اوف لعنتی چقدر دلم گرفته حوصله تمیز کاری هم ندارم آشپزخونه بهم ریخته .دلمم خیلی گرفته خیلی دستم به هیچ‌کاری نمیره این فسقل تا بیداره کهدنمیزاره برم کار کنم همه قفلای کودک رو خراب کرده که به کابینتا زدم تا میرم ظرف بشورم میره سروقت کابینتا واسه همین منم پامو آشپزخونه نمیزارم یک ساعت کار داره تا تمیز شه .ی خانمی بهم گفت که از آشناهای دکترم هست و واسم نامه سزارین میگیره اما نگرفته گوشیش هم جواب نمیده امیدوارم کرد حالا نااامید منم گفتم امشب میرم دکتر .دوتا بسته بسته پستی داشتم که باید امروز میرسیدن اما نمیدونم چرا نرسیدن هرکدوم هم اولین بار بود خرید میکردم .چندروز هم لباسای نوزادی رادمهر رو ریختم توی سبد حمام انباری بالا بودن همه لکه زرد گرفتن نمیدونم چرا که بشورم جلو افتاب خشک کنم اما این شوهر من هی یادش میره مایع لباس کودک بگیره .الانم پسرم خوابه تا برم سراغ ظرف شستن بیدار شده منم دست بسته نشستم نمیدونم عصری ببرمش پارک یا نه گناه داره همش توی خونه تنها .خلاصه که حالم خیلی گرفتست دلمم رابطه میخواد شوهذم دیگه خیکم بزرگ شده کنارم نمیاد بعدم اصلا نمیتونم شیو کنم دیگه چیزی نمیبینم🥴بیاید شماهم از درداتون بگید مثل من

۹ پاسخ

والامنم دست دلم به کار نمیره .اشپزخونه شستن میخواد

چندهفته هستی چراقبل زایمان خواهری مادری کسی نمیادتمیزکنه بلاخره خانواده ی گفتن

🥴🥴🥴شدی مثل من چند روزه دست به خونه نزدم خونه از کثیفی داره میپوکه امروزم از صبح زود بیدار شدم رفتم دکتر نوبت گرفتم اخرشم دکتر ساعت یازده اومد لعنتی تا یازده و نیم حیرونم کرد ساعت دوازده ونیم که داشتم از خونه مامانم میومدم اهورا خواب رفت همچین من اومدم بخوابم بیدار شد دهنم و سرویس کرده خونه رو بود بهم ریخته راسی برای لکه های روی لباس رادمهر اونایی که نمیرن رو تو اب لیمو بخیسون. بعد با صابون لباس فیروز بشور بنداز تو افتاب میرن لکه ها برای اینکه خودتو هم تمیز کنی توی حموم اینه ببر بزار زیرت میبینی داری چکارمیکنی برای کابینت هاتم چسب پنج سانتی بزن وقتی خوابه چسبت بیرنگ باشه که نبینه چسب ها و

من امروز موش تو آشپزخونه ام بود از هشت صبح تا الان دارم جمع جور میکنم ج....ر خوردم 🥴✋

اینجوری که آه و ناله کردی معلومه نمیشه
اول از همه بلند شو یه چیزی بخور
آروم آروم کار کن
وقتی همسرت خونه است ازش کمک بخواه
براش شیو کردن هم برو اپیلاسیون اونجا کمکت میکنند اگر از همسرت خجالت میکشی
اگر نه ازش بخواه کمکت کنه تا شیو کنی
وقتی خونه بهم ریخته باشه ذهن آدم و روح آدم به نظرم بهم می‌ریزه

من از ساعت 1تا الا کار میکردم
الا دوست دارم چایی بخورم اما حوصله درست کردن ندارم😂😂

الانم خونم مث دسته گل😁😁😁البته به جز اتاق دختری که بعد از بیدار شدن زحمتشو کشیده

بچت چندماهه است

آخ آشپزخونه خیلی سخته منم امروز صبح قبل از اینکه دخترم بیدار شه بلند شدم همه کارا رو کردم آخ که بعدش چقدر حس خوبیه خونه تمیز

سوال های مرتبط

مامان رادمهر.رادوین مامان رادمهر.رادوین ۱ سالگی
رفتم دکتر بهم گفتن بچه توی شکمت ریزه باید بیشتر ی چیزی بخوری اخه مگه میشه الان اومدم ی ذره نون بربری با ماست موسیر بخورم تمام زندگیم شده نون و ماست .کلن همیشه همینه موقع ناهار تا مبام ناهارشو بدم تشویقش کنم به خوردن و یاذش بدم چجوری غذا بخوره که غذای خودم سرد میشه بعدش هم باید بلافاصله دستو صورتشو بشورم یا ببرم حمام اگه خیلی خودشو کثیف کرده باشه لبلس عوض کنم براش تا میام میبینم تصفه غذامو خوردم بقیشم این بچه میخواد بریزه دیگه غذای سرد دلم نمیگیره بعدم ظرف شستن و جارو زدن و خوابوندنش و اکه پی پی کنه که باید طریع بشورم یا داره ی گوشه نق میزنه برم کنارش .از صبح که بیدار میشم هر تایم غذا دادن بعش ی ساعت طول میکشه بعدم میان وعده و ی چیزی بدی بخوره تا صداش نیاد .میگم شبا خوابید ی چیزی میارم میخورم که اونم خوابم میاد و دیگه حوصلم نمیشه .واقعا موندم چجوری این دوماه اخر این یکی توی شکممو به وزن ایده آل برسونم از ی ورم نصف چیزای مقوی توی خونه هست نصفش نیست تا میای اون نصفه رو بگیری این نصفه تموم شده😂الان من از صبح تا حالا ی ناهار و میوه خوردم تمام
مامان آرین و عرشیا مامان آرین و عرشیا ۲ سالگی
سلام از طرف یه مادری که تو تاریکی شب و تو خلوت خونه داره شام میخوره و به هفته ای که بهش گذشت فکر میکنه...به هفته ای که پسر کوچولوش بهونه گیر شده بود و هرچی میخواست فقط گریه میکرد..به هفته ای که شوهرش انقد از کار خسته بود که همش بی حوصله بود وقتی میومد خونه...به شبایی که نفسم کم میومد انگار یه چیزی رو سینه م خوابیده بود....به وقتی که دست یکی رو روی پیشونیم حس کردم و فکر کردم شوهرمه اما یهو یادم اومد سرکاره و من تنهام..به اینکه چقدر دوست داشتم برم دو روز خونه مامانم و نشد....حالا من وقتی شوهرمو پسرم خوابن دلم گرفته از اینکه چرا در مقابل گریه های پسرم و بهونه گیریاش صبور نبودم....منی که پسرمو شوهرمو واطرافیانمو خیلی دوست دارم و جونم براشون می‌ره اما یه وقت ناخواسته دلشون رو میشکونم....خدایا منو ببخش بخاطر اون وقتا که دلشون رو شکوندم..دلم میخواد صبح که بیدار شدم خدا بهم یه صبر بده تا دیگه بچه مو دعوانکنم یا عصبی نشم ازش....پسر قشنگم منو بخاطر وقتایی که عصبی میشم ببخش...بخدا من خیلی دوست دارم
مامان وانیا مامان وانیا ۲ سالگی
مامان حامی مامان حامی ۱ سالگی
مامانایی که تجربه دارید راهنماییم کنید لطفا خیلی داغون وکلافه ام بچم رو هم دارم از شیر روز میگیرم هم شب داغونم دیگه با مشاورش حرف زدم اول گفت شیرشب رو قطع کن البته تو ۷ماهگی قطع نکردم تقریبا ۱۵ماهش بود که شروع کردم به قطع شیر شب از اون وقت تا حالا پسرم بیدار میشه اما خب با هزار بدبختی می‌خوابه اینم بگم شب تا ساعت ۵صبح حداقل دوبار بیدار میشه اما شیر روزش از ۱۸ماهگی شروع کردم به قطع کردن اما موفق نشدم انگاری از وقتی که دارم قطع میکنم حریص تر شده روزها بیشتر شیر میخواد هیج جوره بیشتر وقتا نمیتونم سرشو گرم کنم شبم که از همون وقتی که شروع کردم تا حالا هنوز عادت نکرده بیدار نشه جالبش اینه که شکمش سیر هم باشه بیدار میشه حتی بهش غذا هم میدم نمیخوره وسط بازی یهو یادش میاد شیر باید بخوره دیگه خودمم عصبی وکلافه ام گاهی رفتاری میکنم باهاش که نباید مدام بهم میچسبه توروخدا شما راهکاری دارید به نظرتون چیکار کنم؟اصلا میگم روانشناسش رو عوض کنم شاید اون نظر دیگه ای داشته باشه