درد دل

بچه ها بلاخره دیشب همسرم خونه رو قولنامه زد بیعانه ریخت واسه صاحب خونه ۸۰ رهن ۲نیم کرایه اونقدری خوشحالم ک شب تا صب بیدارم همش از ذوق ولی از طرف خانواده همسرم واقعا ناراحت شدم همسرم کلا ۲۰ تومن داشت ۲۵ قرعه کشی گذاشتم پولشو دادم واسه خونه ۱۰ از داداشم گرفتم ۱۵ از پسر خاله ام ۸ دیشب عموم ریخت ۷ دیگه هم انگشترمو فروختم پدرشوهرم با وجود اینکه پول داشت ۵ تومنم قرض به همون نداد به جاش فهمیدم ۲۰ داد به برادرشوهرم واسه پیش خونخ اش پارسالم ۴۰ داد بهش هنوز نگرفته
بجاش تا تونست پشت من حرف زد که اره زن بدی ام من شوهرمو وادار کردم که خونخ بگیره وووو با اینکه ۶ سال باهاشون زندگی کردم صدامو در نیاوردم در جواب تمام بدی هایی که در حقم کردن اخرم من شدم ادم بده
نمیدونم چرا اینقدر بین همسرم و داداشش فرق میزارن با اینکه همسرم پسر اولش و بچه بزرگشونه ولی ....
بیش از حد خوشحالم دلم میخواد بال دربیارم پرواز کنم
ولی دلم از طرف پدرشوهرم شکست واقعا جای بابای نداشته ام قبولش داشتم توقع نداشتم کمکمون که نکرد هیچ پشتمم بد بگه راجبم

۲۲ پاسخ

نمیدونم جدیدا چی شده خانواده پسرا کمک پسرشون نمیکنن ولی خانواده دختر همش نگرانند و هر چی بتونن کمک حالن.

فقط حواست باشه بهشوهرت خوش بگذرون تا نبود خانوادش حس نکنه تا بخواد سال دیگه برگرده.ان سالله خونه دار لشید

تبریک میگم بهت انشاالله خونه پر خیر و برکتی براتون باشه ، پر از اتفاقات خوش و عشقولانه باشه
تا میتونی تو خونه جدید خوش بگذرون برا شوهرت لباسای خوشگل بپوش آرایش خوب بکن غذاهای خوشمزه درست کن بزار شوهرت بفهمه اینهمه سال چ چیزایی رو از خودش و شما دریغ کرده
خونه جدید براتون ی زندگی جدید باشه سعی کن خیلی پر انرژی و شاد باشین
راسی ی ذکر هم هست برای ورود ب خونه جدید از گوگل سرچ کن و بخونش

ولش کن حال خوبت رو بخاطر این آدما خراب نکن بی محلی کن بهشون ...

انقدر که گفتی خوشحالی که منم خوشحال شدم برات 😁حالا از کجا ب کجا میرید کدوم شهری؟

ولش کن بابا خوشحالی بعدشو بچسپ کامت شیرین گلم؛به گهواره ایها شیرینی نمیدی؟

حالت رو خریدارم 😃😃 منم بعد ۷ سال وقتی با دعوا و جنگ بلند شدیم و واسه اولین بار یه زندگی واسه خودمون میساختیم خوشحال بودم ۲ سال طول کشید تا همسر جان عادت کنه😂هم خوشحال بود ک راحت شد هم ناراحت ک بخاطر نداشتن پول مجبور شدیم بریم روستا ولی گذشت 🥲

حالا چی شد که شوهرت راضی شد بالاخره؟

منت کار هاتو سر شوهرت نزاری یه وقت انشاالله انقدر زندگیت خوب بشع از حسادت بترکن دمت گرم پشت شوهرت بودی کنارش باش تا دلش گرم باشه

مبارکت باشه خانومی انشالله خونه بعدی خونه خودت صاحب خونه شی

حس وحالت روخریدارم😍
انشاالله روزای خوبی داشته باشین توخونه جدید

عزیزم. مهم خونه خودت زندگی میکنی راحتی شوهرت باهت خوبه
نه من هر روز دارم پیر وپیر تر میشم

بسلامتی عزیزم مبارک باشه برات مهم نباشه به این فکر دیگه راحتی زندگی خودتو داری،این تبعیضا خیلی جاها هست،خواهر ما ۲۰۰ قرض گرفتیم واسه پیش خونه که داداشم بده بهم ما بدیم جای بدهی بلاعوض میدن همیشه بنده‌خداها داداشام

ولش کن ، خدا خانوادتو نگه داره کمکت کردن ان شالله خدا روزی بهتون بده

عزیزم خودت ناراحت نکنع پدرشوهرها همینن..خداروشکر ک تونستی خونه بگیری .منم هنوز نگرفتم خونه پول رهن ندارم.انشالله ک خونه از خودت بخری وخوش حالیت همیشگی بشه

مبارک باشه گلم‌انشاالله به سلامتی این روزها رو منم تجربه کردم تا میتونی روی پای خودت وایستا عزیز من روزی که خونمو جدا کردم باور کن یک میلون داشتم ۴هم مامانم قرض گرفتم الان خداروشکر بعد ۷سال همه چی درست شد ه از خدا میخوام بهتر هم ازاین بشه واسه هممون

مبارکه عزیزجان
برو خوش باش
ما هم از این تبعیضات زیاد دیدیم
من اولین خونه رو با پول خودم ک ۱۸ رهن کامل بود رفتم تنها قولنامه کردم
پدرشوهرم حتی نپرسید کی چی کجا
با اینکه هنوز عروسی نکرده بودیم سه ماه قبلش خونه رهن کردیم رفتیم
دو سال پیش هم شوهرم قرار شد با وام فرزند ماشین عوض ب‌کنه
ماشین رو قولنامه کرد و بقیه پول رو چک ۱۰ روزه داد ک طی این ۱۰ روز پول وام ب حساب نیومد سامانه بسته شد
شوهرم با پیشنهاد من برا اولین بار ۱۵ تومن از باباش قرض گرفت و دقیقا یک هفته بعد ک پول وام ب حساب اومد پس داد
دیگه نگفتن ک ۱۵ تومن برا خودت و نمیخوای پس بدی
مادرشوهرم ۸۵۰ تومن زمین ارثی فروخته بود و پدرشوهرم ۲۰۰ تومن برنج فروخت
واسه برادرشوهرم ۳۰۰ تومن پژو پارس خریدن ولی ۱۵ تومن شوهرمو پس گرفتن
جالب اینجاست نصف شب زنگ میزنن بیا ما رو ببر دکتر
یا واسه ما نون بخر بیا
شوهر منم پسر اولی هست

بیخیال عزیزم ان شاءالله که به خوشي اسباب کشی کنی مبارکه

فقط خدا رو شکر کن که جدا میشی ولش کن بزار همسرت قدر تو رو بدونه قرض داده میشه

دوست داشته پیشش بمونی اینجوری گفته اگه واقعا بد بودی یه کاری میکرد زودتر بری کل پولتم میداد.این پیرمردا عجیب غریبن انگار دهنشون دست خودشون نیس پدرشوهر منم همینجوریه دوسش دارم ولی یهو یه چیزی‌میگه ادم تا میسوزه.خداروشکر ک بلاخره مستقل شدی بقیش مهم نیس

ما ۳۵۰ ماهی ۸ تومن🫥

کجایی که ۸۰ دهدی

سوال های مرتبط

مامان پسرم مامان پسرم ۳ سالگی
سلام خوبید خوشید
ی راهنمایی میخاسم
میدونید که پسر مم الرژی شدید غذایی داره و هنوزم ادامه داره
من از وقتی فهمیدم ارتباطم با تمام اطرافیان کم شده
الان مثلا خونه دوست های همسرم و اطرافیان درجه دوم 6 ماه ی بار میریم (بدون شام) خب
الان چیزی که اذیتم میکنه
اینه که
من 6 ماه ی بار دارم اطرافیان رو میبینم ولی همینکه میبینیمشون من از الرژی پسرم چیزی شکایت نمیکنم گله نمیکنم نمیگم سخته فلانه ولی اونا شروع میکنن فلان چیز بهش میدی میگم نه هنوز بعد میگن ما هم همینه ما هم بچمون نمیخوره حالا شما ی جوره ما ی جوره دیگه س بچه ما خیلی بده دست بزن داره فلان بچه ما هم وزنش کمه....
خیلیییی این صحبت هاشون حال روحی من رو به هم میریزه درحدیکه اصصلاا نمیخام با کسی رفت و امد کنم از طرفی بخاطر همسرم و بخاطر اینکه بچه م باید ارتباط داشته باشه با بچه های دیگه مجبورم رفت و امد داشته باشم و اینجور حرفها که میزنن من از شدت بغض فقط تایید میکنم و هییچیی نمیگم
نمیدونم چه جوری باید روی خودم کار کنم و یا چه جوری بهشون بفهمونم که اینجور حرفی نزنن
بخدا جز مامانای الرژیک هیچکس حرف منو درک نمیکنه
مامان کنجد مامان کنجد ۳ سالگی
سلام دوستان عزيز تقريبا دو سه هفته پيش خونه مادرم به خانواده اومده بودن مهموني كه بچم براي اولين بار اونارو ميديد و دخترم كلا ادميه زود با كسي جوش نميخوره و از پدر اون خانواده مخصوصا حس ترس و خجالت داشت هي ميگفت به دخترم عمو بيا پيش من دخترم نميرفت تا اينكه دخترم داشت رد ميشد از كنارش اوند بغلش كرد و مثلا به شوخي قلقلكش داد دخترم سروع كرد به گريه و اصن خوشش نيومد و بعدش بهم گفت مامان ترس داشت و فرداي اون اتفاقم ما يه دوره بازخانما داريم كهركلي بچه هستن و اصن دوست نداشت بره سمتشون و مدام ميگفت مامان تو ام بيا پيش ما تو اتاق با بچه ها بازي كنيم و من هي ميرفتم و بيستر سعي ميكردم تنهاس بذاررم تا با هم سن هاش باسه و دخترم يكسره اون روز چسبيد بهم و دستشو ميكرد دهنش و از فرداش شروع كرد يهويي ناخن جويدن و منم تا امروز از انواع بازياي انگشتي و دست ورزي براش غافل نشدم و همزمتنم لاك تلخ ميزنم تا اين مورد كمتر بشه و بدبختي اينه حالا شال يا حتي مرهاشو از بغل صورتش ميذاره دهنش كتملا معلومه اضطراب داره با اينكه يكسره من باهاشم و وقت ميگذرونن ولي اصن ديگه تو جمعي راحت نيست كلا شخصيتش ابنجوري بود از اول كه بچسبه بهم و سرو شيطون نيست ولي الان خيلي ميترسم از رفتارش و نميدونم ديگه چيكار كنم، يكي ارومم كنه