۷ پاسخ

مبارکتون باشه قدمش پر از خیر و برکت منم ۵سال پیش سزارین شدم همین جوری بدون درد بدون ناراحتی به هرکی میگم تو گهواره باورش نمیشه که چقدر سزارین زایمان و جراحی شیک و تر تمیزی هست تازه من پمپ دردم داشتم که عوارضش تا روز بعدش هم بود و من واقعا حال بدی نداشتم

منم خیلی خیلی راحت بود برام

چ خوب منم میخام اختیاری برم. پمپ دردم داشتین یا شیاف جواب بود؟

مبارکه آره بابا غول ساخته بودن براما

خداروشکر

کدوم بیمارستان بودی؟

خداروشکر عزیزم

سوال های مرتبط

مامان ایلیا💙👼🏻🫧 مامان ایلیا💙👼🏻🫧 ۵ ماهگی
پارت ۲ تجربه ی زایمان سزارین اختیاری:

ان اس تی گرف بخاطر استرس خودم ضربان قلب خودمو بچه بالابود گفت برو خونه استراحت کن استرست بره دوباره دوساعت بعد بیا تکرار کن اگ ضربان قلب بالا باشه امشب میفرستمت بری عمل ولی خودم اینجا شیفتم اونجا نمیتونم بیام باید بگم همکارم بیاد اگ اوکی باشه ک صبح میای عمل اومدم خونه خودمو سرگرم کردم با جمع کردن وسایل خودمو ایلیا بعد ک اروم شدم دوساعت بعدش رفتیم بیمارستان ان اس تی رو تکرار کرد گف ضربان قلب بچه اوکیه براخودت یکم بالاس ک بخاطر استرسه یکمم انقباض داری برو خونه صب ساعت ۱۰بیمارستان باش اگ شب حالت بدشد زنگ بزن بهم من بیدارم ک بیمارستان و دکتر رو برات هماهنگ کنم
خداروشکر شب حالم خوب بود و صبح شنبه ۲تیر با مامانا رفتیم بیمارستان پذیرش شدم و رفتیم بالا بستریم کردن ان اس تی گرفتن و موندم تو نوبت ک صدام کنن و ساعت ۲اینا بود نوبتم شد بردنم اتاق عمل اصلا ترس نداشتم از اتاق عمل چون بخاطر اپاندیسم یبار رفته بودم ترسام ریخته بود فقط ذوق داشتم اون لحظه و کلی باپرستارا و دکترا حرف زدیم و گفتیم خندیدیم و گفتن سوند رو کی وصل کنیم برات گفتم میشه بعده بیحسی بزنید گفتن باشه بعده چنددیقه دکتر بیحسی اومد گف همکاری کن سوند رو الان بزنن برات چون بیحسی رو بزنم باید سریع عمل رو شروع کنن برای بچه خطره زیاد بمونه تو بیحسی گفتم اوکی بزنید هرچی باشه تحمل میکنم ک اومدن زدن اونقدر ک غول ازش ساخته بودن نبود اصلاااا ن درد داشت ن سوزش فقط ی حس چندشی داشت ک سریع نشوندن منو بیحسی رو زدن و درجا کل دردام افتاد و حس بدسوند هم رف گفتم اخیشششش😂(بیحسی ام اصلا ن درد داره ن سوزش از امپولی ک ب باسن میزنیم راحت تره فقط نباید تکون بدیم خودمونو و شل بگیریم کلا)
مامان نی نی مامان نی نی ۶ ماهگی
مامان آریانم مامان آریانم ۲ ماهگی
سوم
رفتم اتاق عمل خیلی از امپول بیحسی ترس داشتم از سون خیلی ترس داشتم و بقیه ترسا ک همه داشتن ساعت هشت وارد اتاق عمل شدم تا پرونده تشکیل بدن و برم تو اتاق بخوابم رو تخت ی ربی زمان برد بعد امپول بیحسی خواستن بزنن ک گفتم من خیلی میترسم درد امپول بیحسی رو بخوام براتون بگم در حد ی نیشگون بود یعنی بهم گفت دراز بکش من باورم نشد امپول زده اصلا سون هم تو بیحسی وصل کردن هیچی متوجه نشدم دراز کشیدم ی پرده کشیدن جلوم و هشتو نیم پسرم ب دنیا اومد ک بهترین لحظه بود انشاالله همتون ب سلامتی تجربش کنید بعدش تا برم بخش شد ساعت ده شب ک چون بیحس بودم دردی نداشتم فقط موقع عمل چون من برای طبیعی بستری بودم کلی خرما و ابمیوه خوردم حالت تهوع داشتم ک سریع با ی امپول تو سرمم رفع شد تو ریکاوریم لرز داشتم ک طبیعی بود بعد رفتم بخش تا شیش ساعت چیزی نباید میخوردم کم کم ک بیحسی رفت اومدن سون رو کشیدن ک اونم در حد سی ثانیه ی سوزش بود بعدش کمکم کردن تا برم سرویس و دستو پامو بشورم و راه برم کلی چای و نسکافه خوردم ک سر درد نگیرم وقتی اومدن شکممو ماساژ دادن درد داشت ولی چ طبیعی چ سزارین ماساژ شکمیو انجام میدن دیگه باید تحمل کرد فقط بهتون بگم اگه زایمان سزارین هستین حتما پمپ درد بگیرین خیلی خوبه خیلی از درداتون کم میکنه
مامان گردو👼🏻 مامان گردو👼🏻 ۵ ماهگی
سلام خانما شبتون بخیر
من سزارین شدم و همه چیز عالی بود هیچوقت فکر نمیکردم چیزی ک انقدر برا خودم بزرگش کردم ب همین سادگی باشه.تجربیاتمم بخوام بگم من بیمارستان اروند اهواز عمل شدم ک واقعا برخورد پرستاراودکترم و بخصوص کادر اتاق عمل عالی بود.همه ی کارای بعد عملم رو خود پرستارا و پرسنل بیمارستان انجام دادن برام و مرتب بهم سر میزدن.غذای خودم و همراهمم ب موقع و گرم و خوشمزه بود .برای عمل هم سوزن بیحسی درد خیلی کمی داشت و وصل کردن سوند ک من وحشت داشتم دردی نداشت بیشتر حالت چندش داشت تا درد، کشیدنشم از وصل کردنش راحتربود واسم...ماساژای شکمی تو حالت بیحسی با وجود پمپ درد بازم درد داشت ولی قابل تحمل بود و خودمم خیلی همکاری کردم با پرستارا چون ب نفع خودمونه هرچی بیشتر تخلیه بشه. پمپ درد گرفتم ک وااااقعا دردامو کم میکرد و عالی بود و بعد عملم اولین راه رفتنم یکم ترس داشتم،دردم داشت ولی قابل تحمل بود ک خداروشکر راحت بلندشدم و راه رفتم بیشتر از بقیه مریضاهم راه رفتم.دردامم تا سه روز اول در حد پریودی یکم شدیدترداشتم و یکم نشستن بلندشدن برام سخت بود ک رفته رفته اوکی شدم
فقط تنها چیزی ک من اطلاع نداشتم تجمع و ترشح سروز بود ک ۲هفته بعد برامن خودشونشون داد و سرباز کرد ک خیلی ترسیدم چون اطلاعی نداشتم ولی خداروشکر اونم تموم شد و همه چیز عالی بود.اگ بازم برگردم عقب سزارین رو انتخاب میکنم
مامان 💙هامین💙 مامان 💙هامین💙 ۱ ماهگی
#پارت اول تجربه سزارین
سلام خانما اومدم از تجربم از سزارین بگم براتون بعد۱۷روز امروز وقت کردم بیام وتجربمو بگم
من خودم ب شخصه از اون دسته آدمایی بودم که کل ۹ماه ب فکر سزارین بودم وب شدت میترسیدم ولی روزی ک روز سزارینم شد ی آرامش خاص داشتم خیلی آروم بودم و همه اینارو از چشم این میدیدم ک کار خداس این حجم از ریلکس بودن ونترس بودن من وتمام ترسام ب یکباره ریخته شده بود جوری ک من ترسو ک سزارین برام مثل کابوس بود اون روز دوس داشتم اولین نفر برم اتاق عمل و اون روز چیزی ک منو قوی کرده بود شوق دیدن بچم بود ک خیلی حس خوبی بود خیلییی اول از همه صبح ۸صبح رفتم بیمارستان شب قبل عمل رفته بودم زایشگاه و تشکیل پرونده داده بودم وقتی رسیدم بیمارستان بهم لباس دادن انژوکت وصل کردن و ساعت ۹برام سوند وصل کردن سوند برای من یکم دردناک بود چون هم عفونت ادراری داشتم هم ۳ساعت طول کشید که منو بردن اتاق عمل دکترم دیر اومد ولی بازم قابل تحمل بود ساعت ۱۲ صدا زدن رفتم توصف انتظار برای عمل اونجا بعدچن دیقه صدام زدن و وارد اتاق عمل شدم اصلن اتاق عمل ترسناک نبود اصلن روی تخت عمل نشستم گفتن خم شو خم شدم آمپول بی حسیو زدن ک اصلن نفهمیدم نترسین فق تکون نخورین وخودتونو شل بگیرین ادامه پارت بعدی ..
مامان سام مامان سام ۵ ماهگی
واقعا اونقدر شدید نبود اما درد داشتم دکترم گفت می‌خوای اپیدورال بشی ک گفتم آره ک آمد از کمرم آمپول زد ولی من حس داشتم قشنگ بعد ی چیزی ب پشتم وصل کرده بودن ک آمپول بیحسی هی ب اون تزریق میکردن شب ساعت12دیگه دردها خیلی شدید بود افت فشار داشتم و همش حس میکردم ک خوابم میاد و از حال میرم حالا بدبختی اینکه خانوادمم فرستاده بودن خونه دکترم خیلی دکتر خوبی بود آمد گفت ورزش کن و دوش بگیر ولی من نا نداشتم پاهام بی حس بود زنگ زدن خانوادم آمدن اما تا بیان من از حال رفته بودم مادرم آمد کنارم دوتایی تو یه اتاق بودیم کمک کرد دوش گرفتم ورزش کردم تا 3صبح تا شدم 6سانت ک دیگه دکتر گفت بیشتر از این نمیشه بمونی آخه 3ظهر کیسه ابمو زده بودن پس قرار شد 6صبح برم سزارین اونهمه درد طبیعی رو کشیدم آخر باید برم سز واقعا حالم گرفته شد ولی از جیغ و داد های ک می‌شنیدم هم میترسیدم چون من اصلا داد و بیداد نکردم واسه همین دکتر و پرستارها خیلی باهام خوب بودن
خلاصه امادم کردن رفتم اتاق عمل وای ک چقدر محیط اتاق عمل آرامبخش تر از زایشگاه بود اصلا وقتی رفتم اتاق عمل آروم شدم ساعت 7.45رفتم اتاق عمل و ساعت 8و 20پسرم دنیا آمد هیچی حس نکردم سر بودم ولی لحظه ک از شکمم برش داشتن فهمیدم دکتر گفت چون آب نداشته چسبیده بود ب رحمم وای وقتی چسبوندن ب صورتم قشنگ ترین حس دنیا بود همش استرس داشتم ک نره دستگاه چون 35هفته بود با وزن 2600ک خداروشکر نرفت باورم نمیشه خدا خیلی بزرگه خیلی بعد اینکه ازم سوند رو کشیدن هم راه رفتم خودم اون همه بیحسی ک من گرفته بودم خوبیش این بود ک ن موقعی ک شکمم رو فشار دادن فهمیدم ن موقع سوند