تجربه زایمان ۵

بعدش بردنش و منم بعد بخیه رفتم ریکاوری ماما اومد بالا سرم گفت سعی کن بخوای که منم چون منگ بودم همچنان سریع غش کردم😁🤣
فکر کنم یک ساعت شد که دوباره ماما اومد بالا سرم منم چند دقیقه قبلش بیدار شده بودم باهام حرف زد گفت بچتو بردن پیش خانوادت نیازی به دستگاه هم پیدا نکرد خداروشکر بعدش هم گفت که چیکارا کنم سرمو تکون ندم فقط آروم چپ و راستش کنم و کار با پمپ درد و زمان استفاده یکم حرف زدیم که اسممو خوندن منو بردن بخش دخترمم بعدش آوردن پیشم 🥹
ساعت ۱۱ زایمانم بود که گفتن ۱۲ ساعت بعد یعنی ۱۱ شب باید بلند شم و قبلش کم کم مایعات بخورم
ساعت ۱۱ سوند رو در آوردن کم کم بلند شدم اولش یکم سخت بود درد داشت ولی من بیشتر انگار احساس سنگینی و تنگی نفس داشتم آروم آروم راه رفتم
رفتم سرویس پاهامو شستم و دوباره دراز کشیدم و هی چند وقت که شد بلند میشدم راه میرفتم دیگه عادی شد واسم شکمم همون شب کار کرد و فرداش مرخص شدم رفتم خونه مامانم

به طور کل این تجربه زایمانم بود امیدوارم همه مامانا بچه هاشونو سالم بغل بگیرن این لحظات قشنگ رو تجربه کنن🥹🩵

۸ پاسخ

انشالله خوش قدم باشه برات عزیزم🤪🤭

بیمارستانت دولتی بود عزیزم یا خصوصی

انشالاه همیشه حال خودت و دختر نازت خوب باشه و سلامت باشین😍😍

چقد بامزه بود توضیح دادنش خدا کنه دکترم قبول کنه سزارین شم🥺

حس خوب رو بهمون انتقال دادی دمت گرم انشاءالله تن خودتو دخملیت سالم باشه🥰🥰🥰🌷🌹♥️🌷♥️🌹🌹♥️♥️🌹🌷

عزیزم بسلامتی زایمان کردی خداروشکر ....یه سوال یه شب فقط بیمارستان موندی؟؟؟؟

ایشالا همیشه سلامت و خوش باشید🩷

چقدر خوب که اینجوری نوشتی عزیزممم حس خوبی منتقل کردی انشالله تن تو و دختر گلت همیشه سلامت باشه
بعضیا انقدررر جو میدن که آدم می‌ترسه ظهری یکی خوندم نوشته بود از تخت که اومدم پایین مرگ به چشمم دیدم

سوال های مرتبط

مامان همتا مامان همتا ۱ ماهگی
تجربه سزارین (۵)
بعد مامانم و شوهرم خداحافظی کردن و رفتن مادرشوهرم موند پیشم که گفتن از ۱۱ امشب تا ۱۱ فردا باید هیچی نخوری سرم و همه چی رو وصل کردن و منم هیچ درد حس نمیکردم .ساعتای ۲و۳ صبح یه دردی مثل درد پریودی داشتم و قابل تحمل بود منم هر ۱۰ دقیقه پمپ درد رو فشار میدادم ‌ دیگه کم کم داشت دردم بیشتر می‌شد که گفتن اگر پاهاتو میتونی دولا کنی میایم برات شیاف میزاریم که پاهامو قشنگ جمع میکردم که اومدن شیاف گذاشتن درد داشتم ولی قابل تحمل بود مثل درد پریودی بود دیگه ساعت ۱۱ ظهر شد که گفتن چیزی میتونی بخوری چیزی خوردم و گفتن باید بلند بشی یکم راه بری .پرستارا اومدن کمکم کردن و من از تخت بلند شدم یکم سخت بود برام همش میترسیدم بخیه هام پاره بشه یا کاری بشم کمر خم راه میرفتم و یکم که راه رفتم گفتن برو دراز بکش دراز کشیدم و چیزی میخوردم دیگه هی سعی می‌کردم پاشم و زیاد راه برم تا سرپا بشم دردم قابل تحمل بود بیشتر از بخیه هام ترس داشتم دستشویی هم رفتم برا بار اول یه ذره سخت بود دیگه ۲ شب بیمارستان بودیم ظهر دکتر اومد گفت مرخصین .و اونجا هی میپرسیدن شکمتون کار کرده یا نه که من کار نکرده بود که یه شربت بهم دادن که همون روز شکمم کار کرد و ظهر مرخص شدیم اومدیم خونه و من رفتم دوش گرفتم و بخیه رو دیدم یکم برام سخت بود دیدنش همش میترسیدم که رفتم حموم و با شامپو بچه شستم و اومدن دراز کشیدم .
امیدوارم به دردتون خورده باشه تجربه زایمانم ❤️❤️
مامان Zeinab🩷✨️ مامان Zeinab🩷✨️ ۵ ماهگی
تجربه زایمان سزارین ۳

مرحله ای که من یخورده اذیت شدم ریکاوری بود منو که بردن کم کم لرزم‌ شروع شد با اینکه سردم نبود میلرزیدم‌ یجور تحمل کردم و کمتر شد بردن بخش و اونجا شیاف گزاشتن برام و دردام قابل تحمل بود
اونجور که بعضیا میگن دردش خیلی سخت بود و اینا و منم با حرف اونا ترسیده بودم
ولی اینم هست بدن با بدن فرق میکنه
تحمل آدما فرق میکنه
ولی اینم هست که خودتو هرچقدر بترسونی واست سخت میگذره
و من ساعت ۸ صبح که اومدم بخش تا ساعت ۳ بعدظهر هیچی نخوردم و بعدش کم کم گفتن مایعات‌ میتونم بخورم
و بعدش اومدن سوند کشیدن که اصن درد نداشت در حد یه گاز مورچه
که بعدش شروع به راه رفتن کردم
راه رفتن اولش برام سخت بود تا وقتی که پاهامو روزمین گزاشتم چند قدم راه رفتم دیگ اوکی شدم😂
حالا خودم نمیخواستم بشینم چون راه رفتنی خیلی بهتر تر میشدم
و خداروشکر کم کم بهتر شدم و فردا صبح مرخص شدم خداروشکر میکنم که برام راحت گذشت زایمانم
ووووو
اینم بگم که بیمارستان حتما شیاف ببرید چون اونا ۶ ساعت یبار میزارن خودتون ۱ ساعت یا ۲ ساعت یبار بزارید خیلی تاثیر داره رو درداتون
امیدوارم همه مامانا به سلامتی زایمان کنن خاطره خوبی براشون بمونه💖
مامان دوقلوها مامان دوقلوها ۶ ماهگی
تجربه زایمان
خب بالاخره یک دقیقه وقت خالی پیدا شد
اول بگم که من قرار بود بیمارستان جوادالائمه به روش بی حسی سزارین بشم
صبح وقتی رفتم با توجه به شرایطی که داشتم بیمارستان بستریم نکرد و بعد دو ساعت گفت ما ICU نداریم اگه لازم بشه نمیتونیم مسئولیت قبول کنیم
برا همین رفتم بیمارستان پاستور وقتی رفتم اتاق عمل دکترم گفت باید بیهوش بشی و بی حسی برات ضرر داره مجبور بودم قبول کنم و بی هوش شدم اول اذان ظهر بود ساعتای ۱ بهوش اومدم ولی چون همون اول نمیتونستم دست و پام رو حرکت بدم یا حرف بزنم اولش خیلی ترسیدم تا اینکه کم کم خوب شدم یک بدشانسی که داشتم سرماخوردگیم بود که واقعا اذیتم کرد
بعد رفتم بخش و بچه ها رو آوردن خداروشکر نیاز به دستگاه و چیزی نداشتن
ساعت ۱۰ شب اومدن گفتن میتونم مایعات بخورم ولی تا معده ام کار نکنه نمیتونم چیز جامد بخورم اولین چیزی که خوردم نسکافه بود خیلی خوب بود سرم رو آروم کرد از اون سنگینی که بعد عمل داشتم
اونایی که سزارین هستین حتما با خودتون ببرین
ساعت۱۰ پرستار اومد کمک کرد که بلند بشم و راه برم چند قدم اولش برام سخت بود ولی بعد اوکی شدم شیاف گذاشتن و ساعت ۱۲ معده ام کار کرد و بعدش خرما خوردم البته که تا ساعت ۲ به خاطر اون شیاف دم به دقیقه سرویس بودم
من شیر خشک برده بودم بیمارستان و اول که شیرم نیومده بود با قطره چکون از کنار سینه ام به بچه ها شیر میدادم
این خلاصه روز زایمانم بود اصن اون طور که فکر میکردم اذیت بشم نبود خداروشکر
من پمپ درد نگرفتم تا الان فقط ۳ تا شیاف استفاده کردم دوتا تو بیمارستان یکی هم شب اول که اومدم خونه دیگه لازمم نشد خداروشکر
حالا باز سوالی داشتین بپرسین مامانای گل
مامان زینب جون😍👶🏻 مامان زینب جون😍👶🏻 ۱۰ ماهگی
#تجربه زایمان پارت چهارم

دیگ شروع کرده بودن به بخیه زدن، کم کم یه لرزی افتاده بود ب جونم که تو عمرم اونطوری نلرزیده بودم کل فکم میخواست بشکنه انقد که دندونام محکم میخورد بهم دستامم نمیتونستم کنترل کنم .
عمل تموم شد و منو بردن ریکاوری،روم پتو انداختن بخاری برقی زدن ولی لرزم کم نمیشد اینجا یه بد شانسی اوردم که بخش شلوغ بود من ۲ساعت ریکاوری موندم و همه بیحسیم رفته بود وااااای نگم از اون فشارایی که میدادن از رو دلم دااااد میزدما چون بی حسیم رفته بود شد ساعت ۴عصر و بخش یه جا خالی پیدا شد و منو میخواستن تحویل بخش بدن آاااااخ که از این تخت میخواستن بذارنم رو اون تخت چقد درد داشتم.از اتاق عمل اوردنم بیرون مامانم و همسرم پشت در بودن ب حدی حال من بد بود رنگشون پریده بود
منو آوردن بخش و دوباره میخواستن بذارن رو تخت باز اون درد وحشتناک رو کشیدم. به شدت درد داشتم آوردن مسکن زدن تو سرم و دوتا هم شیاف گذاشتن بعد چند دقیقه یکم بهتر شدم ولی هنوز نمیتونستم تکون بخورم پاهام جون نداشت.
ماما اومد گفت میتونه ۱۲شب یه چیز شیرین بخوره و تا اون موقع هیچی نخوردم بعد ساعت ۱۲ اومدن گفت ساعت یک و نیم شب بلندم کنن راه برم
و یه دردی رو اون موقع کشیدم که توی این ۲۵ سال همچین دردی نداشتم خلاصه بلند شدم با هر دردی بود چند قدم رفتم و دوبار برگشتم رو تخت
بعدش دیگ هر ۴ الی ۶ ساعت شیاف میذاشتم و در طول این مدت که بستری بودم چندباری بلند میشدم راه میرفتم چون از لخته شدن خون تو پا بشدت میترسیدم

و در آخر منی که برای طبیعی آماده شده بودم سز شدم
ولی الان که فکر میکنم شاید هیچوقت نمیتونستم درد طبیعی رو تحمل کنم و به خواست خدا سز شدم
اینم از تجربه زایمان من اگه بازم سوالی دارید بپرسید جواب بدم
مامان سِویلای✨ مامان سِویلای✨ ۱ ماهگی
پارت پنجم زایمان سزارین 😍 ✨
حدودا یه ساعت گذشت تو ریکاوری و من همچنان میلرزیدم و تازه متوجه واضح اطراف میشدم یکم موندیم و اومدن ببرت تو بخش وقتی رسیدم صدای گریه دخترم همه جارو برداشته بود و گرسنه بود مامانم زود بهش شیرخشک داد و آروم شد اومدم حالم خوب بود و حرف میزدم کمی و چون خفه میشدم تکون میخوردم و بلند میشدم و همین باعث شد فرداش گردن درد بگیرم کم کم که بی حسی رفت دردام شدید شروع شد و شکمم تیر می‌کشید و و جای بخیه تم درد میکرد بهم شیاف داده بودن اما دردی دوا نکرد اونقدر درد کرد و نالیدم اومدن مخدر زدن به سرم و دردام کم شد و کمی آروم شدم اما خب درد میکرد همه جام دیگه شروع کردم خودم شیاف گذاشتم و هر دوساعت تمدید میکردم و اصلا دیگه اینطوری درد نداشتم گفتن که شکمت کار نمیکنه تند تند میزاری اما شکمم کار کرد و خیلی شل بیرون اومدم آخر شب خداروشکر شیاف برده بودن وگرنه نمیدادن و میگفتن هر 6 ساعت من پاهامو ورزش دادم قبل راه رفتن این باعث شد زودتر از همه راه برم و سرحال شم ساعت 9 گفتن مایعات بخورید که کم کم چایی اینا خوردم تما استفراغم شروع شد و با اون بخیه میکشت آدمو که بعد کلی ساعت دکترم اومد دید حالم بده گفت چرا آمپول نزدید که بالا نیاره امگول زدن و من بهتر شدم هی راه میرفتم و نسکافه میخوردم و چایی کم رنگ با خرما کمپوت نخوردم چون دوست نداشتم اما به جاش آبمیوه طبیعی میخوردم دیگه صبح شد و همه در حال ناله اما من خیلی آروم بودم
مامان فداش بشم منه آراد مامان فداش بشم منه آراد ۵ ماهگی
ادامه تجربه زايمان🤍
داخل بخش كه رفتم يه مقدار طول كشيد كه پسرمو لباس تنش كنن و بيارن بعد پرستار اومد منو چك كرد و شياف برام گذاشتن و پوشك گذاشتن برام گفتن تا ١٢ ساعت نميتونم چيزي بخورم و از جام بلند بشم،
بعد از اون بازم به پسرم شير دادم و تا ساعت ٥ بعد ازظهر هنوز شير داشتم ولي بعد از اون خيلي كم شد و پسرم دائم گريه ميكرد و نميدونستيم چشه( فرداش فهميديم كه گرسنه ميمونه) ساعت ١٠ شد كه بهم گفتن بايد بلند شم راه برم و اول يه آب سيب خوردم و بعد يه كم نسكافه بعدش با كمك پرستار بلند شدم، اولش يه مقدار سخت بود پايين اومدن از تخت ولي شياف دردو خيلي كم كرده بود حدود ٥ دقيقه كمك كردن بهم كه راه برم بعد از اون بهم گفتن هر نيم ساعت يه بار سعي كن بلند شي راه بري كه خودت راحت تر باشي، بهم يه شربتي دادن كه براي كار كردن شكم بود، من همون شب براي پسرم ترنجبين و شيرخشت دم كردم در حد ٥ ميل كمتر دادم بهش خورد، همون نصف شبم شكمش شروع كرد به كار كردن و دستشويي كرد، فردا صبحش دكتر اومد بخيه هامو چك كرد و گفت ١٠ روز ديگه بيا بكشمش و كارامونو كردن و ساعت ٢ اينا بود كه مرخص شديم…
اين تجربه من بود با اينكه يه عالمه درد كشيدم قبل از زايمانم ولي واقعا سزارين در حدي نبود كه من نتونم باهاش كنار بيام، برام يه غول بزرگ شده بود ولي اصلا اينطوري نبود، من واقعا راضيم از اينكه سزازين شدم، حتي من فردا عملم بعد از مرخص شدنم شياف گذاشتم و٣ طبقه از پله هاي خونمون اومدم بالا و اصلا اونجوري اذيت نشدم و تا ١٠ روز بعد عملمم هر موقع مهمون ميومد و يا خيلي درد داشتم شياف ميذاشتم و راحت بلند ميشدم،
اميدوارم همه مامانا به سلامت زايمان كنن 😍 و با آرامش ني ني هاشونو بغل بگيرن🫶🏻🤍
مامان •هلن|Helen• مامان •هلن|Helen• ۸ ماهگی
تجربه زایمان

🌸پارت «۴»🌸

بعد ریکاوری منو بردن بخش دیگه اونجا مامانم بود کلی گریه کرد و من بهش میگفتم درد ندارم مامان بهترین زایمان سزارین🤣🤣🤣

رفتم رو تخت و پرستاره اومد سرم وصل کرد و گفت نباید غذا بخوری تا ۱٠ ساعت 🥹
ضعف کرده بودم خیلی بعد چند دقیقه که گذشت دردم شروع شد شدید درد داشتم 🥲🥲🥲 مامانم هم به همراه من گریه میکرد یکم به دخترم شیر دادم ولی واقعا بهش نگاه میکردم یه لحضه دردم و یادم میرفت 😍🥹
بعد دوباره اومد پرستاره شکمم و فشار بده و من همش خاهش میکردم فشار نده ولی اخرش کارشو کرد و من از ته دلم گریه میکردم 🥲 همه مامانای بخش هم باهام گریه میکردن🤣😭 خیلی جو احساسی بود

خب طولانیش نکنم دردم بعد ۲۴ ساعت کمتر شد راه رفتنم خیلی سخت بود
فرداش مرخص شدم و آروم آروم بهتر شدم و تونستنم راحت دخترمو بگیرم بهش شیر بدم 😍🥹
مامانا مرسی که همیشه کنارم بودین عاشقتونم 😘😘🫂

اینم از تجربه زایمانم با تمام سختیش بازم بنظرم سزارین بهتر از طبیعی هست البته نظر شخصیمه🙃
مامان دنیز مامان دنیز ۱ ماهگی
#تجربه سزارین پارت ۲
حالت تهوع شدید هم گرفته بودم ولی فقط حسشو داشتم بالا نمی اوردم بعد چند دقیقه دیگه صدای گریه بچه رو شنیدم اونموقع بود که انگار کل دنیارو بهم دادن و نا خودآگاه اشکام میریخت🥹بعدش تمیزش کردن و نشونم دادن و دیگه بردنش و بخیه هامم که دکتر زد تموم شد بردنم ریکاوری که نیم ساعت اونجا بودم که سردم نبود اما لرز داشتم تا نیم ساعت که بردنم تو اتاق و من پمپ درد هم خاستم که برام از اتاق عمل گذاشتن جابجام که کردن اومدم تو اتاق اصلا حرف نزدم و زیر سرم هیچی نگذاشتم چون اگه اینکارو نمیکردم بعدش سردرد شدید میگرفتی که خداروشکر من نداشتم
کم کم اثر بی حسی از بدنت میره ولی تا موقعی که بره یه حس عجیبی داشتم دوس داشتم همش پاهام سریع تکون بخوره
خلاصه اولی بود که دردم شروع شه سریع پمپ درد رو فشار میدادم حتما حتما پمپ درد بگیرین که خیلییی خوبه من فقط کل دردم تو این بازه زمانی یک روز بیمارستان اندازه درد پریودی بود راه رفتنش هم انچنان سخت نبود برام چون کم کم شروع کردم به بلند شدن نیم ساعتی طول کشید تا اروم بلندشدم دیگه خوب بود شما هم همینکار کنید حتما