مامانا سلام
امروز با دخترم رفتیم خانه بازی
کلا دوسه بار رفته
امروز بچه هایی رو که میدید به وسیله ای که بازی کرده باهاش دست میزنن
جیغ میزد و میرفت که مثلا بگیره
من درگوشش میگفتم باید نوبتی باشه و از کسی وسیله نگیریم و از این حرفا
یه زنه که پسرش خیلی مظلوم بود و دختر من چیزی ازش میخواست سریع میداد
یهو اومد در نقش مادر خیلی خوب و گفت الان وقت اموزش نیست
تو گوشش نخون
گفتم پس کی وقتشه !
خونه که تنهاست
الان که تو موقعیت باید بگم
بعدش گفت من تو خونه صبح تا شب دارم با بچم حرف میزنم لبم خشک میشه
گفتم والا ما هم همینیم
تو خونه گفتن یه طرف الان که تو شرایط و داره میبینه بطرف
بعدم اول باید بذاریم خودشون باهم کنار بیان شابد بتونن حل کنن و دپست شن
خیلی ناراحت شدم
از اینکه همه شدن متخصص بچه داری و به خودشون اجازه میدن به دیگران راه یاد بدن
دختر منم تجربه های اولشه
خیلی دوست دارم تو این موقعیت ها فرار بگیره و خودش حل کنه مشکلو یا اگر منجر به درگیری چیزی بود خودم ورود کنم

۳ پاسخ

البته این رو که گفته باید بذاریم خودشون باهم کنار بیان درسته
ولی اینکه گفته توی خونه باید بهش بگیم غلطه چون شرایط پیش اومده الانه الان باید یادبگیرند

دمت گرم‌ک گوشزد کردی من اینجا از دست هم‌عروسم توی یک‌خونه اییم ذله شدم از دست بچش بی ادب بیشعوره دست بزن داره دخترم خیلییی اذیته کاش زبون وا میکرد مادرش ی چیزی یادش میداد

خانومه درست گفته ولی چرا بچش باید مظلوم باشه؟ با این روش تربیتی نباید مظلوم باشه ک🤔

سوال های مرتبط

مامان عسل مامان عسل ۱ سالگی
خانوما دیروز خیلی ناراحت شدم.
راستش عصر که میشه بچه های همسایه میریزن بیرون بازی میکنن
همیشه شوهرم بچه رو میبرد با بچه ها بازی میکرد
ایندفعه من رفتم دیدم مامان یکی از بچه ها تا من و دید همینطوری بی دلیل از سر عقده به دخترش یواشکی گفت با بچه من بازی نکنه
حالا همیشه شوهرم میگفت این دختر همیشه میاد بازی میکنه
بعد بچه من مثل همیشه با شوق رفت سمت دختره
دیدم دختره باهاش بازی نمیکنه از اون ور توپ هم خورد تو سر بچه من
منم به دختره گفتم نی نی ما اومد سمت تو تا بازی کنه باهات تو بازی نکردی توپم خورد تو سرش
بعد بلند به بچه ام گفتم دیگه نرو سمت دختر بچه نمیخواد باهاش بازی کنی
دختره هم ناراحت شد رفت به مامانش گفت
زنیکه فکر کرده میتونه قلب پاک بچه ها رو از هم جدا کنه
اخه بگو خودت عقده داری یا روانی هستی چیکار به بازی بچه ها داری؟
اگر تو به بچه ات میگی بازی نکن منم میگم بازی نکن
واقعا خیلی زشته بزرگترها خودشون و قاطی بچه ها میکنن
الان بچه من نمیفهمه ولی اگر بزرگتر بود حتما میفهمید دلش میشکست بابت این رفتار..
مامان آریا مامان آریا ۲ سالگی
سلام به همه مامان ها
میخوام از یکی از تجربه های خودم براتون بگم شاید شما هم در موقعیت مشابهی قرار بگیرین....
زمانی که آریا تازه به دنیا اومده بود من از مادرهامون برای حمام کردن آریا تا ۳ ماهگیش کمک گرفتم. همون اول متوجه شدم که مادر خودم با آرامش و ملاحظه بیشتری این کار انجام میده ولی مادرهمسرم اینطوری نبود و من صلاح دونستم که مادر خودم فقط بگم بیاد ولی بعد یه مدت همسرم گفت که شاید مامانم ناراحت بشه و هرچند وقتی بگد برای حمام کردم اریا بیاد....
من با این که میدونستم اسن کار اشتباه ولی بخاطر رضایت همسر و مادرهمسرم این کار کردم ... و چشمتون روز بد نبینه آریا به شدددت گریه کرد و من هرچی به همسرم گفتم گفت تو خیلی حساسی و مادر من همه بچه های فامیل برده هیچ کس اینجوری نشده....
منم دفعه بعد باز گفتم بیاد و بازم آریا گریه کرد و از اون به بعد دیگه از حمام ترسیده شد.
با این که آب بازی خیلی دوست داره و من همه کاری نیکنم که داخل حمام بهش خوش بگذره و بازی کنه ولی بازم میترسه و کلی جیغ میکشه ....
اینو گفتم که بگم به عنوان یه مادر به شددددت به خودتون و احساستون اعتماد کنید اگر کاری رو میدونید که به صلاح فرزندتون نیست بخاطر رضایت دیگران اون کار انجام ندین...
چون اگر فرزند شما آسیبی ببینه این شما هستین که باید تاوانش بدین نه کسایی که با ندونم کاریشون باعثش شدن!!!
مامان آرین و عرشیا مامان آرین و عرشیا ۲ سالگی
سلام از طرف یه مادری که تو تاریکی شب و تو خلوت خونه داره شام میخوره و به هفته ای که بهش گذشت فکر میکنه...به هفته ای که پسر کوچولوش بهونه گیر شده بود و هرچی میخواست فقط گریه میکرد..به هفته ای که شوهرش انقد از کار خسته بود که همش بی حوصله بود وقتی میومد خونه...به شبایی که نفسم کم میومد انگار یه چیزی رو سینه م خوابیده بود....به وقتی که دست یکی رو روی پیشونیم حس کردم و فکر کردم شوهرمه اما یهو یادم اومد سرکاره و من تنهام..به اینکه چقدر دوست داشتم برم دو روز خونه مامانم و نشد....حالا من وقتی شوهرمو پسرم خوابن دلم گرفته از اینکه چرا در مقابل گریه های پسرم و بهونه گیریاش صبور نبودم....منی که پسرمو شوهرمو واطرافیانمو خیلی دوست دارم و جونم براشون می‌ره اما یه وقت ناخواسته دلشون رو میشکونم....خدایا منو ببخش بخاطر اون وقتا که دلشون رو شکوندم..دلم میخواد صبح که بیدار شدم خدا بهم یه صبر بده تا دیگه بچه مو دعوانکنم یا عصبی نشم ازش....پسر قشنگم منو بخاطر وقتایی که عصبی میشم ببخش...بخدا من خیلی دوست دارم
مامان حلماسادات🌱 مامان حلماسادات🌱 ۲ سالگی
مامان کمیل مامان کمیل ۲ سالگی
سلام رفقای گل خوبین
طاعات قبول باشه
میخام یه تجربه از خودم و دوستام و دور و برام بگم بهتون
خیلی ها اینجا از وابستگی زیاد بچه ها به خودشون گلایه دارن، من جمله خودم، واقعا گاهی اصلا جدا نمیشن
حالا اگه شیر مادر هم بخورن که نور علی نوره دیگه
غالبا عین کوالا می‌چسبند به مادر
داشتم فکر میکردم سرماها اینطوری نبود خیلی، (یعنی ممکنه یه بچه ای استثنا باشه، ولی غالبا نرمال بودن)
علت هاش و بررسی کردم، به چند تا نکته ی جالب رسیدم، اولا که ما(4تا بچه ایم) مدام باهم سر و کله میزدیم، و حالا بخشیش دعوا و بخشیش بازی بود، از صبح که چشمامونو وا میکردیم درگیر بودیم، و خیلی وقت سمت مامان رفتن نداشتیم
خصوصا از وقتی خواهرم بدنیا اومد، شد اسباب بازی من و تمام روز باهاش بازی میکزدم، از نوزادی تا بزرگسالی اینقدر بازی می‌کردم که ماشلله سه برابر من می‌خورد، من تو سن 10 سالگیم لباس 3سالگی خواهرم و پوشیدم شاید باورتون نشه(تو عقد خالم بود فیلمش هست قشنگ)
کلا انگار از بچه های دوم به بعد شرایط خیلی تغییر میکنه، چسبندگی به مادر کم میشه، مادر دیگه نیاز نیست تمام روز کنار بچه باشه
ما بجز یه نمونه تقریبا تک فرزندی نداریم همه 2به بالا هستن، حالا
مامان ادیب کوچولو مامان ادیب کوچولو ۲ سالگی
فقط اومدم بگم
ما مادرها باید آگاه باشیم
یعنی یک مادر آگاه خیلی بهتر از یک مادر نگران هست!
اومدم بگم ما به عنوان مادر باید خیلی از بیماری ها رو بشناسیم
و در موردشون بدونیم
تا اگر خدای نکرده نشانه ای توی فرزندمون دیدیم
به پزشک مراجعه کنیم.
منتظر نباشیم که بزرگ میشه خودش خوب میشه که این بزرگترین اشتباست!
پس لطفا به پزشک مراجعه کنیم🙏🏻🌱
یه بخشی از حرفم رو به نوع دیگری باید تکرار کنم که سوءبرداشت نشه!
ما به عنوان مادر، باید انواع بیماری های جسم و روح و روان رو تا حدودی بشناسیم و نشانه هاش رو بدونیم و برای فرزند خودمون بکار بگیریم یعنی شش دانگ حواسمون به فرزند خودمون باشه نه اینکه اگر یه بچه دیگه دیدیم بهش برچسب بزنیم!!!
چون ما قرار نیست پزشک باشیم، فقط قراره یه مادره آگاه باشیم☝🏻.

موجودات خیالی که بعضی بچه ها دارن و باهاش حرف میزنن به مدت طولانی!
جیغ کشیدن های پیاپی و ممتد!
لجبازی بیش از اندازه و مخالفت با والدین!
عدم ارتباط چشمی!
عدم واکنش به اسم خودش!
و خیلی نشانه های دیگه
که باید جدی بگیریم
و این رو هم بدونیم که مجموع چندین نشانه میتونه منجر به این بشه که مراجعه کنیم به پزشک.
زمانی که حس میکنین چیزی هست که عادی نیست.!!!..
فقط اومدم بگم ، درد رو وقتی زود بفهمیم درمانش راحت تره تا زمانی که خدای نکرده دیر شود!
امشب از همه تون التماس دعا دارم مخصوص🤲🏻✨
میدونم نه شبِ قدره نه شبِ آرزوها
یکی از شب های معمولی خداست که یه بنده محتاجه به دعاست🙏🏻✨
ممنون که خوندین دوستانِ نازنینم🙏🏻🌱
مامان آنیتا مامان آنیتا ۱ سالگی
امشب که دارم می‌نویسم از زندگی از همه چیز خسته شدم البته از زمانی که ازدواج کردم فهمیدم چه اشتباااااه بزرگی کردم خسته شدم.تو زندگیم خیلی خیلی زجر کشیدم بخام یکی یکی بگم میشه دوتا کتاب بزرگ و صحفه زیاد.میخام بگم که من لیاقت مادر شدن نداشتم و ندارم امروز رو هیچ زمااان فراموش نمیکنم خودم باعث شدم پا دخترم بسوزه کف پاش.امیدوار به خدا هستم که بمیرم.چرا پاش سوخت و باعث شدم دلیلش این بود که من خواب بودم مادرم تو حال خوابیده بودم و شلوار پا دخترم نکرده بود و من بیدار شدم دیدم دخترم چند جا خونه ریده و پاش هم گذاشته داخلش رو قالیا رفته به محض اینکه دیدم چون وسواس هم دارم ،خیلی خیلی جیغ زدم و داد به سر دخترم بردمش تو حیاط گفتم برو بیرون دستشویی کن تا قالی پاک کن تو همین هین هم مادرم هنوز کف خونه دراز کشیده بود و میدید بعد من آب حیاط باز گذاشته بودم که متوسط بشه دخترم رو بشورم یعنی آب داغه ،بعد دخترم شلنگ رو گرفته بود دستش بازی میکرد آبه هنوز داغ نشده بود بعد تا اینکه داغ شده بوده انداخته بود زمین رو شلنگ رو بعد همونجا که شلنگ رو انداخته بود نشسته بود بخار هم از آب میزد بیرون این هم تو آب وایساده بعد موقع که گریه میکرد یعنی ۱۰ثانیه اول منم که عصبی بودم خیلی خیلی زیاد میگفتم عیب ندارع بزار پات بسوزه بعد که جیغش خیلی خیلی رفت بالا رفتم گذاشتمش کنار.دیدم آروم نمیگیره دیدم کف پاش سوخته آخ خدا روم رو سیاه کنه به حق ابوالفضل اینقدر جیغ میزد و هق هق گریه سریع بردم دکتر پانسمان کرد کرم زد بهش با بانداج کرد.اومدم خونه زنگ شوهرم زدم گفتم بیا بچت بگیر نمیتونم زندگی کنم دیگه وسایلا جمع کردم زدم بیرون
مامان 🌼نرگس🌼 مامان 🌼نرگس🌼 ۲ سالگی
خانوما
شما از مادرتون راضی هستید ؟
تو چه چیزایی در حقتون کوتاهی کرده تا الان...
پدرتون چی ؟
ازچه رفتار مادرتون ناراضی هستید که دوست دارید خودتون برا بچتون اونجوری نباشید

من خودم از مادرم
مثلا ازاول هیچ وقت هیچ مسائلی برام توضیح نداد وقتی برای اولین بار پریود شدم هیچ وقت قبلش که هیچی حتی بعدشم چیزی اونجور بهم نگفت. وقتی ازدواج کردم تنها کسی که بیخیال بود مادرم بود و بعدشم تو عقد همش ازشوهزم ایراد می‌گرفت من تو عذاب بودم. بعدشم شب عروسیم هیچی بهم نگفت.حتی بعدش هیچ نصیحتی واسه بچه دار شدن نکرد بعدش دیر یکم بچه دار شدیم همش باز میگفت فلانی بچه دار فلانی بچه داره چرا بچه دار نمیاری.
سرجهزیه ام هم بیخیال بود سر سیسمونیم هم خودش یه تیکه هیچ وقت تا الان برا دخترم نخرید میگفت بعدا بابات خودش میخره همش بابام با خواهرم رفتن خریدن و بعدش میگفت چرا این همه وسیله گرفتین
واسه بچه داداشم هرجا میرفت حتما یه چیزی میخرید ولی واسه دخترم تاالان یه جورابم نخریده به دستش .........