۲۲ پاسخ

همین اول کاری پروش کردی یعنی چی که بلدنیست مگه خودت بلدبودی ماهم یادگرفتیم شوهرمنم همین بود،باجروبحث درست شده یکم،مگه بچه براماتنهابوده؟حاملگی نمیشدکاریش کنی واقعاالان فرق داره،شوهرم چنبار دادم دستش کارام کردم باهاش حرف میزنه اولاش میترسیدبغلش کنه الان خیلی بهترشده تنهایی ادم میمیره بزارکمکت بده

بغل که میتونه بگیره دارن از وظایفشون شونه خالی می کنند و بار مسئولیت میندازن روی دوش شما

عزیزم طبیعیه! منم مامانم گیر میده همش میگه کولر نزن و کلاه بپوشون بهش! الانکه سرما خورده از خودم گرفته ولی مامانم مدام میگه چون بردی زیر کولر سرماخورد! منم چند باری عصبی شدم اما بعدش دیکه خودمو زدم به بیخیالی میگم اره اره! توام یبار با شوهرت بشین صحبت کن بکو تجربه اولمه بهم فرصت بده همه چیو یاد میرم درست انجام میدم! بعد اگه دوباره گیر داد فقط الکی تایید کن حرص نخور

برامنم اینجوری هروقت میگه میگم بلدی انجام بده بعدم محلش نمیذارم فقط بلدن حرف بزنن برن رواعصاب ادم کاردیگه ای بلد نیستن

این بچه هر دوی شماست و پدرش هم اندازه شما والد هست
درسته بلد نیست ولی میتونه یاد بگیره،بهش پوشک کردنو یاد بده
یادش بده بغلش کنه و اروغش رو بگیره
بلد نبودن دلیل قانع کننده ای نیست،اونم اندازه شما باید وقت بذاره واسه بچه تا این روزای سخت بگذره

خیلی هم خوب بلده از اول گفته بلد نیستم که جونشو راحت کنه. ساده نباش قدر خودتو بدون

ببین دقیقا اکثرشون همینن
شوهر منم تا بچه یکم گریه میکنه میگه بیا بگیرش و اینا
تا مریضی چیزی هم میشه میگه تقصیر تو هست
خیلی حساسه خیلی
خسته شدم.....

نه عزیزم حساس نشدی، حق داری
منم همینم و کاملا میفهممت
همینجوری رومون فشار هست حالا اینا هم هی گیر میدن، بچه رو اینجوری نگیر خطرناکه، اونجا نذار، بغلش چیزی نذار باشه و...
همش هم هروقت بچه گریه میکنه فک میکنن شیر میخواد، بابا بچه چندتا میاز داره فقط شیر نمیخواد ک، انگار ما بهشون شیر نمیدیم
والاع
حالا شما هم خودتو حرص نده باهاش بشین صحبت کن یا بگو هی بهت گیر نده همینجوری فشار روانی و جسمی رومون هست، اگه هم تونستی از این متن یا پست های اینستا مرتبط بفرست

یه بار بم اینطوری گف تا سه روز به بچه دست نزدم..
شبا ک از سرکار میومد میدادم دستش..
میگفتم تو بهتر بلدی بیا خودت نگه دار.فقد شیرش میدادم..

بعد سه روز خودش کوتاه اومد پشیمون شد عذرخواهی کرد..
این راه رو پبشنهاد نمیدم بهت.
در کل میگم همه مردا همینن و خانوما این چالشارو دارن گلم.فکر چاره باش

اوه خواهر جان شوهر من انگار جادو شده انقد خوب بود الان بچه ریده ریخت رو لباسم بعد داد زدم بهش میگم زیر پوشکی برکه رو بیار رفته اورده میگع دیدی گفتم این شلوار خوب نیست بعد بچه رو بردم تو حمام که بشورم منتظر بودم بیاد که حوله بیاره هیچکار نکرد من خودم شستم اوردم رفتم حوله پیچوندم دزدم داره نگام میکنه وای انگار ۱۰ تا شکم زایدک

ببین من از اول ازش کمک گرفتم الان بیرون برم آرایشگاه خرید حموم نگه میداره

درکت میکنم منم خسته شدم دست تنهام اینجا غریبم.شوهرمم صبح تاشب نیست وقتی هم میاد اصن با بچه وقت نمیگذرونه.

دقیقا الان با شوهرم سرهمین موضوع بحث کردم که چرا هیچکس دلش واسه ما مادرا نمیسوزه چرا کمکم نیستی تا یکم بخوابم منم تنهام و خانوادم ازم دورن

همسر من اوایل میترسید بغلش کنه ولی از وقتی با آغوشی بهش دادم باهاش بازی میکرد بهتر از من بلده بچه داری مهم حوصله شونه حوصله کنن بر میدارن اونم خیلی با گوشی بازی می‌کنه منم خسته بشم بچه رو بهش میدم میرم حیاط یا پیش مامانم

وای خدا کااااملا درکت میکنم
اینقدر که من سر همسرم حرصی میشم نصفشو بچه ام بهم نمیده ، واقعا روانی شدم ، هروز دلم میخواد خودمو بکشم

مگه میخاد شیرش بده یا پوشکش عوض کنه بگو یه بغل ساده کن تا نفسی بکشم ای بابا

همه مثل هم هستن من که دیوانه شدم

حق داری
ادم توی این روزا دوس داره یکی کمک دستشون باشه توی کارهای خونه و بچه داری
البته بعضی مردها دست خودشون نیست،از مسئولیت بچه میترسن،اگرم بلده و انجام نمیده که واقعا باید حساب اون مرد رو رسید😅
شوهر منم توی بچه داری خیلی ایرادگیره ،هی میگه اینطور کن اونطور نکن
ولی خب چه میشه کرد دیگه،اعصاب فولادین میخواد🫠منم دور از خونواده ام هستم و اینجا غریبم🥲خیلی سخته

ایراد گرفتن های اون از بچع داری و شب نخوابیدن بیشتر عذابت میده شوهر منم همش میگفت بیا گشنشه منم گفتم گشنش باشه خودم میفهمم نیاز نیس تو بگی دیگه اونم نمیگع

همه همینطور هستیم عزیزم منم دست تنهام از یه هفتگی خودم تنها بزرگش میکنم

دقیقا شوهر من اینجوریه گلم بچه بمیره از گریه اصلن نزدیک نمیشه میگه بلد نیستم و فقط ایراد میگیره حتی وقت نمیکنم برم تو حیاط چون میدونم گریه کنه کسی نیست بگیرتش

همشون همیجورن شوهرم من همش میگه بیا گشنشه😂😂😂

سوال های مرتبط

مامان آیلین 🥹🩷 مامان آیلین 🥹🩷 ۲ ماهگی
هردفعه ک دخترم میبرم پایین پیش پدرشوهرم ک ببینتش یک شب درمیون خونه هست و میگه بیارین آنقدر دخترم دوس داره باهاش بازی میکنه ولی هر دفعه یجوری بحساب میخواد ایراد بگیره اعصابمو بهم میریزه
اون دفعه بردم درسته خودم کار اشتباهی کردم ولی جلو بقیه عروس دامادا نباید بگه . می‌گفت جورابش تنگه پاش جمع کرده و قرمز شده و رد انداخته ساق پاش جوراب بزرگتر بپوش چیزی نگفتم دیدم راست میگه ولی اعصابم بهم ریخت
دوباره گفت پوشکش چقدر سفت بستی بچه نمیتونه راحت باشه دیدم بازم درست میگه نمیدونم حواسم نبوده چرا سفت بستم بازم ناراحت شدم داماد و عروس میخندیدن ولی خب اشتباه از خودم بود

الان رفتم گشنش بود بردم تو اتاق شیر بدم نمی‌خورد چون کولیک داره گریه میکنه شبا زیر سینه بد قلقی میکنه باید با شیشه بدم بهش
اومدم میگه حتما جیش کرده گریه میکنه نمیخوره میگم بابا دلش درد میکنه نمیتونه شیر بخوره شبا باید با شیشه بخوره میگه عه ب گمونم دستشویی هم کرده بچه مو برداشتم اومدم بالا