دوستان من تو شهر غریب هستم
اینجا هیچ دوستی ندارم
غیر یکی از دوستای کلاس اول ابتدایی ک بعد ۲۰ سال دوباره همدیگرو دیدیم و ۲.۳ ساله باهم در ارتباطیم ( ک کاش اونم نبود 😩)
یه پسر داره دو ماه از دختر من بزرگ تره
اینک همسرم از همسر دوستم خوشش نمیاد یه طرف
چن وقته بچه هامون هم اصن باهم نمیسازن
هرچیزی دخترم میگیره اون میخواد و بلعکس
هیچکدوم هم کوتاه نمیان
پسر دوستم برا اینک کوتاه نیاد جیغای بد میکشه ک دخترم از جیغاش میترسه گریه میکنه، چن بار هم گفتم جیغ نزن پناه میترسه ، حتی جلو دوستم گفتم ک متوجه بشه. یا میاد دست دخترمو محکم میکشه فشار میده ب زور بریم بازی کنیم دخترمم بش حساس شده اصن نمیره سمتش
اما خب اونم بچس تو خصلتش مثه اینک اینجوریه
دوس ندارم دخترم بیشتر از این اذیت بشه موندم چجوری رابطمو با دوستم کم تر کنم ک ناراحت نشه ، البته خیلی اوقات به بهونه های مختلف میپیچونمش ک میشه شاید ماهی یکی دوبار همدیگرو ببینیم، دست دوستم باشه میخواد همه اخر هفته ها باهم باشیم 🤦🏻‍♀️
با اوضاع بچه ها اصن همون یه بارمدوس ندارم ببینمشون

۶ پاسخ

عزیزم هرسری بهونه بیار بعضی وقتا جواب نده بگو کار داشتم یاسردرد دارم.چندبار بهونه بیاری و تمایل نشون ندی متوجه میشه

شما باهاش دوستی کاش باهاش صحبت کنی که با بچش صحبت کنه که حداقل وقتایی که بچه ها کنار هم هستن لذت ببرن نه دعوا این چیزا
بگو حقیقت دخترم خیلی اذیت میشه من میخام آرامش داشته باشه
بگو وقتی پسرتو دیده شبادرست نمیخابه اگر دوست واقعی باشه برا ادامه دادن دوستی حاضر ه اونم همکاری کنه

بزرگتر بشن بهتر میسه اخلاقشون ...بخاطر سن بچه اس ...از طرفی اینها هم جزیی از تعاملات اجتماعیه ..همیشه که نباید همه بچه ها مهربون و عالی باشن ...من توی مهد چالش دارم بچمو میزنن ...مدیر مهد میگه این هم جزیی از تعاملات جامعه اس که بچه یاد بگیره همه ادما مامان نیستن که وفق مرادشون باشه

بعضی وقتا بچت رو بذار پیش همسرت برو
اگه هم پرسید بگم باهم نمی‌سازن کمتر همو ببین بهتره تا ی کم بزرگتر بشن و بفهمن

خب هرسری ی بهونه ای بیار امروز خستم یا جای دیگ‌میخوام برم دخترم خوابه باید خونه رو تمیز کنم خرید برم
تلفناش و یکی درمیون جواب اینا.

همیشه بپیچون خودش بیخیال میشه

سوال های مرتبط

مامان کنجد مامان کنجد ۲ سالگی
سلام دوستان عزيز تقريبا دو سه هفته پيش خونه مادرم به خانواده اومده بودن مهموني كه بچم براي اولين بار اونارو ميديد و دخترم كلا ادميه زود با كسي جوش نميخوره و از پدر اون خانواده مخصوصا حس ترس و خجالت داشت هي ميگفت به دخترم عمو بيا پيش من دخترم نميرفت تا اينكه دخترم داشت رد ميشد از كنارش اوند بغلش كرد و مثلا به شوخي قلقلكش داد دخترم سروع كرد به گريه و اصن خوشش نيومد و بعدش بهم گفت مامان ترس داشت و فرداي اون اتفاقم ما يه دوره بازخانما داريم كهركلي بچه هستن و اصن دوست نداشت بره سمتشون و مدام ميگفت مامان تو ام بيا پيش ما تو اتاق با بچه ها بازي كنيم و من هي ميرفتم و بيستر سعي ميكردم تنهاس بذاررم تا با هم سن هاش باسه و دخترم يكسره اون روز چسبيد بهم و دستشو ميكرد دهنش و از فرداش شروع كرد يهويي ناخن جويدن و منم تا امروز از انواع بازياي انگشتي و دست ورزي براش غافل نشدم و همزمتنم لاك تلخ ميزنم تا اين مورد كمتر بشه و بدبختي اينه حالا شال يا حتي مرهاشو از بغل صورتش ميذاره دهنش كتملا معلومه اضطراب داره با اينكه يكسره من باهاشم و وقت ميگذرونن ولي اصن ديگه تو جمعي راحت نيست كلا شخصيتش ابنجوري بود از اول كه بچسبه بهم و سرو شيطون نيست ولي الان خيلي ميترسم از رفتارش و نميدونم ديگه چيكار كنم، يكي ارومم كنه