۹ پاسخ

عزیزم اتفاق میوفته نگران نباش برامنم پیش اومده

مقصر طرف بود یعنی؟
خداروشکر ک ماشین طرف هیچی نشد وگرنه باید خسارت اینا میدادین شوهرت بدتر غر میزد😂
ماشینتون چی هست حالا؟
انشالله چیزی نگه ولی اگ شوهر من بود خیلی عصبی میشد آخ رو ماشینش حساسه

فدای سرت🤣

فدا سرت به قول شوهرم ماشین برای تصادفه دیگه🤧😐🤣

ولی زور ه ماشین صفر 😂

عیب ندارع فرشته
مشکل پیش میاد
تصارف
بعدم خداروشکر ک مالی باشه

خداروشکر ک ب مالتون آسیب رسیده نه ب جانتون

درمیاد نگران نباش خخخ صمم بکم بخون بهش حرفی نزنه بگو خداروشکر کن خودم سالمم😝😝

برای همه پیش میاد خودت ناراحت نکن اشکال نداره

سوال های مرتبط

مامان سید اهورا..آیه مامان سید اهورا..آیه ۵ سالگی
حالم خیلی بده دیشب خواب دیدم تو یه صحرا خونه گرفته بودیم نمیدونم پسرم تصادف کرده بود یا چی مرده بود 😭😭 من جیغ میکشیدم تو بغلم محکم فشارش میدادم😭 هیجا مسجد نبود که خاکش کنیم خودم تو صحرا براش قبر کنده بودم خودم بچمو شسته بودم 😭😭 یه پارچه سفید داشتم پسرمو گذاشتم توش گذاشتمش داخل قبر روش چنتا چوب بلوک گذاشتم کاری کردم از بالا قبر پاهاش صورتش دید داشته باشه😭دارم تعریف میکنم قلبم درد گرفته سه روز بالای قبرش نستم فقط داد بیداد میکردم میزدم تو سر خودم در حدی که تمام بدنم همه خونی بود انقد خودمو زده بودم داشتم به پاهای پسرم نگاه میکردم دیدم انگشتش تکوم میخوره😭 نمیدونم چوب بلوکارو چجوری از روش برداشتم جیغ میکشیدم آب بیارین بچم زندس آب بیارین بچم زندس😭 خالم شوهرم بدو بدو آب آوردن خالم گفت از قبر بیرونش نیارررر انقد داد زدی روحش برگشته من خالمو فوش بارون کردم گفتم ساکت شو دهنتو ببند بچم زندس شوهرم گریه میکرد آب ریخت تو لیوان بچم دنبال آب میگشت😭 یک لیوان آب سر کشید انقدر تشنش بود سریع با بارچه سفید بغلش کردم دوییدم به سمت ماشینا تا یکی بیاد منو ببره بیمارستان بچمو ببرم پیش دکتر خالم با صدای بلند گفت اگه تا ۳روز دیگه زنده بمونه زنده میمونه خانوما حالم خیلی بده تپش قلب دارم از استرس بالا آوردم زنگ زدم شوهرم از سر کار اومد پسرمو اصلا نمیزارم از بغلم تکوم بخوره ترسیدم لرزش دارم
مامان آراد🎆( زهرا) مامان آراد🎆( زهرا) ۵ سالگی
سلام عشق ها خوبید ، آخر هفته تون بخیر چ میکنید ،من ک واقعا حالم خوش نیست ، من ک همش مشغول کار و ..بودم الان فقط افتادم،. دیروز یه شوک خیلی بدی بهم وارد شد خدا رحم کرد 🤦🏼‍♀️🤦🏼‍♀️ دوستانه رفته بودیم بیرون، یهو دوستم میگفت خوابم میاد ، تهوع دارم مام میگفتیم ک شاید چیزی خوردی اذیت شدی ، و.... خلاصه یه ساعت همینجوری بود یهو گفت خوابم میاد شدید . دیگه کم کم دیدیم ک هیچی نمیگه نگاه میکنه فقط ،،،یهوووووو دیگ هر چی صداش زدم دیدم جواب نمیده، دنیا رو سرم خراب شد وای چقدر لحظه بدی بود هنوز ک یادم میاد گریم میگیره. جواب نمیداد خیس عرق شده بود بدنش تیکه یخ بود .
اینقدر زدم تو صورتش و پاش رو فشار دادم ، آب ریختم رو سر و صورتش ک یهو دیدم چشم هاش باز شد . 🥺🥺🥺🥺😭😭😭😭😭😭😭

ولی نمیتونست صحبت کنه ، رنگ صورتش و دست هاش شده بود مث گچ دیوار بدنش بی حس .
زنگ زدیم اورژانس اومدن فشارش رو گرفتن خیلی پاااااایییییین بود از افت فشار بیهوش شده بود ، بعد میگفت اصلا صداهاتون رو متوجه نمی شدم. بعد فقط متوجه شدم انگار توی یه تونل هستم دارم ب سرعت میرم ، میگفت یدفعه دیدم ب سمت بالا کشیده شدم ک دیدم دارین جیغ می زنین 😭😭😭😭😭

ادامه اش پایین می نویسم
مامان 💙دوتا فسقلی💙 مامان 💙دوتا فسقلی💙 ۵ سالگی
بچه ها امروز یه اتفاقی افتادخیلی بد بود
شما میبودین چجوری بچه رو کنترل میکردین واقعا مغزم رد میده
بعد از اینکه رفتم دنبال عرفان باهم رفتیم که یه ماشین زیپ برای لباس ثنا بگیریم تو مغازه ی کیف سازی عرفان از این پایه های چرخ دار که واسه کیف بچه هاست از اونا رو دیده شروع کرده به گریه که من اینو میخوام و جیغ زدن کلی باهاش حرف میزدم که نمیشه به درد نمیخوره الان برای تو مناسب نیست و ....
تو کتش نمیرفت این آخری که کار لباس ثنا درست شده بود میخواستم لباسشو بگیرم عرفان مانتوی منو گرفت محکم کشید سمت اون چرخا همراه با جیغ زدن یهو دکمه ها مانتو تیلیک تیلیک از پایین شروع کردن به کنده شدن تا دوتای بالا که دکمه ی روی سینه میشه شانس آوردم لباس زیر مانتو مناسب بود اگرنه آبروم رفته بود
بخدا اینقد از دستش عصبانی شدم اینقد عصبانی شدم که زدم رو لپش (محکم نه)آروم ولی زدم
پیش اونهمه آدم با مانتو کنده بچه ای که گریه میکنه اصلا یه وضعی😭😭😭😭
بخدا گاهی نمیدونم چجوری متقاعدش کنم اینکارا رو نکنه شما باشین چیکار میکنین؟؟؟؟
تا رسیدیم به خونه این هی گریه میکرد من مانتوم رو گرفته بودم از شدت ناراحتی نمیتونستم باهاش حرف بزنم 😭