من سعی میکنم از خوبیای بچه بزرگتر به تو دلیم بگم ،با صدای بلند ،جلوی خود دختر بزرگترم ،که بشنوه و احساس غرور و مهم بودن بکنه
و بهش میگم که نی نی داره صدامو میشنوه ،حتما به داشتنت افتخار میکنه و دلش میخواد زودتر بیاد بیرون تورا ببینه.
به دختر بزرگم میگم که بعد به دنیا اومدن نی نی خیلی به کمکش لازم دارم ،این که برام پوشک و لباس نی نی بیاره ،وقتی دستم بنده با جغجغه ارومش کنه و....
و بهش همش از روزای خوش بعد به دنیا اومدن نی نی میگم ،این که از تنهایی در میاد و به آرزوش رسیده که خواهر دار شده
و باهم کلی بازی میکنن ،اون میتونه براش کتاب خونه و بهش بازی یاد بده و باهم بازی کنن و......
من پسرم نه سالشه و اصلا حساس نیست خیلی هوامو داره بنظرم بیشتر روی این مانور بده که قراره خواهر خیلی خوبی بشه و اون کوچولو چقدر قراره خوشحال بشه که تو خواهرشی احساس ارزشمند بودن بکنه و اینکه قراره مسئولیت خیلی قشنگی داشته باشه وقتی بفهمه مهمه و تو این پروسه نقش داره کم کم احساسش نسبت به شما برمیگرده بعدا که دیدش عوض شد بهش بگین که مادر و پدرا همه بچه هاشون رو به یک اندازه دوست دارن و هیچ کس قرار نیست جای اون رو بگیره
من سعی میکنم تو هر موردی که پیش میاد برا نی نیم جریان پسرم رو تعریف کنم مثلا بحث زایمان میشه میگم سر تو فلان اتفاق افتاد یا سونوگرافی میخام برم براش تعریف میکنم که زمان اون چیکار کردیم براش خیلی جذابه که میبینه اونم یه روزی مثل نی نی بوده
اگه فاصله سنی زیاد باشه یکی از مشکلاتی که بر میخوریم همینه🤦🏼♀️
خواهرم دخترش ۶ سالشه الان دو ماهه زایمان کرده
دخترش خیلی حساس شده بخاطر اینکه خانواده اش تو کل دوران بارداری بهش تلقین میکردن ما نی نی رو دوست نداریم و اون بده زشتع و فقط تو خوبی
الان ب خواهرش آسیب نمیزنه ن ولی بدقلق شده و بهانه گیر
ماله منم ۸ سالشه ولی خیلی خوشحاله و اصلا حساس نیست خداشکر بنظرم یه چیزی از خودتون دیده یا شنیده که حساس شده
منم دخترم ۹ سالشه همش میگفت خواهر ندارم ولی الان که میدونه باردارم خیلی خوشحاله ولی خب یوقتایی که میگه بیا کنارم بخواب یابریم فلان جا یا این کارو بکنیم میگم خسته ام یا نمیتونم کمرم دلم دردمیکنه میگه توام که همش همه جات دردمیکنه البته ما باهاش حرف زدیم که آبجیت به دنیابیاد خیلی کوچولوعه خیلی احتیاج به مراقبت داره باید خیلی حواسمون بهش باشه حتی توام باید خیلی حواست بهش باشه ولی این دلیل نمیشه تورودوست نداشته باشیم
از اینجورحرفامیزنیم بهش خداروشکر که حسایتی نشون نمیده تازه خیلی استقبال میکنه که من کاراشو بکنم
سعی کن جلوی دختر بزرگت نی نی تو دلت همش مرکز توجه نباشه . حرفی یا تعریفی از نی نی هم داری ،دخترت را دخالت بده ،مثلا من میگم ریحانه ببین من موز خوردم نینی داره تکون میخوره ،انگار اونم مثل خواهر بزرگش عاشق موزه ،بعدا که به دنیا بیاد به بابایی باید بگیم برای ریحانه و خواهرش موز بخرین که جفتشون خیلی دوست دارن و....
درست میشه گلم دخترمنم۱۱سالشه چندباری دیدم ناراحته ازش پرسیدم علتشوگفت شماوقتی نینی بدنیابیادمنودیگه نمیخوایین ودوسم نمیدارین واین حرفا باهاش حرف زدم گفتم مگه ممکنه پدرومادربین بچه هاش فرق بزاره گفتم اتفاقا چون توبچه اولمونی ازنینی هم بیشتردوست میداریم وغیره،بعداون دیگه نمیگه،درضمن من اصلا براش لباس نخریده ام گفتم ماه ۷به بعدبادخترم میرم میخرم میگم اون بپسنده واسمشم گفتم خودت چندتااسم انتخاب کن بزاریم روش ازبین اسمای انتخابیت
مطمئن باش حتمایه چیزی شده یاحرفی زدیدک بچه اینوبهتون گفته. من سه 3تابچه دارم این چهارمیمه. سربچه دومم یه با بچه داشت
تکون میخوردقربون صدقش رفتم دخترم رفت تواتاق بعدکه من رفتم پیشش بهم محل نداد نازشوکشیدم و... گفت تودیگه مامانم نیستی تومامان نینی. خلاصه کلی باهاش فک زدم تاقانع بشه بچه هاخیلی دقتشون بالاست
شاید باخودش فکر میکنه اون ک بیاد شما توجهت بهش کم شه یا اونو ترجیح بدی دخترا معمولا این حسو دارن چون حساسن به نظرم یجور باش صحبت کن مثلا بگو داداشت میاد از تنهایی درمیای دیگ تنها بازی نمیکنی میرید باهم خرید میکنید همیشه مراقبته یجوری بش بگو ک مهر پسرت بندازی به دلش دیگ احساس نکنه داره رقیب براش میا یا بهش بگو هردوتون عشق مامانین منو بابایی همیشه مراقبتونیم حرفای دلگرم کننده بهش بزن مطمئنش کن یجوری ک هردو یه اندازه واست ارزش دارن
روزانه پیام مشاور، متناسب با سن کودکتون دریافت کنین.
سوالاتتون رو از مامانای با تجربه بپرسین.
با بازیهایی که به رشد هوش و خلاقیت فرزندتون کمک میکنه آشنا بشین.