سلام دوستان عزيز تقريبا دو سه هفته پيش خونه مادرم به خانواده اومده بودن مهموني كه بچم براي اولين بار اونارو ميديد و دخترم كلا ادميه زود با كسي جوش نميخوره و از پدر اون خانواده مخصوصا حس ترس و خجالت داشت هي ميگفت به دخترم عمو بيا پيش من دخترم نميرفت تا اينكه دخترم داشت رد ميشد از كنارش اوند بغلش كرد و مثلا به شوخي قلقلكش داد دخترم سروع كرد به گريه و اصن خوشش نيومد و بعدش بهم گفت مامان ترس داشت و فرداي اون اتفاقم ما يه دوره بازخانما داريم كهركلي بچه هستن و اصن دوست نداشت بره سمتشون و مدام ميگفت مامان تو ام بيا پيش ما تو اتاق با بچه ها بازي كنيم و من هي ميرفتم و بيستر سعي ميكردم تنهاس بذاررم تا با هم سن هاش باسه و دخترم يكسره اون روز چسبيد بهم و دستشو ميكرد دهنش و از فرداش شروع كرد يهويي ناخن جويدن و منم تا امروز از انواع بازياي انگشتي و دست ورزي براش غافل نشدم و همزمتنم لاك تلخ ميزنم تا اين مورد كمتر بشه و بدبختي اينه حالا شال يا حتي مرهاشو از بغل صورتش ميذاره دهنش كتملا معلومه اضطراب داره با اينكه يكسره من باهاشم و وقت ميگذرونن ولي اصن ديگه تو جمعي راحت نيست كلا شخصيتش ابنجوري بود از اول كه بچسبه بهم و سرو شيطون نيست ولي الان خيلي ميترسم از رفتارش و نميدونم ديگه چيكار كنم، يكي ارومم كنه

۴ پاسخ

سلام مامان مهربون نگرانی نداره من شنیدم تا ۳ سالگی وابستگی بچه ها طبیعیه . جای من بودی چه میکردی !!!
دوقلوهام نزدیک به ۳ سالشونه هنوزم از داداشم میترسن چون ریش و سیبیل داره 😂 میگن از دایی می‌ترسیم . مرد گریزن حتی از عموهاشون. تو مهمونی ها هر دوشون میان می‌چسبند بغلم رو دست و پام میشینن یا حتی همزمان باید بغل شون کنم شرایط سختی رو دارم . تو خونه هم همینن همسرم که از بیرون میاد خونه بازم بشدت ب من می‌چسبند مهمونی ها فقط فقط منو میخوان ....
رد دادم بخداااااا ولی میگم خدا بهم توان و اعصاب بده دیگه نمیکشم این همه چسبندگی رو 😔😔😔😔😔
دیگه از بیرون رفتن و مهمونی حالم بهم میخوره

پسراولی من بشدت بمن وابسته بود وهمین رفتارا روداشت تا مدرسه رفت ازم که جداشد خوب شد

باید کم کم توی جمعیت ببریم با همسنای خودشون بازی کنن ارتباط بگیرین
ماهم خانواده کم جمعیتی هستیم و پسرم همبازی آنچنانی نداره اما بیشتر سعیم میکنم بیرون ببرم یا شهربازی

دختر منم همینجوریه.دختر خجالتی هست و مردا راحت نیست.از وقتی هم مریض شدیم یک ماه خونه هستیم بیرون نرفتیم (تازه خوب شدیم)بدتر هم شده حس میکنم این حس خجالتش.منم مثل شما نگرانم.هرجا میرم استرس رفتارش رو دارم.ولی خب مامانم همش میگ به خودت رفته کپی بچه های خودته .البته دختر منم یکم بهتر شده بود ولی حس میکنم باز این خونه موندن بدترش کرد

سوال های مرتبط

مامان اهورا مامان اهورا ۳ سالگی
خونه ما خیلییی سرده خیلییی
چون هم طبفه بالاست و کلا اطراف خالیه. هم پکیج نیست و بخاری و اصلا گرم نمیشه. پنجره ها هم دوجداره نیست
حالا اتاق پسرم با اینکه کلا یه پنجره کوچیک داره ولی وحشتناک سرده مثلا تو پذیرایی میخوابیم یه نصف دیوار پنجره سرتاسری داره ولی بازم اینجوری سرد نیست
حالا بخاری دقیقا کنار در اتاق پسرمه ولی اتاق یخه
الان از وقتی خیلی سرد شده ما تو هال میخوابیم و من همه ش ناراحتم که تمام زحماتم واسه جدا کردن اتاق پسرم به فنا رفته
البته که کلا از تابستوم که اومدیم خونه جدید پسرم میگه شبا بحواب پیشم و من پایین تختش میخوابیدم به امید اینکه بالاخره عادت میکنه ولی انقدر سرد شد که مجبور شدیم مدتی تو هال بخوابیم انگار پسرم بدتر شده امشب اومدیم تو اتاقش فکر کردم امروز هوا بهتر بوده شبم اتاقش خوبه حالت علاوه بر اینکه من دارم یخ میزنم اینم بود که تا لحظه خواب میگفت نگام کن و دستمو بگیر
شبتی قبلم تو هال هی میگفت بغلم کم بخوابم😐
الان دارم یخ میزنم و حرص میخورم که حالا جای خوابمونو چیکار کنم و دوباره باید یه پروسه طولانی برا جدایی جای خواب برم