۱۲ پاسخ

غصه نخور عزیزم فقط شوهر تو نفهم نیس شوهر من از مال تو بیشعورتر و نفهم تره

مردا هرکدوم یجور نفهمن
به بچه چیزی نگو نمی‌فهمه حرصت رو روش خالی نکن گناه ذاره

عه عشقم انقد ناامید نباش دیگه مردا رو ول کن مردا حرف الکی زیاد میزنن بچه رفلاکس داره مگه تقصیره توعه هیچکس اندازه تو از اذیت شدن بچت رنج نمیبره حتی باباش...
خداروشکر کن که بچت سالم جیغ میزنه راه میره شیطونی میکنه خیلی از مادرا تو همین‌گهواره عکس از بچه های دورازجون همه ده یازده ماهه میذارن که روتخت بیمارستانن با زوره دستگاه خسته ای میفهمم نگران بچتی میدونم دست تنهایی میفهممت اما هیچی‌گردن تو نیست گلم به همسرت اهمیت نده بگو دوساعت خودت جای من باش ببینم‌چه حالی داری

عزیزم بالا اوردناش برا چیه رفلاکس داره؟

عزیزم مشکل اینجاست که زیادی حساسی، خورد خورد نخورد جمع کن بذار کنار بهش شیر بده.
والا بخدا منم همین کارو میکنم
ما مادرا باید یه بچه.ی کوچیک رو درک کنیم، اون بچه هرلحظه داره یه تجربه کسب میکنه. شاید بخاطر دندونه شاید حوصله اش سر رفته شاید یه جاش درد میکنه، بگیر بغلت نوازش کن
با غذا نخوردن چیزیش نمیشه چرا انقدر حرص میخوری.
شوهرت هم حرفی زد بگو بگیر تو بلدی تو بزرگ کن
یه روز که خونه اس ۲تا کار رو بسپر بهش حرفی زد بگو همه‌ی اینا رو من تنها انجام میدم پس غر نزن
من چندبار این کار رو باشوهرم کردم دهنشو بست دیگه

بعدشم هیچ بچه بدغذایی دور لز جونشون از گشنگی نمرده که تاحالا..وقتی بیخیال بشی و نخوای به زور بهش غذا بدی ،اوضاع بهتر میشه
لااقل اعصاب خودت آرومتر میشه و بچه هم آرامش میگیره

ناشکری نکن میفهمم سختته دقیقا مشکلات تو منم دارم امروز بخاطرش گریه کردم نمی‌گذاشت هیچ کاری بکنم .ولی یه چیز بهت میگم بهش فکر کن، فکر کن خدایی نکرده بچت رو از دست بدی ،اون موقعه که قدرشو می‌دونی ،آروم میگیری

اگه شوهرت درکت نمیکنه،تو مثل اون نباش ،تو پسرت رو درک کن،واقعا طفلیا تو بد زمونه ای دنیا اومدن که به هیشکی نمیشه اعتماد کرد.لااقل بزار محبت و اعتماد کامل تو رو داشته باشه

توام دیگه هیچ وقت بچه نيار
بگو وطیفه پدریته کمک کنی مگه از خونه بابام آوردم

عزیزم‌ درکت میکنم کامل
منم بخاطرغذانخوردن پسرم حرصی میشم بهش حرف میزنم همسرم میرینه بهم کم مونده کتکمم بزنه بخاطرلیام

عزیزم میدونم خیلی ناراحتی ولی روغذانخوردنش حساس نباش گشنش باشه خودش میخوره من اصلا حساس نیستم میزارم دهنش اگه نخوره کاریش ندارم میره بازی هرموقع گشنش باشه خودش میاد

بچه هاهمینن نمیخورن خودتو اذیت نکن من ک خودم ۲۲سالمه صبحونه لب نمیزنم ی ناهار اگه بخورمو شام بچه منم کلا اشتها نداره

سوال های مرتبط

مامان فندوق من مامان فندوق من ۱۰ ماهگی
سلام مامانا دلم خیلی گرفته یکی بیاد حرف بزنیم از دست مامانم خیلی دلم گرفت نشستم گریه میکنم چند ماه بچه کوچیک دارم بچم شیر نمی خورد یکسره گریه میکرد غذا نمی خورد با یک بچه ی مدرسه ایی و شوهر وسواس یعنی سرویس شدم تو این چند ماه کم واردم بیشتر شبا تا صبح بالاسر دخترم گریه میکنم ک شیر نمی خوره بعد مادر تو این چند وقت یک بارم نیومد کمک وقتی هم میرم خونش انگار طلب کاره ازم یک جوری حرف میزنه چند روز پیش رفتم خونش تا وارد خونه شدم میگه باز اومدی با بچه هات تازه خونه رو تمیز کرده بودم باز اومدی ک بچه ها بهم بریزن برام کار درست کنی من هیچی نگفتم ولی دلم شکست امروز دوباره رفتم برداشته میگه همه میگن چرا دخترت تو خونه بیکاره نمیاد کمکت کنه کارا خونه تو بکنه میگم من بچه کوچیک دارم دست تنها بچه ایی ک با سرنگ شیرش میدم بزرگش کردم تو یک بارم کمکم نیومدی الان چه توقعی داری من حتی وقت نمی کنم هفته ایی یک بار برم حموم کسی نیست بچمو نگه داره تو هنوز از من توقع کار داری میگه برو تا مادرشوهرت نگه داره چون میدونه اون برای من هیچ کاری نمیکنه هی بهم تیکه میندازه واقعا دلم شکسته حالم بده