۲ پاسخ

میگفتی شما دیگه هیچی نگین ک شماهم میزنم ها😂

توم میگفتی بچمه هرجور بخوام تربیتش میکنم یعنی محترمانه میگفتی به توچه

سوال های مرتبط

مامان وانیا مامان وانیا ۲ سالگی
مامان mamane vorojak مامان mamane vorojak ۲ سالگی
چه شب مزخرفی بود امشب رفتیم خونه مادر شوهرم مهمونی اول که پسرم میگفت من تو ماشین نشینم گریه میکرد پیاده شو رفتم عقب نشستم شوهرم گفت مامان نیومد منم با کت پسرم صورتم و گرفته بودم من و نبینه این از اولش رفتیم اومدیم خونه از تو راهرو شروع کرد خونه نریم بغل منم نمیومد فقط بغل باباش میرفت کوله پشتیش هم برداشته بود میگفت بریم ددر گریههههههه میکرداااااا شوهرم دعواش کرد من بهش توپیدم بردش یکم تو راهرو الکی گفت آسانسور خرابه برگشتن تو دوباره گریهههههههههه شوهرم عصبانی شده بود من از اون بدتر گفتیم بیا بریم حموم آب بزنیم پاهات پوشکت و باز کنیم رفت حموم از حموم در نمیومد اومد انقدر گریه کرد گریه کرد که نگم آخر داد زدم سرش این میگفت تو برو بابام بیاد باباش میگفت سرگرمش کن من برم عصبی شدم منم این وسط روانی شده بودم آخر باباش اومد یکم به زبون گرفتتش ولی تا یکم برخلاف میلش میشد میزد زیر گریه اونم چه گریه ای اونم آخر داد زد سرش حسابی آخر خودمم نشستم به گریه از شدت عصبانیت خون دماغ شدم دلم شکست که من و پس میزد میگفت تو اصلا سمتم نیا 😭😥🥺🥺
مامان ماهلین مامان ماهلین ۲ سالگی
مامانا من یه مشکل بزرگ و اساسی ت. زندگیم دارم
قبل دخترم من و شوهرم دعوامون میشد ولی خیییلی کم شاید هر سه چهار ماه یبار بحث میکردیم
ولی بعد دخترم همه دعواهامون بخاطر دخترمه
شوهرم بیش از حد سر بچه حساسه واقعا شورشو در اورده
اب تو گلو بچه بپره زمین و زمان و فحش میده و خودشو میزنه
بچه یکم بخوره زمین دیوونه بازی در میاره
همشم میگه تو باید مواظب باشی
تا بچه سرما میخوره همش منو مقصر میدونه
خلاصه پدرم در اومده
امروزم عموش سرسره خرید واسه ماهلین من هی گفتم این خطرناکه گفت نه پیشش باش بازی کنه منم داشتم باهاش بازی میکردم تو یه ارتفاع خیلی کم ماهلین افتاد من مچ دستم پیچ خورد نتونستم نگهش دارم بچه یکم گریه کرد . شوهرمم تو سرش میکوبید واسه اولین بار هرچی از دهنش در اومد بهم گفت
منن سرش داد زدم گفتم تاحالا سه بار بچه از دست خودت افتاد زمین هیچی بهت نگفتم
واقعا با این اخلاقش چیکار کنم ؟ اصلا قابل تحمل نیس . هر وقت میاد خونه میگه باید تمام کاراتو ول کنی فقط بچسبی به بچه که چیزیش نشه
خودش اصلا کمک نمیکنه
مامان کیانا مامان کیانا ۱ سالگی
مامانها سلام میشه راهنماییم کنید بخدا خسته شودم دیگه ناقت ندارم همیشه باید من کوتاه بیام همیشه من باید همه چیو تحمل کنم امشب به دخترم یه کوچولو شیر دادم تو شیشه شیر شیر پاستوریزه بعد دخترم می‌ریخت روی فرش منم از دستش گرفتم گریه کرد شوهرم عصبانی شود هر چی از دهنش در اومد بهم گفت به من می‌گفت آخرش دخترمنو مثل خودت دیونه میکنی من به اوج رسیدم هر چی از دهنم در اومد گفتم دعوای سنگین راه انداختیم بخدا تاقتم تاق شوده بخاطر دخترم نمی تونم طلاق بگیرم‌مطمئنم خانوادم نمی زارن طلاق بگیرم کسی نیست پشتم باشه خودمو و دخترم هستین تو اسن دنیا نه پدر مادر نه برادر پشتم نیستن هیچ کس الان من به راهنماییتون احتیاج دارم نمی تونم به کسی بگم چه جوری با شوهر احمقم رفتار کنم مادرشوهرم ز زد گفت فردا مهمون دارم باید بیاین اینجا پشت تلفن بود مادرشوهرم دوس نداشتم اونا بدونن دعوا کردیم الان باید برم یا ن با شوهر احمقم چه جوری رفتار کنم میشه راهنماییم کنید لطفا 😭😭😭😭😭
مامان ماهور مامان ماهور ۱ سالگی
❤️در خصوص تاپیک قبلی❤️
یکی گفت امپول بزن و یکی گفت نزن و خلاصه ساعت۹ جلو در خونه بودیم همسرم گفت بیا مغازه و دپستم اینجاست و چون تو اینکاراست دست ماهورو ببینه تا رفتیم گفت ببرش بهداشت شیفت شب هستن بزنه امپول.

منم تو مسیر باز زنک زدم پزشک خانوادکیمون و ازش پرسیدم گفت برو و هاری بزن
اومذیم و ۲تا امپول هاری و کزاز زدن و تو خراش رو هم امپول زدن زیر پوستش نگممممممم چقدر گریه کرد بچه ام خداااا و من زار میزدم😭😭😭😭😭😭خواهرام و همه خانوادم اومدن و گریه میکردیم از گریه اش😭😭😭
گفتن ۲مرحله دیگه داره یه خراش ساده!!!!

تجربه شد دیگه نزاریم به هیچ‌وجه بزه جلو چون گربه اومد از خودش دفاع کنه چون احساس خطر کرده بود و برا همین یهو ماهورو خراش انداخت..

(((اینو هم بگم و من باباس نمیزاریم دست بزنه به حیوونهای خیابونی ،امروزم خواهر بزرکم که یکم بی فکره بردش جلو و خیلی ریلکس وایساد و هرجی من داد زدم بگیرش یه وقت گاز میگیرش گوش نکرد و یهو دیذم گاز گرفت،اینقدرم الان پشیمونه و گریه کرده که.ولی چه فایده!!)))

بازم خداروسکر بدتر ازژن نشد🙏🙏🙏