پارت اول زایمان


ساعت ۶صبح ی دفع از خواب بیدار شدم شوهرم میخواست بره سرکار یهو بلند شدم دیدم خیس خیس شدم برقو که روشن کردم دیدم بله کیسه اب ترکیده بود بچم شبش خیلی تکون میخورد کیسه ابو زده بود ترکیده بود شوهرمو بیدار کردم داشت از استرس میمرد چون بچه اولمون بی تجربه بودیم زنگ زدم مامانم اومد شوهرمم تپسی گرفت رفتیم بیمارستان ساعت ۷رسیدم بیمارستان اول که رفتم دوبار اومدن معاینه کردن ۴سانت بودم داشتم میمردم اینا هم با دستاشون تا ته میکردن معاینه میکردن بعد گفتن ۴سانت بستری کردن منو

۳ پاسخ

.....خب

خب.؟..؟...؟؟.

.....

مقالات مرتبط

میانگین زمان خواب نوزاد
میانگین زمان خواب نوزاد تا یک‌سالگی چقدر است؟
خواب نوزاد
همه چیز درباره خواب نوزاد و مشکلات اختلال خواب اطفال
پوشک کردن نوزاد
پوشک کردن نوزاد | مراحل و روش صحیح تعویض پوشک
آموزش خواب به کودکان
آموزش خواب به کودکان بدون گریه در سنین مختلف

سوال های مرتبط

مامان امیرعلی👩‍👦 مامان امیرعلی👩‍👦 ۲ ماهگی
پارت 2

تا اینکه شبش ساعت ۲ دیدم همش شلوارم خیس میشه
یچیزایی قبلن شنیده بودم ک ماهای اخر بی اختیاری ادرار ممکنه داشته باشیم
اول زیاد جدی نگرفتمش تا اینکه هی شلوار عوض میکردم و بعد ۵ دیقه تا زانوهام خیس میشد و هیچ بویی هم نمیداد دیگه متوجه شدم ک کیسه ابه
زنگ زدم مامانم(مامانم شهرستانه و تا مشهد ۶ ساعت راهه)گفتم اینجوریه و مامانم گف پس برو بیمارستان ک خطرناک نباشه
وسایلای خودمو نینی رو جمع کردم و رفتم حموم و ساعت ۳ و نیم بود ک از خونه راه افتادیم رفتیم بیمارستان
(بیمارستان امام حسین رفتم)
وقتی رسیدم رفتم معاینه و گفتن ک هم کیسه ابت پاره شده و هم سه سانت دهانه رحم بازه ولی من هیچ دردی نداشتم
گف برین پذیرش وکارای بستری رو انجام بدین چون کیسه ابت پارس باید بستریت کنیم ک حواسمون باشه
بعدشم ک ی ساک لباس گرفتیم از خود بیمارستان
و گف کامل لخت شو و یدونه مانتو بود گف فقط اینو تنت کن
مامان دخترم یکدونم مامان دخترم یکدونم ۴ ماهگی
فردا رفتم دکتر اونجا فشارمو گرفتن گفتن ۱۵ باید بستری شی تاساعت ۶وایسادم تا تخت بدن چون شلوغ بود بعد بستری شدم فرداش بهم ختم دادن رفتم زایشگاه با آمپول فشار بچه بدنیا بیاد روز اول هیچ پیشرفتی نبود روز دوم ۱سانت شدم درست پنجشنبه بود ساعت ۵ونیم حس کردم یه درد ریزی بود اومد رفت کیسه ابم پاره شد معاینه کردن گفتن کیسه ابته ولی هنوز ۱سانتی درد داشت منو می‌کشت ولی پیشرفتی نبود فرداش جمعه ۱۸ابان معاینه کردن گفتن ۲ونیم سانت شده ولی تا ۱ظهر فول شد طبیعی اگه نشد سزارین تا ۱درد شدید داشتم ولی همون دونیم مونده بودم که آخرسر فرستادنم سزارین ...سزارین برای من هیچ دردی نداشت بعدش راحت بلندشدم حرکت کردم
مامان ماهان مامان ماهان ۲ ماهگی
پارت ۲زایمان

بستری که شدم مامام اومد چند تا ورزش انجام دادم دردام خیلی زیاد شده بود دیگه داشتم میمردم دوباره ۲یا۳ساعت بعدش اومدن برای معاینه گفتن ۸سانت شدی دوباره گفتن پاشو ورزش کن رو توپ من دیگ توان نداشتم جیغ میزدم فقط خدارو صدا میزدم تا بعد ظهر ساعت ۶من درد کشیدم ده سانت باز شدم منو با اون وضع بردنم رو تخت زایمان گفتن وقتش سرشو داریم میبینم با دستاشون میکردن تو که سر بچمو بکشن ب زور بیرون من یهو از حال رفتم خلاصه از بس بهم دست زدن ب خونریزی افتادم شدید
مشاهده ۱ پاسخ دیگر
مامان سورنا مامان سورنا ۳ ماهگی
سوال:سلام خانما میخوام تجربه زایمان طبیعیمو بگم. بعد از دو ماه😁
شب رفته بودم دکتر برای معاینه تحریکی که گفتن رحم دو سانت بازه اما بچه تو لگن نیومده و احتمالا هفته بعد زایمان میکنم، صبح ساعت 9 بود از خواب بیدار شدم برای خودم نیمرو درست کردم که حس کردم لباسم خیس شده، رفتم سرویس اما فکر نمیکردم کیسه آبم باشه، رفتم صبحانمو خوردم و موقع بلند شدن یهو یک عالم آب ازم ریخت ، به مامای خودم زنگ زدم گفت برم بیمارستان دولتی چون اونجا مریض داره منم قبول نکردم رفتم خصوصی و اون گفت نمیتونه بیاد، خیلی حس بدی بود که زیر حرفش زده، به بیمارستان خصوصی زنگ زدم و گفتن اونجا خودشون ماما همراه دارن، وقتی وارد بیمارستان شدن ساعت یک ربع به یازده بود، اصلا درد نداشتم، معاینه کردن و گفتن لگنم عالیه و انقباض هام شروع شده ، ساعت دو ظهر هفت سانت شده بودم و ساعت پنج عصر زایمان کردم، از ساعت دو تا پنج برام خیلی سخت بود، دردش اینجوریه که دوس داری سرتو بکوبی تو دیوار و اینکه خسته کننده اس، مامای همراهم خیلی خوب و مهربون بود ، فقط اینکه با اینکه من سر جوش خوردن بخیه هام خیلی اذیت شدم و هنوزم درد واژن دارم. اما خود زایمان اونقدرا هم که تصور میکردم سخت نبود فقط خسته کننده بود، اینم بگم بند ناف دور گردن نینی بود و نمیتونست دنیا بیاد بخاطر همین بیشتر طول کشید و خیلی بخیه خوردم
پسرم تو سی و هشت هفته و سه روز با وزن 3/400 دنیا اومد
مامان جیگر💙 مامان جیگر💙 ۴ ماهگی
#تجربه زایمان
پارت2
دوباره معاینه کردن گفتن همون 3 سانتم و سر بچم فیکس نشده شناوره و آمپول فشارو با دوز پایین وصل کردن دوباره صبحانه خوردم و شروع کردم ورزش کردن، یه ساعت بعدش ماماهمراهم با همسرم اومدن پیشم، ورزش برای پایین اومدن سر بچه بهم میداد، کم‌کم احساس کردم دردام منظم شده، دوباره اومدن برای معاینه که حین معاینه کیسه آبم پاره شد و شده بودم 4سانت، بعد بازم شروع کردیم ورزش کردن که بالا آوردم، چند بار پشت هم بالا آوردم یعنی هرچی میخوردم تقریبا ده دقیقه بعدش بالا میوردم دیگه خیلی بی‌جون شده بودم یکم دست و پام میلرزید، خودم خواستم برم توی وان، وانو پر کردن رفتم توش اما برام اصلا خوب نبود حس میکردم دردام بیشتر شده توش، یکم توی آب ورزش کردیم که دیگه به ماماهمراهم گفتم من نمیتونم خیلی ضعف دارم، دارم از خواب میمیرم، یکمم با اون همه درد توی وان خوابم برد، از آب اومدم بیرون حس زور داشتم خوشحال شدم گفتم حتما کلی پیشرفت کردم که معاینه کردن و 5سانت بودم، یکم داشتم ناامید میشدم دیگه، همون موقع عامل مامام اومد گفت بذارین منم معاینه کنم یکم معاینه تحرکیم کرد که دردش خیلی بود خونم میومد، دوباره پاشدیم به ورزش کردن ولی واقعا کم آورده بودم همش بالا میوردم و خیلی ضعف داشتم درخواست اپیدورال دادم که ماما گفت بذار بازم معاینه کنم اگر پیشرفت داشتی حیفه اپیدورال بگیری، معاینه کرد انگار دستش سبک بود😂😂 شده بودم 8سانت
مامان نیک مامان نیک ۳ ماهگی
زایمان پارت 1
۳۸هفته و ۵ روزم بود که ساعت ۱:۳۰شب یهو کیسه ابم پاره شده رفتم بیمارستان دهانه رحمم بسته بود با دکترم هماهنگ کردن ک اگ تا صبح دردم شروع نشه صبح زود امپول فشار میزنن خلاصه منم انقد میترسیدم مدام گریه میکردم خلاصه دردم شروع نشد بهم امپول زدن اولش دردم کم بود ساعت ۹صبح شدید شد دیگ ۱۰به بعد هر یه دیقه شده بود دردم معاینه میکردن کند پیش میرفتم با درد شدید ۲سانت بودم دیگ ساعت ۱۱ دردم یکسره بود مثلا اول میگرفت ول میکرد این دیک کلا درد داشتم جیغ میزدم دوست داشتم بمیرم خیلی خیلی درد داشتم ک دکترم اومد معاینه کرد ساعت ۱ بعداظهر بود ک همون ۲ سانت بود پیشرفتی نداشتم اورژانسی بردنم سزارین انقد درد داشتم گریه میکردم سریع بچه رو در بیارین من دارم میمیرم از درد زیاد فقط میلرزیدم خلاصه سزارین شدم ساعت ۲:۰۵ بعداظهر پسرم به دنیا اومد تو ریکاوری بودم بهم گفتن پمپ درد نمیخوای گفتم ن خداروشکر درد نداشتم فقط دوبار شکممو فشار دادن درد داشتم
مشاهده ۱ پاسخ دیگر
مامان آراد🫀🐣 مامان آراد🫀🐣 ۳ ماهگی
تجربه زایمان طبیعی
پارت دوم
بعد دیگه لباسای بیمارستان رو پوشیدم و برام سرم وصل کردن رفتم اتاق زایمان اولش خیلی سرحال و خوشحال بودم چون هیچ دردی نداشتم میگفتم زایمانم خیلی راحت و خوبه 😂 نیم ساعتی داخل اتاق زایمان ورزش کردم و
روی تخت خوابیدم تا ساعت ۱:۳۰ ظهر بعد بلند شدم ورزش هارو شروع کردم
باز نیم ساعتی ورزش کردم بعدش غذامو خوردم تا ساعت شد ۲:۳۰ کیسه آبم رو پاره کردن بعدش دوباره بلند شدم‌ورزش کردم حالم خوب بود دردی نداشتم تا ساعت ۵ عصر شد دیگه. کم کم درد داشتم رفتم حموم و زیر دوش آب گرم خیلی خوب بود دردمو خیلی کم میکرد
مشاهده ۱ پاسخ دیگر
مامان آراز و دنیز🫀 مامان آراز و دنیز🫀 ۵ ماهگی
پارت ۲
منم که از ترس انگار آب یخ ریختن روم سرم وصل کردن و دم به دقیقه اومدن معاینم کردن ساعت ۵رفته بودم و ساعت ۱۰شب بود دکتر شیفت اومد معاینه کرد گفت پنج سانتی تا صبح زایمان می‌کنی یا خدا دیگه مگه اشک من بند میومد هی التماس که توروخدا سزارین کنین گفت نه راه برو که باز شی انقد گفتن که قبول کردم خلاصه تا صبح هرکس از راه می‌رسید میومد منو معاینه میکرد صبح شد هرچی به دکترم زنگ زدم جواب نداد هرچی زنگ زدم جواب نداد خودمم از یه طرف انقد گریه کردم صدام گرفته بود چشامم کاسه خون بود
دیگه ساعت ۲بعد از ظهر بود تقریبا زنک زدم دکترم جواب داد گفت نزار آمپول فشار بزنن و معاینه کننت
مامان السانا مامان السانا ۵ ماهگی
پارت اول
من مامای خصوصی گرفتم رفتم زایشگاه ساعت ۸ شب بود اومد معاینه ام کرد ۱ سانت بودم اصلا قبل معاینه هیچ دردی نداشتم بعد معاینه یکم کمر درد شدم و خونریزی بهم امپول فشار وصل کردن یه ساعت بعد ۲ سانت شدم دردام یکم بیشتر شد یه ساعت بعدش هم نیم سانت باز شدم شد ساعت ۱ شب شد و دگ هیچ یه روز بعد شد و هنوز ۲ونیم سانت بودم از درد اعصابم خراب شده بود هی به مامام میگفتم من ببر واسه سزاریان اما قبول نکرد ساعتای ۱۲ ظهر شد کیسه ابمو پاره کردن دردام بیشتر شد و هیچ از ۲وتیم سانت بیشتر نشدم از درد کلافه شده بودم
مشاهده ۱ پاسخ دیگر
مامان فراز🍭👦 مامان فراز🍭👦 ۴ ماهگی
سلام خاستم تخربمو براتون بگم
۱) اول بگم شب قبل زایمان رابطه داشتم.
۲)از ساعت ۱۲ شب دردم شروع شد اولش کم بود مثله درد پریودی کمر درد و دل درد داشتم. بعدش هر دردم میگرفت و ول میکرد.
۳) ولی هنوز بیمارستان نرفته بودم
۴) چون شنیده بودم بزود بهت درد وارد میکنن و میگن باید بچه بدنیا بیاد. ولی من گفتم دردمو خونه بکشم خیلی بهتره.
۵)خلاصه تا ساعت ۳صبح ،مامانم همش کمرمو میمالید و بیدار بودیم.
دیگه ساعتای ۳ و نیم بود که نگو منو مامانم خابمون برده.
۶)باز ساعت ۴ونیم بود که با درد بیدار شدم . چند تا قاشق شیره توت خوردم خیلی حالمو بهتر کرد .
۷) ساعت ۵ نشده بود که شکمم یهو تکون بزرگی خورد. پیش خودم گفتم عجب تکونی خورد بچه. بعد از حالت دراز کش پاشدم نشستم
۸) یهو کل پام و پتو خیس خالی شد . ولی دردم خیلی کم بود. ولی انقدر استرس داشتم میلرزیدم موقع حرف زدم
۹)دیگه فوری ساک بچه و مدارکو برداشتیمو رفتیم بیمارستان.
بیا پیام بعد بقیشو بگم...
مامان جوجو ممد🐣🫀 مامان جوجو ممد🐣🫀 ۲ ماهگی
زایمان طبیعی
پارت 1

۳۹ هفته ۶ روز بودم دیگه خسته شده بودم. ک چرا بچم ب دنیا نمیومد خیلی دوست داشتم تو بغلم بگیرم بوسش کنم بوش کنم. دستای کوچولوش بگیرم فقد بو کنم.
خونه بابام بودم (روستا) چونکه همسرم َشغلش حوریه ک ۳ روز خونس ۶ روز سرکار مدتی ک نبود من میرفتم خونه بابا
دیگ ساعت ۴عصر با داداشم مادرم اومدیم خونه خودم. ک خونمو مرتب کنم چون فرداش شوهرم از سرکار می‌آمد
آقا ما شروع کردیم ب تمیز کاری گردگیری داشتم حمام رو میشستم. ک یهو دیدم. یچی ازم ریخت بیرون بله درسته کیسه آبم پاره شدساعت ۶ عصر 😮‍💨 یکم ترسیدم ولی یکمم خوشحال بودم چون. روز موعود رسید 🤤 من فکر کردم بی اختیاری ادار گرفتم. دیگ ب مامانم گفتم. گفت ن کیسه ابته آخه هرچی خودمو خشک میکردم. هی خیس خیس تر میشدم. 🤐 دیگ. ب همسرم زنگ زدم گفتم بیا کیسه آبم نشتی کرده من میرم بیمارستان. اینا ذوق کرد. دیگ اونم ب راه افتاد. آمد سمت خانه. ولی من قبلش رفاه بودم بیمارستان
اونجا ک رفتم سمت زایشگاه ماینم کردن یکسانت باز بودم ولی عفونت داشتم دردم می‌گرفت واژنم از شدت معاینه انقد درد داشتم ک گریه میکردم
دیگ منو فرسادن داخل زایشگاه. اونجا ک رفتم لباسم عوض کردم. از ساعت ۶ تا ۱۱ شب ب من کاری نداشتن بااینکه کیسه آبم نشتی داشت هی می‌ریخت
دیگ ساعت ۱۱ شب. ماما اومد پیشم. گفت این ورزشا رو بکن. ک باز بشی آخه یک سانت باز بودم
هرچی ورزش راه میرفتم بی فایده بود. 🥲
دیگ رفتم رو تخت بهم آمپول فشار زدن. یاخدا ک چ دردی داشت جیغ داد بی داد میکردم.
مشاهده ۵ پاسخ دیگر
مامان حسنا خانم مامان حسنا خانم ۵ ماهگی
تجربه زایمان#پارت ۱
توی ۳۲هفتگی دهانه رحمم باز شد و تا ۳۶هفتگی استراحت مطلق شدم همون روزی رفتم تو ۳۷هفتگی از ذوق زیاد ک می تونم کارام را بکنم پا شدم آشپزی کردن یهو رفتم دستشویی لکه قهوه ای دیدم ولی درد نداشتم شب شد رفتم خونه مادرم (من و مادرم تو تو شهر های مختلف هستیم )ساعت ده شب شد رفتم دستشویی یهو دل و کمرم گرفت درد داشتم اومدم گفتم دل و کمرم درد داره دیگه رفتم اورژانسی بیمارستان معاینه شدم و بستری شدم ولی دردم درد زایمان نبوده زود بستریم کردن شب تا صبح درد کشیدم فردا ظهر ساعت یک بهم آمپول فشار زدن از ساعت دو دردهای شدید اومدن سراغم ماما و پرستاران همه آشنا بودن و هوای منو خیلی داشتن
#ادامه دارد ......
مامان نورا😍 مامان نورا😍 ۳ ماهگی
پارت ۲
چنان درد واژن داشتم ک خودم میدونستم دهانه رحمم باز شده حداقل دوسه سانتی هس ولی ب هیچ وجه نمیخواسنم برم پیش دکتر یا زایشگاه ک بگم منو معاینه کنن چون میدونستم منو معاینه کنن طبیعی بچه رو بدنیا میارم منی ک از طبیعی وحشت داشتم
رسید روز ۲۷ام من رفتم حموم و ترشح موکوسمی دیدم ولی بهش دقت نکردم و چون من دکترم کرمان بود و من بم زندگی میکنم ۳ساعت راه بود و دکتر ب من گف ساعت ۷ بیمارستان باش من ازروز قبل میخواسنم برم کرمان ۳ساعت راه بود مامانمم نوبت دکتر داشت ۵.۶ ساعتم داخل ماشین نشستم چ فشاری ب کمرمم اومد و شب رفتیم خونه ی عمم ساعت ۴ صبح بود ک من رفتم سرویس بهداشتی کمردرد منو گرف و ول کرد توجه نکردم چون زایمان اولم بود تجربه نداشنم رفتم داخل رخت خواب ک بخوابم بازم کمردرد منو گرف و دردش ب پاهامم میزد شک کردم گفتم نکنه منو درد طبیعی گرقته ساعت گرفتم دیدم هر ۶ دقیقه منو درد میگیره و ول میکنه مادرشوهرم بیدار شد گف درد داری من گفتم ن نمیدونم چرا بهش نگفنم درد دارم بلند شدم رفتم کنار شوهرم گفتم بلند شو چون کنار شوهر عمم خوابیده بود روم نمیشد بگم درد دارم مبگف تو ۷ باید اونجا باشی زوده حالا ساعت ۵ونیم شد مادرشوهرم و مادرم بیدار شدن ک صبحانه بخورن بریم سمت بیمارستان دیدن من دارم از درد ب خودم میپیچم گفتن دردت گرفته گفتم اره چون من از درد اصلا داد و بیداد و اه و ناله نمیکردم اونجا بود ک شوهرم ترسید باور کرد منو درد گرفنه فک کرد من الکی میگم و اونا صبحانه خوردن و رفتیم سمت بیمارستان
مامان حسنا خانم مامان حسنا خانم ۵ ماهگی
تجربه زایمان #پارت دو
دردام شروع شد و من جیغ و داد هی ماما میگفت زور بزن من جیغ میزدم آخه ی ماه استراحت مطلق بودم و بچه از رحم جدا نمی شد دردام خیلی شدید بود دیگه ی سانت آخر مثل جنازه افتاده بودم رو تخت و توان زور زدن نداشتم سر بچم تو مثانه ام بود میگفتن اگر زور نزنی باید مثانه ات را پاره کنیم من واقعا دیگه نمی تونستم یهو دیدم ی پرستار در ابعاد ی غول اومد پرید سر معدم یهو بچه اومد بیرون و من از حال رفتم
خیلی بخیه خوردم از بس بخیه خوردم ترسیده بودم هم درد داشتم نمی تونستم دستشویی کنم شاش بند شدم و تو بیمارستان راه میرفتم ادرار داشتم زیاد کلیه هام درد داشت و نمی تونستم ادرار کنم هی بهم می گفتن برو آب بگیر ب خودت حتی پرستار اومد آب بهم گرفت از ترس شاش بند شده بودم دیگه اومدن سون بهم وصل کردن خودشون تعجب کرده بودن تو نیم ساعت چهار تا سون خالی شد از بس بهم سرم زده بودن کلیه هام پر بود و مثانه ام خالی نمی شد
بد بختی اونجا بود ک شیر نداشتم 😥تا پنج روز شیر نداشتم روز سوم ک تو بیمارستان بودم دیگه خود پرستارا ترسیدن شیر خشک درست کردن ب دخترم دادن زردی گرفت دخترم از بس شیر نداشتم
دو سه روز هم ب خاطر زردی بالاش بستری شد از روز ب دنیا آمدنش تا خونه رفتنم ی هفته بستری شدیم
اومدیم خونه بعد ی هفته خون ریزی شدید گرفتم بخیه هام باز شده بودم دوباره رفتم بیمارستان برا معاینه میخواستم بستریم کنند با رضایت خودم اومدم خونه
مشاهده ۱ پاسخ دیگر
مامان آریشا❣️👶🧿❣️ مامان آریشا❣️👶🧿❣️ ۴ ماهگی
تجربه اولین زایمان پارت1
من هفته 40بودم رفتم بیمارستان درد نداشتم معاینه شدم گفت برو 2روز دیگ بیا درد نداشتی منم 2روز بعدش هم چنان با پیاده روی ک میکردم پله پایین بالاکردم بازم بدون کوچکترین دردی یا نشونه ای از زایمان بودم........ هم استرس داشتم هم شوق وذوق دیدن پسرم.... خلاصه 40هفته و2روز شب ساعت 10و11 رفتم بیمارستان بستری شدم معاینه شدم هنوز خبری نبود..... خلاصه شد دم صبح پرستار اومد معاینه داخلی کرد دیگ هیچ خبری نیست..... ساعت 6صبح اومدن برام سرم فشار زدن همون لحظه اتاق بغل و روبروی من دوتا خانوم بودن ک داشتن زایمان میکردن طبیعی... وای ک نگم چه فریادهایی میزدن ومن ک فقط داشتم سکته میکردم از ترس و استرس باورتون نمیشه اونور داد میزدن من اینور مثل بید میلرزیدم
مشاهده ۱ پاسخ دیگر