۲۱ پاسخ

سعی کن از کسی انتظار نداشته باشی چون در آخر خودت اذیت میشی عزیز . من خودمم مثل شما بودم میدونی وقتی بچه اولمون دوستداریم عزیزان یا درجه یک ها بهمون توجه کنند حالا که هیچی حالیشون نیست بدون هیچ گونه ناراحتی رد شو فکر نکن. هیچی از آرامش خودت و سلامتی بچت مهتر نیست . اگه اومدن خونت خودت یه آدم قوس نشون بده روی صورتت بزار آرامش ببینن نه یک آدم ناراحت ضعیف.... اونا هم مطمعن باش یه روزی به کمک ما نیاز پیدا می‌کنند ماهم بیخیالی طی میکنیم 🤗💓🫂

ن 🫤😂اتفاقا دلم نمیخواد خیلیا زنگ بزنن حالمو بپرسن

من فقط اگ شوهرم کم محبتی کنه میمیرم😂

آدم وقتی از کسی انتظار نداشته باشه روی این چیزا حساس نمیشه

ای خواهر تو این دوره زمونه انتظار محبت از کسی رو نداشته باش حتی خانوادت اینجوری خودت آرومتری
بنظر من فقد شوهرت همراهت باشه کمکت باشه نیاز به هیچ کسی نداری

نه اصلنم دوس ندارم زنگ بزنن چون رابطم با فامیل طوری نیست که بخوان زنگ بزنن حالمو بپرسن.اما دیدن نوزاد حداقل توخانواده مارسمه.میان میبینن و چشم روشنی میارن.نمیشه گفت چون زنگ نزدین حالموبپرسین پس نیاین بچمو ببینین

عزیزم اینکه خوب بارداریتو بگذرونی خدا رو شکر خیلی خوبه من سر بچه دومم ک نموند پاییز بود ابان ماه ک بچمو از دست دادم مادرشوهرم بیمارستان اومد سر زد کاچی هم درست کرد اورد خواهر شوهرم ب مامانش زنگید ببینه کجاست بعد گوشی رو داد ب من مادرشوهرم حال منو دخترش پرسید مرخص ک شدم رفتم خونه مامانم چند روز یکی دو روز اول مادر شوهرم زنگ زد سفارش حال پرسید ب مامانم ب خودم
خواهر شوهرمم پیامکی رفت تا چند وقت بعد ک مادر شوهرم پیام داد حال و احوال خودمو پسرم و گفت بهتری دلمون تنگ شده بیاین این طرفا😐😐 گفتم جسمیخوبم خدا رو شکر روحی اما نه اون شبا یادمه انقدر حالم بد بود گریه میکردم باز گذشت دیدن ما نرفتیم مادر شوهر و پدر شوهر خودشون ی روز صبح نزدیک ظهر یهو بی خبر اومدن دلشون برای نوه شون تنگ شده بود من انقدر حالم بد بود انقدر عصبی بودن بعد مدتها نه ب خاطر سر زدن من ک وقتش گذشته بود به خاطر پسرم نوه شون اومده بودن انقدر حس و حالم بد بود که بهشون گفتم من جلوتر از اینا حق دیدن داشتم بهونه اوردن قانع نشدم حتی پدر شوهرم به خواهر شوهرم زنگید من برای اینکه جو بخوابه کش ندادم اما هیچوقت قانع نشدم الان میگم انشاالله این بار رو زمین بذارم با اومدنشون چ کنم نمیتونم ساکت بشینم
چون بیان هم ب خاطر نوه شون میان نه من
اما من ب مرور توقعم رو پایین اوردم الانم توقعی ندارم اصلا دلم نمیخواد بیان کاری برام کنن
برای زایمان و سقط خواهر شوهرم من حتی نوارشو مینداختم بیرون ملافه زیرشو... کارایی ک کردم مثل یخواهر بود اما لیاقتشو انگار نداشتن هیچ کدوم

توقع ریشه ی خشم هست
توقع رو ازبین ببرید از هیچ کس عصبانی نمیشید
توقع بیجای کسی رو هم برآورده نکنید

اره بابا...
من تو این مدت بی مهری هایی از پدر مادر خودم دیدم ک باورم نمیشد...شوهرم هم حتی کارایی ک به نظر خودش محبته میکنه ولی کارایی ک من از لحاظ روحی نیاز دارم ب خاطر خودش نمیکنه...با این وضع اصلا تعجب نمیکنم ک بقیه اطرافیان اصلا حالمم نپرسیدن...تازه امروز بعد از یه سرما خوردگی ناجور شوهرم میگه زنگ بزن ب مامانم حالشو بپرس توضیح بده مریض بودی نتونستیم میوه هایی ک واسشون گذاشتی ببریم که ناراحت نشه:))) مامانش یه بارم پیامکی ام ازم نپرسیده زنده ای یا مردی...فقط لطف کرد وقتی رفتیم دیدنش هر چی دلش پر بود گفت اشک منو درآورد!...منم با خودم میگم اینا نزدیک ترین آدما ب من بودن باهام اینطوری کردن...دیگه چ انتظاریه از خاله و عمه و غیره و غیره:)....

ن راستش من از خدامه ک کسی زنگ نمیزنه

من از فامیل توقع ندارم ولی مادرم شوهرم تا الان که چهار ماهمه حتی خوشحالی هم نمیکنه حالمم نمیپرسه یه دفعه آش درست کرد برام همین خیلی ناراحتم از دستش

من یه خاله دارم همیشه میگه از هیچ کس هیچ انتظاری نداشته باشین
واقعا منم چن ساله نه محبت زیادی میکنم نه انتظار دارم
بیخیال باش من از بارداریم فقط یکی دوبار خواهر شوهرام زنگ زدن فقط

اره دقیقا منم همین فکرو میکنم همین حرفای شما رو میزنم😂😂

دقیقا منم همینطوری شدم اخرش همشونو فحش میدم تو فکر فرو میرم🥲😅

منم ۴۰روز مریض بودم یه سریا یه احوال نگرفتن ازم.
ولی با خودم گفتم از کسی توقع نداشته باشم و مریضی اوناهم نرم پیششون

واقعا چقد برات مهمه این چیزا لذت ببر از بودن بچت بابا مگ روزای نوزادیش برنیگرده ک تو میخوای با این چیزا ذهنتو پر کنی بچه یه مادر آروم میخواد

طرف شوهرم خیلی هوامودارن بخاطراینه ب چیزی فک نمیکنم ولی فقط شوهرم کافیه ی اشتباه کنه زارزارگریه میگنم😂😂😂

نه چون واقعیتش انتظار از کسی ندارم😁

من واسم مهم نیست اصلا
مادرشوهرم از اول بارداریم یکبار جداگانه زنگ زده حال منو پرسیده

وای دقیقا منم اینطوریم

👌👌👌👌☹

سوال های مرتبط