۸ پاسخ

برو بگو خونریزی کردم خونابه هم خوب نیس جاش تنگ شده منم درد نداشتم بچه اولم آخر خونریزی کردم رفتم نه خیلی شدید مثل تازه پریود شدن تا شب سز شدم اورژانسی

اذیتت میکنن تو خونه ورزش کن دردات شروع شه بری بیمارستان رحم ندارن یکسره معاینه میکنن خونه دردت خیلی شدید شد برو حداقل عذاب معاینه این چیزا رو نکشی

منم هیچ دردی ندارم بستریم نمیکنن دوسانتم میگن باید چهار سانت بشی تا بستریت کنیم

چرا آمپول فشار نمیزنن اگ خدایی نکرده بچه مدفوع کنه چی

خب دکتر گفته لکه بینی زیاد داشتی بیا الان خون آبه داری برو

عزیزم سعی کن تو خونت ورزش کنی تا بیشتر باز بشی بری بیمارستان اذیتت میکنن

چند وقتت دقیق

از تاریخ زایمانت گذشته سه روز چرا پس بستری نمیکنن

سوال های مرتبط

مامان دلانا مامان دلانا ۴ ماهگی
خوب خوب
نوبتی هم باشه نوبت تجربه زایمان منه
تاریخ زایمانم ۲۷خراداد بود من روز ۲۶ ام رفتم پیش دکترم که بهش بگم فردا که تاریخ زایمانمه چیکار کنم چون هیچ درد وعلائمی هم نداشتم
که رفتم و دکتر معاینه کرد یه سانت بودم و گفت هنوز جا داری تا زایمان وایسا دردت بگیره اگه نگرفت سی ام بیا برا nst ببینم وضعیت بچه چطوره
منم تا سی ام هنوزم علائمی نداشتم و رفتم واسه nstکه دکتر گفت خوبه و هنوزم صبر کن اگه الان بستری بشی زایمان اولی اذیت میشی بدون دردی
دیگه منم که انگار از همه چی خسته بودم گریم گرفته بود دیگه گفت برو دوم که میشی ۴۱ هفته کامل چه درد داشتی چه نداشتی بیا بستری شو
که همچنان من تا شنبه بازم بدون درد بودم و رفتم واسه بستری ساعت ۵ صبح بیمارستان بودم
معاینه شدم هنوزم همون یه سانت بود😬😬
دیگه بالاخره باید بستری میشدم رفتیم واسه کارای پذیرش تا حدودا ۶ ونیم اینا من رفتم زایشگاه
از ساعت۷ بود که برام قرص زیر زبونی و آمپول اینا شروع کردن دادن
دردا کم کم شروع میشد و رفته رفته شدیدتر
دکترم حدود ۸ اومد کیسه آبمو پاره کرده که خیلی اذیت شدم
تا حدود ۱۱ ونیم که معاینه شدم تازه شده بودم ۲ سانت و دیگه گریه میکردم
بقیه تو کامنت...
مامان صدف کوچولو مامان صدف کوچولو ۸ ماهگی
خب بالاخره نوبت من شد که تجربه زایمانموبگم
جمعه شب بودمهمونی رفتیم کمردرد مداوم داشتم ولی فکرنمیکردم برای زایمانه چون مداوم بود خیلی اذیت هم نمیکرد بعد فرداصبحش ازخواب که بیدا شدم دیدم خون آبه ازم میاد مثل خلط خونی بعد سریع اماده شدم رفتم پیش دکترم چیزدیگه ای حس نمیکردم بعد دکترم معاینه شکمی کرد گفت شکمت انقباض داره میگیره ول میکنه امافعلاکمه خلاصه معاینه هم کرد گفت دوسانتی برو بستری شو بعد من اومدم خونه رفتم بیمارستان معاینه کردن بعد ان اس تی گرفتن گف فعلا بیس دقیقه یه باره برو خونه دردات پنج دقیقه شد بیا من اومدم خونه تادم غروب دردام بیشترشد ولی قابل تحمل بود چیزی نبود بعد ورزشواینام کردم دوباره رفتم بیمارستان که دکتر شیفت بیمارستان معاینه کرد گفت بچه قشنگ کلش پشت دهانه رحمه امادس که بیاد ولی همون دوسانت هستی گفت درداتم نزدیک به هم شده بستری شو که تاصبح میادقطعا بعد به خود بیمارستان که گفت اوناگفتن امشب علائم خاصی نداره برو صبح بیاد بستری شه درداشوخونه بکشه بهتره هیچی قراربود برم صبح بیام که یه دفعه دیدم کیسه ابم نشتی کرد همون موقع بستری کردن که ساعت۱۲شب بود بعد انپول فشارزدن که ببینن پیشرفت میکنم یانه چشمتون روز بدنبینه انپول فشاروکه زدن کیسه ابمم دکترپاره کرد که واقعا چیزی نبود و یه لوله ناز عین نی کرد تو خیلی راحت پاره شد رفت دردام بیشتروبیشترشد جوری که روتخت فقط دادمیزدم بعد گفتن فلن ورزش نکنم تا چار سانت بشم بعد که ساعت۱بود صداشون کردم گفتم خیلی احساس مدفوع دارم معاینه کردن دیدن چارسانت شدم ماماهمراهم اومد
مامان آرتا 💙👣 مامان آرتا 💙👣 ۱ ماهگی
تجربه زایمان طبیعی پارت ۳:
خلاصه دیگه مامانمم بود گفت عجله نکن بیا بریم خونه دردات شروع شد بیا گفتم نه بریم پیادروی برگردم باز شده
زنگ زدم به همسرم و گفتم کیف بچه و وسایل من و بردار که دیگه می‌خوام بستریم کنن دیگه طفلک رو هم به ترس انداختم می‌گفت تا یک ساعت دیگه زایمان نکن تا برسم فکر میکرد بستری شم بلافاصله بچه در میاد 🤣
دیگه زنگ زدم ماما همراهم و بهش گفتم اینطوریه گفت هر موقع بستری شدی خبر بده که بیام دیگه همون دور بیمارستان پیادروی کردم.
خواهر شوهرم ماما زنگ زد گفت برو خونه دردت شروع بشه الکی گفتم نه الان یک ساعت راه رفتم حس میکنم دردام داره منظم میشه گفت پس اگه اینطوریه و ۳ سانته خوب بازی نمیصرفه بری خونه صبح باز برگردی تا آخر شب پیادروی کن بعد برو دوباره معاینه شو
خلاصه ساعت۷ قرار بود برگردم بیمارستان ساعت ۱۱ برگشتم
دیگه شوهرمم هنوز نیومده بود گفت صبر کن من بیام ببینمت بعد برو تو تا شوهرم اومد ۱۱ و نیم شد و بعد رفتم اتاق تریاژ
که متاسفانه شیفت تغییر کرده بود و مامای این شیفت یه خانم بد اخلاق نصیبم شد بهش گفتم سر شب اومدم معاینه شدم ۳ سانت بودم همکارتون‌ گفت برو پیادروی بیا بستری شو گفت برو بخواب معاینه کنم
معاینه کرد گفت هنوز همون ۳ سانتی پاشو برو 😐 گفتم یعنی چی من اومدم بستری شم گفت مگه خونه خاله باید ۴,۵ سانت بشی گفتم همکارتون اینطوری گفت و من ترشح دیدم و حرکات بچه هم خیلی کم بود امروز و فلان گفت نه همکارم فکر کرده شاید باز بشی برو خبری از بستری نیست حالا اگه میخوای بیا ۲۰ دقیقه نوار قلب بگیرم...
دیگه با باد خالی شده دراز کشیدم رو تخت برای نوار قلب... حالا شوهرم پشت در یه دست کیف بچه یه دست وسایل من🤣 خجالت می‌کشیدم برگردم بگم خبری نیست هنوز