حالم از این بیخیالی مردا بهم میخوره
شوهرم خیلی خوبه ها ولی خدانکنه حس و حال نداشته باشه
بهش گفتم میخوام آرتا رو حموم کنم شیر خورد ۱ ساعت شد بیدارش میکنم
همه چیزو اماده کردم هرچی صداش کردم بیدار نشد شد ۲ ساعت اخر یکی لگد زدم بهش پاشد گفتم اب بیار (همش تو اتاق حموم میکنم بچه رو)رفت اب اورد ارتا رو بیدار کردم گذاشتم تو وان بچه لج کرد چه لج کردنی مجبور شدم بیارمش بیرون شوهرم شیر اماده کرد بهش داد اروغشو نگرفت بچه رو همینجوری رو بالا گذاشت من لباس بپوشونه بچه شیر تو گلوش گیر کرد
من داشتم وسیله های حموم رو میزاشتم کنار تا اومدم دیدم بچه به زور نفس میکشه
گفتم علی بچهههههه
برگردوندم اینقدر پشتشو زدم بچم نفسش سرجاش اومد
بخدا فکر کنم سکته کردم زبونم اصلا قفل کرده بود همش میگفتم بچه بچه بچه یچه
شوهرم خودش سکته کرد هم بچه اینجوری شد هم من قفل کرده بودم
وحشتناک ترین بود😑
میگم چرا اینجوری کردی میگه شیر کم بود ۳۰ سی سی بود فکر نمیکردم نیاز به اروغ گرفتن باشه😑
خداشاهده هنوز تو سرم بوم بوم میزنه
نمیتونم رو پاهام وایسم

۷ پاسخ

چ کاریه آخه بچه باید هم سیر باشه هم خواب خودشو کرده باشه بعد حمومش کنی، خودتو از خواب بیدار کنن ببرن زیرآب خوشت میاد

وا حالا واجب بوده هم شوهرتو از خواب بیدار کنی هم اون بچه رو بعد حمومش کنی معلومه بهش شوک وارد میشه بعدم لج میکنه از خواب بیدارش کنن آب بریزن روش

من که تنهایی میبرم حموم راحتترم الان باشوهرم حموم دادم دقم داد آب و اندازه کردم اومدم دیدم آب و بسته بچه هم تو وان تا اب و دوباره معتدل کنم طول کشید حوله هم ننداخته رو پاش همینجوری شستش

الهیییی . واسه خود من همین اتفاق بارها و بارها افتاده
مردا همینجوری ان دیگه . گاهی از خونسردیشون ادم دیوونه میشه واقعا
خیلی موجودات خنگ و ساده ای هستن خدایی

منم امشب شیر تو گلو بچم گیر کرد مردم زنده شدم وقتی نفسش برگشت نشستم یه دل سیر گریه کردم

منم امشب بچه رو حمام کردم فردا واکسن داره شوهرمنم دق میده تا ی کاری انجام بده آخرشم وسطاش دعوامون میشه از بس ک شله 😒

مردها همینن. متوجه حساس بودن ماجرا نیستن نه اینکه اهمیت ندن نه متوجه نیستن ‌ من هر بار بچه رو به شوهرم سپردم حتی برای نیم ساعت پشیمون شدم.

سوال های مرتبط