سلام از زایمان خیلی بد و‌پر درد😞

لطفا کسایی ک قراره سزارین بشن و استرسی هستن نخونن🙃🙃🙃

تا اینجا کار ک قشنگ پوست انداختم
اومدم چندتا نکته بهتون بگم شاید ب دردتون بخوره ☹️
من چون استرسی شدید بودم تو اتاق عمل نفسم رفت 🥲و سریع دست بکار شدن برای برگردوندن من
بهم گفتن میخوای کامل بی هوش بشی یا از کمر
من خنگ گفتم از کمر چرااااااا؟؟؟نمیدونم🙃جالبش اینه ک تا قبل اون داشتم دنبال آشنا میگشتم ک کامل بی هوش بشم😤
واقعا اگ استرسی شدید هستین بی هوشی کامل انتخاب کنین ک اذیت نشین🥲

تقریبا ۱۷ساعت ناشتا بودم و بدنم ضعف کرده بود تا زایمان کردم و ب شدت بخاطر این ضعف بدنم اذیت شد
و اما
قسمت بد ماجرا
وقتی قرار بود از تخت باند بشم
من سر دخترم بدون کمکی راه افتادم
سر این اقا پسر وقتی ب بدبختی بلند شدم نشستم لبه تخت بخیه هام ب قدری درد گرفت ک ن دیگ میتونستم بشینم ن میتونستم بخوابم ن میتونستم بلند بشم فقط اربده میکشیدم و خیلییییییییییی گریه کردم تا تونستم برگردم ب حالت قبلم ک دراز بکشم
بعد هم شیاف زدم دردم آروم نشد بعد دوباره مسکن زدن نشد
تا اینک مورفین تزریق کردن ولی بازم آروم نشد بقدری درددکشیدم ک حتی دیگ نمیتونستم حرف بزنم چون درد میگرفت
اما شکر الان بهترم

نوشتم ک یادگاری بمونه ن اینکه کسی آزاده خاطر بشه
ب وقت ۱۲-۷-۱۴۰۳
مهدیار❤️

تصویر
۱۱ پاسخ

عزیزای دل که به حرف ایشون میخایید بی هوشی کامل بگیرید اول اینکه بدن هر کسی با فرد دیکه متفاوت هست دوم اینکه بی هوشی در سزارین خیلی خیلی زیاد برای بچه خطر ناک هست حالا ایشون درسته خیلی سختی کشیده و استرسی بوده اما اینا همه بسته به پزشک معالج داره که چجوری بتونه آرومتون کنه من خودم بارداری اولم هست تجربه ای ندارم اما انقد تحقیق کردم بین دکترا که تصمیم گرفتم به زایمان طبیعی مگر اینکه شرایط جوری بشه که مجبور بشم به سزارین و حتما بعد از سزارین پمپ درد بگیرید درسته هزینه داره اما خیلی به دردتون میخوره
زایمان کلا پروسه سخت و اذیت کننده و استرس دهنده و پر درد چه طبیعی چه سزارین ولی خب طبیعی همون موقع که بچه به دنیا میاد تموم میشه اما سزارین بعد از زایمان تازه شروع میشه و اینو نباید نادیده گرفت که بدن با بدن فرق داره یکی اصلا اذیت نمیشه و خیلی راحت زایمان میکنه یکی مثل ایشون بنده خدا اذیت میشه منم دقیقا استرسی هستم و شبی نیست که خواب زایمانم و نبینم و هر روز با استرس و ترس بلند میشم اما عقیده و نظر شخصی من اینه که فیزیولوژیک بدن تو روند طبیعی خیلی بهتر مگر اینکه از پسش بر نیاید یا دهانه رحم باز نشه یا بچه بریچ باشه یا نتونید زور بدید یا بچه دستشویی کنه و…
با بی حسی اپیدورال میشه زایمان طبیعی زاحت تری داشت
و با پمپ درد تو سزارین میشه تحمل درد بهتری داشت
انشالله هممون به موقع زایمان کنیم بدون مشکلی یا خدایی نکرده اتفاقی 🙏🏻❤️

منم پشیمونم چرا بیهوش نشدم
بعد عمل تا یه هفته خیلی اذیت بودم رو کمر نمیتونستم بخوابم
کمرم بشدت درد میگرفت😕

ای جون مبارکه

من بی‌حسی زدن نفسمم تنگ شده بود اکسیژن وصل کردن خیلی بیقراری میکردم بیهوشم کردن....بیهوشی بهتره استرس نمیگیری

قدمش مبارکه عزیزم
زایمان کلا دردناکه ولی بدن با بدن خیلی فرق داره سزارین دوم معمولا بیشتر اذیت میشه آدم
منم سزارین بودم ولی زود سرپا شدم زود بعد زایمان راه افتادم
با اینکه دوبار آمپول به کمرم زده بودن بی حسیم دیرتر از بین رفت

باید پمپ درد میگرفتی

خدایا توان بده به همه مادرا

وای منم انگار چاقو خوردم هنوزم درد دارم

یا خدا😖😖😖

خداروشکر ک بخیررر گذشت منم میخام بی حسی بزنم بیهوشی نمیخام یعنی میگی بی حسی خیلی بده؟

انشالله بسلامتی عزیزم قدمش پرازخیروبرکت باشه براتون😍

سوال های مرتبط

مامان مَلِکا مامان مَلِکا ۳ ماهگی
مامان هانا مامان هانا ۲ ماهگی
تجربه زایمان 2
دیگه اونشب اومدم خونه و راحت بدون هیچ دردی خابیدم و فهمیدم اصلا درد واقعی نبوده، فرداش از عصر انقباض شدید تری داشتم و چند نفر بهم گفتن خاکشیر بخور دردت بگیره خوردم و منتظر شدم دردام شدیدتر بشه، صبح ک بلند شدم دردا بیشتر شده بود رفتم از پله ها بالا پایین و دوباره خاکشیر خوردم، از ساعت 6عصر ب بعد انقباضام ب هر 10دیقه رسید و شدید شد جوری ک با هرانقباض واقعا درد شدید میگرفتم، تا 10شب تحمل کردم ک شد هر 5دیقه رفتم بیمارستان معاینه ک باز گفت شدی ی سانت💔دیگه واقعا هیچ امیدی نداشتم و دلم میخاست کلا زایمان نکنم، اونشب تا صبح نشد بخابم و فقط درد میکشیدم دکتراعم گفتن چون فردا تاریخ زایمانته صبح بیا شاید بستری بشی، صبح با درد شدید رفتم بیمارستان ب امید اینکه حداقل ی سانت بیشتر شده باشم ک بازم گفت ن ی سانتی بستری هم نمیشی، اومدم خونه و دیگه ن ورزشی کردم ن چیزی خوردم انگار لج کرده بودم گفتم ن من زایمان نمیکنم😂عصر دردام بیشتر شده بود کلا رنگم پریده بود ک ماما زنگ زد گفت بیا خودم معاینت کنم ببینم پیشرفت داشتی ک خداروشکر شده بودم 2سانت و نیم
مامان روشا مامان روشا ۲ ماهگی
سلام مامانای قشنگ.دوروز پیش زایمان کردم اومدم از تجربیاتم بگم و اماحقیقت.اول درموردسوند ک خیلیا میترسن.درد نداشت ولی سوزش داشت ک ی کوچولو اذیت کننده بود اما قابل تحمل.بعدش ک رفتم اتاق عمل بی حس شدم کلا دیگ هیچ دردوسوزشی حس نکردم.در مورد بی حسی اتاق عمل هم دردش مث واکسن قابل تحمل و سریع ک دیگ بعدش کل تنت بی حس میشه و رها. بعد از تزریق بی حسی تنگی نفس گرفتم بسختی میتونستم نفس بکشم ک سریع گفتم نمیتونم نفس بکشم برام اکسیژن گذاشتن و خداروشکر اوکی شدم. از زمان بی حسی تا ب دنیااومدن دخترم 10دقیقه ی رب بیشتر طول نکشید وکل عملم تقریبا یک ساعتی شد. بعدش تو بی حسی شکمم فشار دادن ک چیزی متوجه نشدم رفتم ریکاوری تا دست‌وپام حس گرفت یک ساعتی شد. و از اونجا دردام شروع شد. زمانی ک خواستن ببرنم اتاق عمل گفتن باید باز شکمت فشار بدیم ک اگه چیزی مونده بیاد بیرون. اونجام فشار دادن و خییییلی درد کشیدم و کلی خون ازم رفت. دیگه بردنم بخش دردم خییییلی شدید بود گفتم پمپ درد برام بزارن ک هیچ تاثیری نداشت. شیاف گذاشتم دوتا خیلی بهتر پمپ درد بود. و دردمو تقریبا قابل تحمل کرد.پیشنهاد میکنم ب شدت شیاف دیکلوفناک خیلی جواب بود هم برا من هم برا کسایی ک اونجا پرسیدم استفاده کرده بودن. دیگه تا شب گفتن باید راه برید.میدونم خیلی سخته آدم اذیت میشه ولی خیلی کمک میکنه ب درد و در وکاهش میده پس اصلا در برابر راه رفتن مقاومت نکنید. دیگ باز شبشم شیاف گذاشتم بهتر شدم و فرداشم مرخص شدم.ودر آخر حین زایمان برا همتون دعا کردم ک بسلامتی فارق شید امین❤️
مامان سام مامان سام ۵ ماهگی
واقعا اونقدر شدید نبود اما درد داشتم دکترم گفت می‌خوای اپیدورال بشی ک گفتم آره ک آمد از کمرم آمپول زد ولی من حس داشتم قشنگ بعد ی چیزی ب پشتم وصل کرده بودن ک آمپول بیحسی هی ب اون تزریق میکردن شب ساعت12دیگه دردها خیلی شدید بود افت فشار داشتم و همش حس میکردم ک خوابم میاد و از حال میرم حالا بدبختی اینکه خانوادمم فرستاده بودن خونه دکترم خیلی دکتر خوبی بود آمد گفت ورزش کن و دوش بگیر ولی من نا نداشتم پاهام بی حس بود زنگ زدن خانوادم آمدن اما تا بیان من از حال رفته بودم مادرم آمد کنارم دوتایی تو یه اتاق بودیم کمک کرد دوش گرفتم ورزش کردم تا 3صبح تا شدم 6سانت ک دیگه دکتر گفت بیشتر از این نمیشه بمونی آخه 3ظهر کیسه ابمو زده بودن پس قرار شد 6صبح برم سزارین اونهمه درد طبیعی رو کشیدم آخر باید برم سز واقعا حالم گرفته شد ولی از جیغ و داد های ک می‌شنیدم هم میترسیدم چون من اصلا داد و بیداد نکردم واسه همین دکتر و پرستارها خیلی باهام خوب بودن
خلاصه امادم کردن رفتم اتاق عمل وای ک چقدر محیط اتاق عمل آرامبخش تر از زایشگاه بود اصلا وقتی رفتم اتاق عمل آروم شدم ساعت 7.45رفتم اتاق عمل و ساعت 8و 20پسرم دنیا آمد هیچی حس نکردم سر بودم ولی لحظه ک از شکمم برش داشتن فهمیدم دکتر گفت چون آب نداشته چسبیده بود ب رحمم وای وقتی چسبوندن ب صورتم قشنگ ترین حس دنیا بود همش استرس داشتم ک نره دستگاه چون 35هفته بود با وزن 2600ک خداروشکر نرفت باورم نمیشه خدا خیلی بزرگه خیلی بعد اینکه ازم سوند رو کشیدن هم راه رفتم خودم اون همه بیحسی ک من گرفته بودم خوبیش این بود ک ن موقعی ک شکمم رو فشار دادن فهمیدم ن موقع سوند
مامان نی نی مامان نی نی ۵ ماهگی
مامان میران💙(: مامان میران💙(: ۸ ماهگی
( پارت ۳ ) تجربه زایمان طبیعی 👶🏻💙
و بلاخره آقا میران ساعت ۹:۱۰ دقیقه ۶ اسفند بدنیا اومد 😍🧿🥰
من ۳۵ تا بخیه داخلی و ۵ تا بخیه بیرونی خوردم ک ۱ ساعت و نیم طول کشید بی حسی زیاد روم اثر نکرده بود و اذیت شدم با وجود این همه درد ک کشیدم بعد از زایمان وقتی پسرمو دیدم و ماما گذاشتش تو بغلم یه حس خیلی خوبی بهم دست داد و احساس سبکی کردم اون لحظه دردام فراموش کردم و همینطور باورم نمیشد ک من این فرشته کوچولو رو بدنیا آوردم راستی اینم بگم ک اون لحظه ک درد داشتم برای همه‌ دعا کردم بیشتر هم برا خانومای باردار ک‌ راحت و بسلامتی زایمان کنن
و اینکه از اونجایی ک ماما بخیه هامو بد زده بود منم ک بافت بدنم نرم و پوستم حساس بود بخیه رو پس زده بود من بعد از ۱ روز ک مرخص شدم همش درد و سوزش داشتم وقتی با آینه چک کردم دیدم ۲ تا از بخیه های داخلی و ۵ تا بخیه بیرونیم کلا باز شد با وجود اینکه هیچ فعالیتی نداشتم همش استراحت میکردم و تو رختخواب بودم ۲ بار هم تو آب و بتادین نشستم (در حد ۱۰ دقیقه) با سرم شست و شو و شامپو بچه هم خودمو میشستم قرص هامم سر وقت میخورم شیاف هم میزاشتم با اینکه این همه رعایت کردم بخیه هام یه ذره عفونت کرد بعد از ۴ روز دوباره رفتم بیمارستان و مجددا قسمت هایی ک باز شده بود رو با یه نخ دیگ ک مخصوص سزارین بود بخیه زدن و من دوباره درد کشیدم 😖
مامان جوجه طلا🐣 مامان جوجه طلا🐣 ۶ ماهگی
بالاخره دیروز صبح تاریخ ۰۳/۰۲/۰۱ پسری ب دنیا اومد😍
من چون یکم ناخوش احوال بودم و درگیر بچه داری دیر اومدم بگم ک منم بالاخره زایمان کردم نی نی خیلی کوشولوه با وزن ۳کیلو ب دنیا اومد ۳۸هفته و ۱ روز
اینو بهتون بگم ک ن سوند درد داره ن بی حسی از کمر
حالا بزار اونایی ک سز میشین مسخرتون میاد ب این دوتا
ولی اولین راه رفتن بعد عمل سخته سعی کنین قبلش حتما ۵ ۶ تا لیوان ابمیوه بخورین چایی خرما بخورین . طی و بعد عمل تا ۹ ساعت سرتونو تکون ندید ک سردرد نشین توصیه م اینه ک بیمارستانی ک رفتین اگ پمپ درد داشتن حتما بگیرین من ک نگرفتم ی خورده سختم بود اها اینم بگم باخودتون دوبسته شیاف دیکلوفناک۱۰۰ ببرین چون پرستارا کمتر رسیدگی میکنن من بااینکه بیمارستان خصوصی بودم ولی این بود تجربه م
ایشالله زایمان راحتی داشته باشید چ سزارینیا چ طبیعی
و اینم بگم مخصوصا اونایی ک تجربه ندارن و طبیعین هیچوقت هیچوقت هیچوقت حتی فکر اینو ب سرتون نزنه ک سزارین راحته و هیچی نداره هردو عمل سختی خودشونو دارن
مامان شاهان مامان شاهان روزهای ابتدایی تولد
منم گفتم مثل بقیه بیام تجربه زایمانم رو بگم
من دردم گرفت با دکترم صحبت کردم رفتم بیمارستان معاینه شدم سه سانت دهانه رحمم باز بود ولی چون من سزارین اختیاری بودم دکترم کارامو کرد ک برم اتاق عمل
قبل از اتاق عمل بهم لوله ادرار وصل کردن درد نداشت اما حس میکردی دسشویی داری من فکر میکردم خودم متوجه میشم و میتونم ادرارمو کنترل کنم اما نه اینجوری نبود دکترم صدام زد و ماما اومد منو ببره خیلی استرس داشتم ب حدی ک پاهام توان راه رفتن نداشت اما رفتم باهام صحبت کردن بی حسی رو زدن و زود منو خابوندن ولی چون استرس شدید داشتم حالم بد شد انگار بی حال بودم زبونم سریع سنگین شد فشارم اومد پایین بهم دارو زدن و ماسک اسکیژن گذاشتن بهتر شدم البته من آسم هم دارم اصلا متوجه برش زدن و اینا نشدم این ک میگن میفهمی دست میکنن تو شکمت من اصلا نفهمیدم توی ۶دقیقه بچم ب دنیا اومد و بعدش شکممو فشار دادن ک خون ها تخلیه بشه یکم حس کردم ک دارن فشار میدن بازم درد نداشتم بخیه زدن کلا ۴۵دقیقع شد تا از اتاق عمل اومدم و رفتم بخش بی حس بودم ساعت ۱۲عمل شدم تا ساعت ۹صبح هیچی نخوردم خودشون گفتن مایعات بخور و پاشو بشین یکم ک نشستم گفتن بیا لب تخت پاهاتو آویزون کن باز بعد چند دقیقه گفتن پاشو یکم راه برو درضمن صبح اول وقت لوله ادرار رو کشیدن ازم
در کل اذیت نشدم فکر نمی‌کردم انقدر آسون بگذره اگه استرس نداشتم همون اتاق عمل هم حالم بد نمیشد همون روز اوکی بودم تا عصرش ک مرخص شدم اومدم خونه فرداش یکم درد داشتم ک ی شیاف گذاشتم و آروم شدم از همون شب اول خودم کارای خودم و بچمو میتونم انجام بدم نه ک اصلا درد ندارم دارم اما کمه ک شیاف هم استفاده نمیکنم ...
مامان امیر علی مامان امیر علی ۳ ماهگی
پارت دو✌️
بریم از تجربه بگیم:
صبح ۲۰ تیر من رفتم بیمارستان و از قبل نامه داشتم بستری شدم و تا ساعت نهونیم نمی‌کردند اتاق عمل میگفتن تخت خالی نیست نه و نیم رفتم اتاق عمل ک بازم تو سالن انتظار منتظر موندم قبل اینکه برم اتاق عمل بهم سوند وصل کردن من یه کم اذیت شدم بخاطر سوند و از زایمان نمیترسیدم ولی از اذیت شدن سوند گریم گرفته بود بعد دیگ رفتم اتاق عمل و دکتر بیهوشی اومد بالا سرم گفت کمر ب پایین میخوای یا کامل گفتم کامل گفت این امپول میزنم تو سرم احساس سرگیجه میکنی نترس وقتی امپول و زد گف چند سالته گفتم نوزده همون موقع فهمیدم یه گازی پیچید ته گلوم و بعدش دیگ هیچی نفهمیدم
وقتی چشامو باز کردم دیدم تو ریکاوری هستم و دونفری ک کنارم بودن هی ناله میکردن از درد (عمل بینی داشتن)ولی من اصلا دردی نداشتم چون پمپ درد داشتم فقط حس میکردم دلم سبک شده بعد نیم ساعت از ریکاوری آوردن تو بخش منو بعد اومدن بام شیاف هم گذاشتن ولی واقعا دردی حس نمیکردم خیلی خیلی کم بود دیگ امروز ک پمپ درد و برداشتن یه کم دردا رو فهمیدم دردشم اصلا از بخیه نبود فقط مثل حالت نفخ دلم درد میگیره ک یکی شیاف گذاشتم ک خیلی بهتر شدم