سوال های مرتبط

مامان حسنا خانم مامان حسنا خانم ۴ ماهگی
تجربه زایمان #پارت دو
دردام شروع شد و من جیغ و داد هی ماما میگفت زور بزن من جیغ میزدم آخه ی ماه استراحت مطلق بودم و بچه از رحم جدا نمی شد دردام خیلی شدید بود دیگه ی سانت آخر مثل جنازه افتاده بودم رو تخت و توان زور زدن نداشتم سر بچم تو مثانه ام بود میگفتن اگر زور نزنی باید مثانه ات را پاره کنیم من واقعا دیگه نمی تونستم یهو دیدم ی پرستار در ابعاد ی غول اومد پرید سر معدم یهو بچه اومد بیرون و من از حال رفتم
خیلی بخیه خوردم از بس بخیه خوردم ترسیده بودم هم درد داشتم نمی تونستم دستشویی کنم شاش بند شدم و تو بیمارستان راه میرفتم ادرار داشتم زیاد کلیه هام درد داشت و نمی تونستم ادرار کنم هی بهم می گفتن برو آب بگیر ب خودت حتی پرستار اومد آب بهم گرفت از ترس شاش بند شده بودم دیگه اومدن سون بهم وصل کردن خودشون تعجب کرده بودن تو نیم ساعت چهار تا سون خالی شد از بس بهم سرم زده بودن کلیه هام پر بود و مثانه ام خالی نمی شد
بد بختی اونجا بود ک شیر نداشتم 😥تا پنج روز شیر نداشتم روز سوم ک تو بیمارستان بودم دیگه خود پرستارا ترسیدن شیر خشک درست کردن ب دخترم دادن زردی گرفت دخترم از بس شیر نداشتم
دو سه روز هم ب خاطر زردی بالاش بستری شد از روز ب دنیا آمدنش تا خونه رفتنم ی هفته بستری شدیم
اومدیم خونه بعد ی هفته خون ریزی شدید گرفتم بخیه هام باز شده بودم دوباره رفتم بیمارستان برا معاینه میخواستم بستریم کنند با رضایت خودم اومدم خونه
مامان جوجه مامان جوجه ۱۳ ماهگی
خب اومدم تجربه زایمانمو بگم بعد ۴۰روز😂 سزارین دوم
من چون سابقه زایمان زودرس داشتم هفته های اخربارداری دکترم گفت یک روز درمیون ان اس تی انجام بده من شنبه تو مطب دکتر ان اس تی دادم دوشنبه و چهارشنبه هم بیمارستان.چهارشنبه ک انجام دادم ب دکترم گفتن ک نوار خوبه و مشکلی نداره اما دکتر گفت هروز انجام بده منم فرداش ک پنجشنبه بود(۲۱دی)رفتم بیمارستان دولتی چون هزینه بیمارستان خصوصی رو نداشتم هرروز بخوام انجام بدم.رفتم دولتی پرستار برام نوار وصل کرد دستش خورد ب شکمم گفت واااااای تو چقدر انقباض داری سریعا بستری شو باید عمل بشی نوارو دراورد گفت سریع باید زایمان کنی گفتم من بیمارستان خصوصی میخوام زایمان کنم گفت حتما حتما برو بیمارستان اگه نمیری همینجابستری شو..نری خونه یوقت😁گفتم ن میرم بیمارستان الان سریع زنگ زد ب دکترم گفت من دارم میرم بیمارستان بگو بیاد..ماهم زود ماشین گرفتیم رفتیم بیمارستان تا سوند بزنن برام دکترم رسید دیگه منو آماده کردن بردن اتاق عمل.دکترم خیلی خوب بود بهش اعتماد داشتم عملم عالی بود زودتر از اولی تموم شد و حتی اینبار لرز هم نکردم.بعدش اومدم تو ریکاوری برام پمپ درد گذاشتن اتاق آماده کردن منو بردن.بیحسی ک رفت درد داشتم همچنان اما پمپ درد کم کم باید میرفت.دوبار شکممو با ی دست فشاردادن ک خونریزیمو ببینن.چون ممکن بود خونریزی کنم رحمم شله..دکترم گفت۳تا مشکل داشتی،رحمت داشت پاره میشد،جفت داشت از بچه جدا میشد،یکی دیگه رو فعلا یادم نمیاد..ساعت۱نیم ظهر عمل شدم.ساعت۲شب راه رفتم فرداش دکتر منو دید وپانسمانمو دراوردن ضدآب زدن و مرخص شدم
مامان ماهلین مامان ماهلین ۲ ماهگی
تجربه زایمان قسمت سوم .
من یکشنبه ۸ صبح با همسرم و مادرم رفتم بیمارستان آرام و نزدیک ساعت ۹ ونیم بستری شدم .صبح ۳ فینگر باز بودم و دردهای داشت منظم‌میشد ولی کماکان خونریزی نداشتم درحد لکه بود .
ساعت حدودا ۱۱ بود که اپیدورال گرفتم و واقعا راضی ام . رسیدگی ماما ها و پزشک و کادر بیمارستان‌عالی بود . همسرم از اول تا بعد زایمان کنارم بود و برای زایمان کمکم می‌کرد. اتاق زایمان من خودم تنها بودم و بیمار دیگه ای نبود از اول که بستری شدم رفتم اتاق زایمان تو بخش پیش بقیه بیمارا و مثل بیمارستان خصوصی پیش بقیه بیمار ها نبودم از اول رفتم اتاق زایمان . اونجا حمام و جکوزی داشت و چون من کات‌اتر بهم وصل بود چون اپیدورال پیوسته میگرفتم نمیتونستم زیر دوش برم یا تو وان بشینم
ولی توپ و پله و صندلی بود که پوزیشن بگیرم .
از ۳ ظهر من دیگه پیشرفت نداشتم بدنم یاری نمی‌کرد دهانه رحم سفتی دارم کیسه آبم رو خودشون پاره کردن .
پزشکم ساعت ۷ اومد بیمارستان و من با وجود اپیدورال فقط انقباضات رو درحد درد پریود حس میکردم و قابل تحمل بود برام . زایمانم یکم طول کشید و چون اضافه وزن داشتم زایمانم یکم سخت بود و همسرم به ۳ تا ماما و دکترم کمک می‌کرد و ۵ نفری به من زور میدادن که زایمان کنم😂😂❤️ در آخر ۷.۸ تا بخیه خوردم و دخترم ساعت 20:50 یکشنبه ۱۱ آذر به دنیا اومد ...ولی خب ۷ روز بستری بود چون دیستوشی بود بخاطر سختی زایمان و تنگی کانال مجبور شدن اینکارو بکنن و .... مسائل مربوط به بستری دخترم تو تاپیک بعدی میگم .
در کل از زایمان تو بیمارستان آرام به شدت راضی بودم با اینکه هزینه ها حتی با بیمه‌تکمیلی اونجا بازم خیلی زیاد شد ولی ارزش داشت و انتخابم بازم بیمارستان آرامِ .🥰🥰❤️
سوالی بود بپرسید عزیزان .
مامان زینب جون😍👶🏻 مامان زینب جون😍👶🏻 ۱۰ ماهگی
#تجربه زایمان پارت دوم
با همه کارایی که میکرد هییییچ خبری از درد نبود..

شد ۱۷ فرودین من حس کردم حرکتای بچه کم شده رفتم ساعت ۱۲ شب رفتم بیمارستان معاینه کردن گفتن ۲سانتی بعد معاینه من همون دلحظه دردم گرفت تو ان اس تی درد ثبت کرد
منو ترسوندن گفتم موقعشه برو زایشگاه من اومدم یه دوش اب داغ دیگ گرفتم یه کاسه کوچیک روغن حیوانی سر کشیدم با مامانم اینا رفتیم زایشگاه شده بود ساعت ۳ صبح معاینه کردن گفتن نه یه سانتی گفتم درد دارم انگار حرکات بچمم کم شده، ان اس تی گرفتن گفتن نه دردم نداری😐
گفتن باید سونو بدی سونو هم دادم گفتن وضعیت بچه هم خوبه
گفتن برو هنوز یه هفته وقت داری .. خلاصه من دست از پا دراز تر برگشتم خونه
باز به ورزشا ادامه دادم شد ۲۱ فروردین ۴۰ هفته تمام
درمونگاه نامه داد که برم زایشگاه چون هیچ دردی نداشتم
دوباره آماده شدیم رفتیم باز قبول نکردن گفتن درد نداری برو تا ۴۱ هفته و ۶ روز وقت داری😐🤦‍♀️
باز برگشتیم خونه ، دیگ نا امید شده بودم میگفتم با این همه ورزش فقط یه سانت باز شدم ولی باز ادامه دادم
دیگ گذشت شدم ۴۱ هفتع و ۶ روز بدون درد رفتم بیمارستان باز معاینه کردن هنوزم یه سانت بودم😵‍💫
تو ان اس تی یکم انقباض نشون دادم و دیگ بستریم کردن🤦‍♀️😵‍💫

ادامه تاپیک بعدی...
مامان ملورین مامان ملورین ۵ ماهگی
پارت ۳
دکترم دائم با بخش و پرستارادر تماس بود و گفتن چرا دیر کردم و زنگ زدن بهش و گفتن ک حالم خوبه، معاینه کردن و شده بودم دو فینگر، دیگه لباسامو عوض کردم اول لباس معمولی بهم دادن ولی بعد اومدن و لباس اتاق عمل بهم دادن انگار دکترم گفته بود ک من نمیتونم طبیعی زایمان کنم، چون هم بچه درشت بود هم لگنم کوچیک بود،ولی من طبیعی میخاستم ، دیگه دستشویی رفتم و روتخت دراز کشیدم و بهم سرم وصل کردن و گفتن بدون اطلاع بلند نشو و دستشویی هم تنهایی نرو، یک ساعت گذشته بود و من همچنان بدون درد بودم،ی خانومی بود ک مسئول پرستاراو بخش بود ولی خودش خیلی رسیدگی میکرد با دکترم درتماس بود، دوباره اومد معاینه کرد و همچنان دو فینگر بودم سرم بعدی رو وصل کردن و امپول فشارو داخل سرم زدن، شنیدم اون خانمه با دکترم صحبت میکرد و دکترم گفته بود کیسه ابمو پاره کنن، دکترم برای زایمان طبیعی گفته بود فقط برای زدن بخیه ها میاد ،ولی شنیدم ک خانم اسماعیلی می‌گفت من کیسه ابشو پاره میکنم ولی خودتم بلند شو بیا بیمارستان، دیگه اومد و دستشو تا آرنج کرد داخل و یهو ی حجم زیادی اب ازم خارج شد. ،وقتی کیسه ابمو پاره کرد فشارم افتاد و بدنم شروع کرد ب لرزیدن وحشتناک ک اصلا نمیتونستم کنترل کنم ،دوباره دستگاه ان اس تی وصل کردن و انقباضامم چک میکردن
مامان گیلاس مامان گیلاس ۱۱ ماهگی
تجربه من از زایمان طبیعی ‌
بدن با بدن فرق داره ۳ تا زایمان داشتم ولی هیچکدوم مثل هم نبود
ماه آخر بارداری درد داشتم ماه درد، تا رسیدم ب ۳۸و ۳۹ هفته ک دردام بیشتر شده بود هر لحظه احساس میکردم چیزی نبوده ب رایمان ولی خبری نبود، ۳۹ هفته و ۳ روز رفتم پیش دکتر گفت هنوز وقت و موقع معاینه ۱ سانت بودم و با معاینه تحریکی ۱ونیم بود گفت تا فردا حتما زایمان میکنی ولی خبری نشد هر شب نزدیکی داشتم بعضی روزا دوبار، پله بالا پایین میکردم پیاده روی میکردم پتو لگد میکردم نشسته راه میرفتم و کلی دمنوش خوردم چون ماما همراه گفت خوبه ولی باز نشدم دیگه قید ماما رو هم زدم دیگه نرفتم پیشش
تا شد ۳۹ هفته ۶ روز خیلی دردای عجیبی داشتم نزدیک ب ۱۰ دقیقه و ۱۵ دقیقه همش درد داشتم ی شب کامل درد داشتم تا صبح شد خیلی ترشح ژله ایی داشتم دردام نزدیک ۵ دقیقه بود آماده شدم رفتم بیمارستان
ی خوبیش این بود ی آشنا داشتیم توی زایشگاه ولی شیفتش تمام شد منو سپرد دست ۲ ماما دیگه
ادامه تاپیک بعدی میزارم قشنگا🌹