تیم بود بلندم کرد ورزشم داد دردام بیشتر شد گفتم آمپول بی دردی میخوام گفت تا ۶ ثانت نشه نمیشه بزنن برات ورزش کن تا باز بشه خلاصه که با زور ماما همراهم ورش کردم هی دراز میکشیدم از درد اون منو بزرو بلند میکرد ورزش میداد بهم خلاصه که درد کشیدمو ورزش کردم تا ۶ ثانت شد یه ده دقیقه ای دراز کشیدم اثر کنه کم کم اثر کرد دیگه ماما گفت پاهات یکم به حس بیاد ورش کنیم داشتم از درد میمردم امپولو که زدم دردام خوب شد انقباض میگرفتم ولی قابل تحمل بود بعد دیگه ورزش کردم تا موقعی که فول شد دهانه رحمم باز نوبت زور زدنا بود که باز ماما کمکم میکرد به حالت نشستن توی دستشویی یا سجده زور بزنم
مامان دیارا🩷 مامان دیارا🩷 ۴ ماهگی
پارت ۲:
دیگه رفتم داخل زایشگاه و نزاشتن که کسی باهام بیاد
وسیله هام و دادن به مامانم و گفت دراز بکش معاینه کنم
ماما اول که معاینه کرد یه درد بدی توی کمرم و رحمم پیچید که نتونست دهانه رحمم و پیدا کنه

و همکارش و صدا زد که اون معاینه کرد گفت ۴ سانت بازه
بستری کن

بستری کردن و بردن اتاق زایمان و گفت دراز بکش که ضربان قلب بچه رو باید چک کنیم

دیگه نیم ساعتی دراز کشیده بودم و هی میرفتن و میومدن و من میدیم که ضربان قلب بچه هی بالا پایین میشه
و دیگه نمیتونستم دراز بکشم بهش گفتم دستگاه رو‌جدا کن میخوام ورزش هام و انجام بدم
شروع کردم ورزش کردن و ساعت ۶ صبح هم صبر کردم و بعد زنگ زدم به ماما خصوصیم و اونم خودش سریع رسوند پیش خودم میگفتم زشته ۴ صبح زنگ بزنم شاید خواب باشه

دیگه اومد و شروع کردیم ورزش کردن و اومد معاینه کرد دید که حدودا ۶/۷ سانت بازم و دردام خیلی شدید شده بود و کیسه ابمم پاره نشده بود هنوز
دیگه یکی از اشنا هامون که اونجا ماما بود اومد و کیسه ابم و پاره کرد که برای من قطره قطره خارج شد و من یهو و یدفه خیس نشدم و من میدونستم که کیسه اب زیاد و رنگش هم باید شفاف باشه ولی برای من رنگی بود زرد بود

من دیگ رسما اخراش زور نداشتم و ازشون خواهش میکردم که من و ببرن اناق عمل و میدونستم که نمیتونم چون هرچی زور میزدم هرچی ورزش میکردم سر بچه نمیمود پایین و تو کانال زایمان مونده بود بچم
مامان لیا مامان لیا ۹ ماهگی
بعد با تلاش فراوان کیسه ابو زد و دردای من شروع شد توی ده دیقه چهارتا درد منو میگرفت.از ساعت یازده و ربع شروع شد تا ساعت یک که رسید به چهارسانت.با معاینه شد شیش سانت سریع اومدن برام اپیدورال وصل کردن که خیلیییی خوب بود.قبل اپیدورال درد و فشار داشتم ولی بعدش فقط فشار داشتم.دیگه ماما گفت زور بزن فشار بیار به واژنت توی دردات،خیلی تلاش میکردم ولی بچه تا پایین میومد دوباره برمیگشت بالا منم نفس کم میاوردم.بین دردام که اروم میشد خوابم میبرد ولی وقتی شروع میشدن خیلی بد بود،ساعت یه ربع به یک بود ماما گفت زور بزن زیاد که ساعت یک بدنیا بیاد خیلی تلاش کردم که نزدیک شد سریع بردنم رو صندلی زایمان اونجا دکتر دوسانت برش داد،دردم گرفت یه فشار اوردم ماماهم فشار اوردم به شکمم محکم بچه اومد ساعت یک و نیم .بنظرم زایمان طبیعی خیلی خوبه با اینکه زایمان سختی داشتم بنظر خودم همش اذیت شدم.ولی تو داری اذیت میشی که بچتو بدنیا بیاری،اینقد خسته میشی تو این مدت وقتی بدنیا میاد میزارنش رو شکمت فقط خداروشکر میکنی و گریت میگیره،باورت نمیشه اینهمه درد و کشیدی و این کارو انجام دادی🥺🥺🥺
مامان یزدان مامان یزدان ۳ ماهگی
خانما این تجربه زایمان منه با امپول فشار بیاین بگین ببینم شما هم مث من اینقد زور زدین؟؟
من ساعت ۶ عصر بستری شدم سرم زدن تا ساعتای ۹ اینا درد خاصی نداشتم تا ۱۰ یک کم انقباض داشتم. ساعت ۱۰ که انقباضم بیشتر شد دکتر اومد و کیسه ابمو پاره کرد. دردام بیشتر میشد با فاصله بیشتر مثلا ۵ دقه یه بار. تا ساعتای ۱۲ قابل تحمل بود ۱۲ به بعد دیگه نمیتونستم تحمل کنم خیلی درد داشتم ولی ورزش میکردم اپیدورال نزدن چون سربچه پایین نیومده بود یه امپول تو سرمم زدن که خواب اور بود ولی دردمو کم نکرد فقط گیج خواب بودم . چند بار اومدن سر بچه رو تحریک کردن. ساعت یک به بعد. دیگه فقط اومدن و گفت زور بزن. چشمت روز بد نبینه موقعی که درد داشتم باید زور میزدم . توی هر انقباض سه تا زور میزدم جوری که ببخشید مقعدم داشت پاره میشد از شدت فشار. منی که خجالت میکشیدم میگفتم دازه مدفوعم میاد دکتره میگفت منم ازت همینو میخوام ینی زورات خوبه. خلاصه زور اول یه کم درد داشت ولی دومی و سومی انگار با زور زدنم دردا هم میرفت بیرون. خلاصه اینقد زدم که مقعدم هنوز درد میکنه.😂 اون وسطم فقط میپرسیدم بچم کی میاد. میگفتن ساعت ۲ و نیم منم چشمم به ساعت بود که دو نیم بشه. بعد ساعت ۲ و ربع رفتم اتاق زایشگاه و با چند تا زور که واقعا باهرکدومش چشام سیاهی میرفت بچم دنیا اومد و بهترین حس دنیا شد
مامان آنیسا و یسنا مامان آنیسا و یسنا ۶ ماهگی
خانمایی که پا به ماه هستین بیاین براتون از زایمان طبیعیم بگم من روز پنجشنبه ۴/۵رفتم بیمارستان برا ان اس تی طبق پریودم دیگه چهل هفته کامل بودم ولی طبق ان تی ۳۹هفته و ۴روز از شانس خوبم اون روز دکتر خودم شیفت بود اول ماما معاینه کرد گفت یه فینگری نمیشه با آمپول فشار زایمان کنی دکتر خودم اومد گفت بزار منم معاینه اش کنم با معاینه ی تحریکی دهانه رحمم رو دو فینگر کرد که خیلی درد داشت گفت باید بستریش کنید دهانه رحمش یک سانت نیست دو سانته و چون ۴۰هفته است پس بستری بشه من ساعت ۸شب روز پنجشنبه بستری شدم و آمپول فشار بهم وصل کردن ولی هیچ دردی نداشتم و هرچی معاینه میکردن دهانه رحمم همون دو سانت بود تا صبح دکترم بهم آموزشای باز شدن رحم رو میگفت ولی هرچی تلاش کردم درد زایمانم شروع نشد دیگه روز بعد که دکتر بعدی شیفت رو تحویل گرفت دوز دارو رو بیشتر کرد و من بلاخره از ساعت ۱۰دردم شروع شد ولی خیلی کم و با فاصله ی دو دقیقه ای کم کم دارو اثر میکرد و تا ساعت دوازده کیسه ی آب بچه پاره شد من با انقباض هام زور زدم و بچه هم کمک کرد تا کیسه ماره بشه ساعت دوازده بود دردای شدید شروع شد هربار دو سه تا نفس عمیق میکشیدم و یه زور محکم میزدم ساعت یک و نیم زایمان کردم و این درد سخت تبدیل شد به یک شادی از ته دل وقتی دخترم رو دیدم همه دردام از یادم رفت ۵/۵/۱۴۰۳
مامان 🩷ماهلین🩷 مامان 🩷ماهلین🩷 ۱ ماهگی
پارت دوم:

ساعت ۶ و نیم بود که پرستار اومد و بهم آمپول فشار زد،از یه نیم ساعت بعدش دیگه دردا اومد سراغم،اولش هر ده دقه بود و قابل تحمل ،رفته رفته رسید به هر ۵ دقه و دیگه قابل تحمل نبود دردام،پرستار اومد معاینه م کرد و گفت ۲ سانتی ولی دردام برا ۲ سانت خیلی زیاد بود ،ساعت شد ۹ و نیم گفتم برام آمپول اپیدورال بزنین پرستار زنگ زد به دکتر ولی دکتر قبول نکرده بود گفته بود نه و کپسول فشار براش بیارین ،دیگه من از درد داد میزدم ولی کپسول فشار رو نمیاوردن یه ساعت طول کشید تا کپسول رو آوردن اومد آموزش داد و استفاده کردم ولی هیچ تاثیری روی کم شدن دردام نداشت اتفاقا وقتی استفاده میکردم دردام بیشتر میشد گذاشتمش کنار ولی پرستار اومد گفت اینو استفاده کنی کمک می‌کنه دهانه رحمت بیشتر باز بشه و بچه بیشتر بیاد پایین ،دیگه با هزار زور و زحمتی بود استفاده کردم ،احساس دستشویی داشتم ولی نمیذاشتن برم می‌گفتن احساس زوره نه دستشویی ،اگه هم داری رو تخت دستشویی کن
رسید دم ظهر و موقع اذان،صدای اذان اومد نهار برامون آوردن و منم گشنه ولی از شدت درد نمی‌تونستم بخورم دیگه دیدم تحمل ندارم و احساس میکردم دسشویی بزرگ دارم داد زدم خانوم پرستار من احساس زور دارم نمیتونم دیگه تحمل کنم اومد معاینه کرد و گفت ۶ سانتی فوری ببرین اتاق زایمان،ویلچر آوردن و منو بردن اتاق زایمان ساعت ۱۲ و ربع بود که من رفتم انقد داد زده بود لبام کویر شده بود و گلوم واقعا احساس میکردم پاره شده بدجور درد میکرد
مامان آسنا و سورنا 💕 مامان آسنا و سورنا 💕 ۲ ماهگی
تجربه زایمان طبیعیم
با نشتی کیسه آب رفتم زایشگاه اونجا معاینه کردن گفتن دهانه رحم دو فینگر ۳۰درصد بازه باید بستری شی تا کار های پذیرش انجام داد همسرم ساعت ۱۱شب رفتم زایشگاه اتاق انتظار زایمان سریع بهم آمپول فشار زد و نیم ساعت بعد کیسه آبم پاره کردن یک ساعت نشده اومد دوباره معاینه کرد ۶سانت دهانه رحمم باز شد البته از ساعت ۱۱شب که رفتم اتاق انتظار مامام خیلی خوش اخلاق و مهربونم بود با اینکه برای زایشگاه اونجا بود مثل یه ماما خصوصی کمکم میکرد و ورزش های لگنی انجام میدادم به ۶سانت ک رسیدم دردم زیاد شد درخواست اپیدورال کردم گفت چون بی حسی هس و باید به کمر بزنی عوارض داره نزن اکسیژن بدون درد بهتر منم اوکی دادم همین ک اکسیژن زد اصلا نفهمیدم چی شد و دردام از بین رفت دو ساعت نگذشته بود ک یه لحظه متوجه شدم زیر بغلم گرفتن میبرن اتاق زایمان تا نشوندنم رو تخت مخصوص زایمان بچه اومد سریع زایمان کردم خدارو شکر زایمانم خیلی خوب بود زمانشم به سه ساعت نکشید درد هم داشتم ولی خیلی کم ولی
مامان مهرسانا🧚‍♀️ مامان مهرسانا🧚‍♀️ ۱۱ ماهگی
تجربه زایمان پارت اخر
لباس بیمارستانو که پوشیدم خوابوندنم رو تخت من تنها زائو بودم اونشب بعد بهم مانیتور وصل کردن انقباضام منظم تر و با فاصله کمتر شروع شد با هر انقباض فریاد میکشیدم درد دنبالیچم از یه طرف سوزش و رفلاکسمم از یه طرف ۱ ساعت رو تخت عربده کشیدم تا ماما بنده خدا رفت توپ اورد گفت بشین روش منم چون کلاس بارداری اینارو آموزش دیده بودم شروع کردم حین انقباض ورزش کردن با گریه و ناله به ماما میگفتم چندساعت باید درد بکشم کی اپیدورال میشم که گفت دکتر بیهوشی ساعت ۷:۳۰ میاد دکتر خودت ۸ شیفتش شروع میشه 🤣 دنیا روسرم خراب شد با کیسه پاره و خونریزی و کمر درد درد میکشیدم و جیغ میزدم بیمارستانو رو سرم گزاشته بودم داشتم خودمو میباختم که مامای بنده خدا بهم روحیه میداد ساعت ۴ ماما اومد چکم کنه که عین فیلم ترسناکا خون پاچید و محتویات کیسه ابم وخون یهو با فشار ریخت بیرون سریع زنگ زد به دکترم دکتر اونور تلفن گفت ایندیگه وارد فاز زایمان شده تا میام آمادش کن
من جزییات دردناکو صلاح میدونم سانسور کنم ! با راهنمایی ماما چندتا زور زدم با درد دنبالیچم خیلی تحملش سخت بود که ماماگفت موهای بچه معلوم یه زور محکم دیگه بزن که زدم بچه تخریبا آماده بیرون اومدن بود که دکترم رسید اتاقمو اماده زایمان کردن دکتر برشو زد و یه زور بچه اومد بیرون گزاشتنم رو سینم 🥰 داغ دآغ
مامان نِلین 🩷 مامان نِلین 🩷 روزهای ابتدایی تولد
پارت۲ ساعت۱۲ شب هم رفتم حالت سجده رو تخت تا بچه بیاد پایین تا ساعت ۱ ، دیگه ماما بهم گفت دراز بکشمو استراحت کنم تا موقع زایمانم برسه که باید زور بزنم جون داشته باشم، منم یه ساعت دراز کشیدم، دوباره رفتم رو توپ ، که دیگه انقباضامو حس میکردم با وجود اپیدورال اما قابل تحمل،دیگه احساس میکردم بچه خیلی پایین، معاینه شدم ۹ سانت باز بودم، ماما گفت بریم سر دستشویی بشین زور بزن ، رفتم ولی خیلی فشار رو پایین تنم حس میکردم ، ترسیده بودم، حس میکردم باسنم میخواد پاره بشه از فشار… ترسناک ترین قسمتش برای من فقط همین لحظه ای بود که سر توالت فرنگی نشسته بودم
دیگه گفتن بیا رو تخت، ساعت شده بود ۳نیم، من اومدم رو تخت ، دکترمم رسید ، خیلی قدرت برای زور زدن نداشتم ، با کمک ماما که رو شکمم فشار میاورد و چند تا زور، ساعت ۴ صبح ۲۰ دی بعد از ۱۹ ساعت با حضور همسرم زایمان طبیعی کردم وقتی بچه مو درآوردن، باورم نمیشد فکر کردم فقط سرش اومده بیرون که همسرم که کنارم بود گفت نه تموم شد زایمان کردی ، بعدم بچه مو اوردن بالا دیدم و راحت سرمو گذاشتم رو‌تخت، بچمم گذاشتن رو شکمم دیگه بخیه زدن دکتر رو خیلی نفهمیدم فقط یکم سوزش داشتم که لیدوکائین زد ، از دکترم بابت تعداد بخیه ها که پرسیدم گفت زیر ۱۰ تا شده …
مامان سیدمحمدقاسم مامان سیدمحمدقاسم ۶ ماهگی
تجربه زایمان طبیعی بیمارستان دولتی دولتی
اولا این زایمان سوم بود دو تا زایمان قبلی بهشتی‌رفتم‌ولی با مشورت ماما م امین‌رو بهم پیشنهاد داد ساعت ۹ صبح لخته خون دفع کردم خیلی ترسیدم رفتم بیمارستان بعد معاینه و ان اس تی که ازم گرفتند گفتند شوهرم کارای پذیرش رو انجام بده برای بستری بهم سرم وصل کردند و آمپول فشار زدند دهانه رحمم ۲ سانت باز بود و بچه هم میگفتند خلفیه و توی معاینه دستشون به کیسه آب نمی رسید.بهم دستگاه وصل بود کلا فقط یه ماما و یه دانشجوی ماما یی باهام بود ماما خیلی کاربلد بود مامای همراه نداشتم این خانم خیلی بهم کمک کرد ساعت ۳ دردام شرع شروع شد کم کم کیفیت هاش زیاد میشد بهم میگفتند با بینی نفس بکش و با دهان محکم بده بیرون.فک می‌کردند ساعت های ۹ و ۱۰ شب بچه ام به دنیا بیاد ولی معاینه بعدی دیدن ۵ انگشت شده و دردام اشت زیاد میشد کیسه آبم زدند بعد اتاق و عوض کردند و رفتم اتاق ال دی آر دیگه دردام خیلی زیاد شده بود اینبار بهم گفتند موقعی که درد میاد چونه ات رو بچسبون به سینه ات و زور بزن و تکنیک نفس رو هم هی بهم میگفتن انجام بده ساعت ۵ و نیم اینا بود که کیسه آبم زده بودند ساعت ۶ و ربع بعد از ظهر پسرم به دنیا اومد.
اصلا بخیه نخوردم خیلی زود فول شدم چون ورزش هایی که بهم ماما میگفت رو خوب انجام می‌دادم اصلا جیغ نمی‌کشیدم تنفس خیلی مهمه.
بیمارستان تمیز بود. پرسنل هم خیلی خوب بودند. خیلی خلوت بود. ماما واقعا کاربلد بود با اینکه خیلی جوون بود. غذاش تعریف نداشت ولی خب بیمارستان بود دیگه. به بچه لباس نمی پوشانند. وقتی هم به بخش رفتم پرستار هاش خیلی خوب بودند. وزن پسرم هم سه کیلو و سیصد گرم بود، هفته بارداری هم ۳۹ هفته و یک روز بود.
سوالی بود در خدمتم...