۲۵ پاسخ

هدفش از این کار چی بود مگه شیر داره

وای چقدر کار زشتی کرده منم دقیقا سر پسرم این مورد برام پیش اومد زن عموم بدون اجازه سینشو کرد تو دهن بچه دوماهم منتها اون شیر داشت گفت گریه میکرده تو دستشویی بودی گفتم شیرش بدم 😐😐 خیلی عصبی شدم اخه بدون اجازه خیلی کار زشتیه
ولی از این کار خواهرشوهرت تعجب کردم وقتی شیرنداره چرا اینکار کرد
حس میکنم از آرزوی بچه دارشدن اینکارو کرده کاش تندباهاش برخورد نمیکردی اگه اینطوره
فقط به خوبی میگفتی این کار درستی نیست بچه مریض میشه منم خوشم نمیاد لطفا دیگه اینکارو نکن
من حس میکنم شاید میخواسته ببینه شیردادن به بچه چه حسیه

من اصلا بچم و پیش کسی جز باباش ومامانم تنها نمیزارم

اشکال نداره تجربه شد به کسی اعتماد نکنی آروم باش حرص نخور براتون خوب نیست منم تجربه کردم بچم چند دقیقه دست مادر شوهر و جاریم بود تو سه دقیقه بچرو لخت کرده بودن ببینن حتی پوشکشم در آورده بودن

شاید چون بچه گیرش نمیاد اینجوری کرده

والا من زنداداشم بچرو پیشم گذاشت رفته بود مسجد بچش یکسره بیقرار شیر بود هرچی مادرشوهرم گفت شیرش بده قبول نکردم دوست ندارم به کسی بجز بچه خودم شیر بدم خودمم میذارم جاش کسی سینشو بده دهن بچم خیلی ناراحت میشم
گشتم شیشو ازز تو کیفش پیدا کردم از شیرخشک دخترم واسش درست کردم
واقعا کار زشتیه اصلا نمیپسندم

حق داری واقعا

ب نظر من ک مریض روانیه ی ثانیه بچتو تنها نزار باهاش

وایییییییی طرف روانیههههه 😱😱😱

منم مادرشوهرم سر بچه های جاریام اینکار میکرد.چندبار بحث کردم باهاش.چون جاری بزرگم دختر ابجیش و سادس چیزی نمیگفت از ترس چندبار ک من گفتم اینکار باعث مریضی میشه دیگه خداروشکر رو بچم امتحان نکرده.به شوهرمم گفتم اگه مادرت بخواد اینکار سر بچه من کنه چشمو میبندم و دهنمو باز میکنم.میدونی چیش زور میده میگفتم مامان خوب نیست ممکنه بچه مریض بشه میگفت من دوست دارم گفتم دوست داری برو یدونه بیار تازه ۴۵سالته.میگفت چرا مامانش شیر میده مریض نمیشه گفتم بابا اون هر دقیقه شیر میده یروز درمیون حمومه ولی شما هفته ای یبار میری کلا بدنتون عرق میکنه و میکروب میگیره.باز گوش نمیداد جوری ک الان دست بچه های جاریمو میگیره میندازه تو یقش و میگه بخواب یعنی با سینه اش بازی کنه و بخوابه

سلام عزیزم حالت خوبه خسته نباشی ،
من کلا حق و میدم ب شما تو این قضیه، و کار اون خانوم اشتباه بوده ، ولی اون کار اشتباه اتفاق افتادع بود،
نباید اونجوری بهش میگفتی ، چون اون آرزویی مادر شدن داره ، و با شکستن دل اون و گریه کردن اون خدا قهرش میگیرع ، ولی بازم میگم همه جوره حق با توعه ولی کاش آرومتر برخورد میکردی

کارش زشت بود

چه زشت🥴

عجبااا😐

فک کنم چون خیلی دوستش داره این کار رو کرد...طفلی گناه داره

من جات بودم جرش میدادم

این دکو دیوونه و روانیا کیه دورت جمع کردی تروخدا فاصلهههههههه بگیر

خوبش کردی

خوب کاری کردی.
ببخشید ولی بعضیا مریضن و اتفاقا از این‌ کارشون منظور هم دارن.
و پیشونی آدما ننوشته مریض که. از همین‌ رفتاراشون باید مراقب بود....

واقعا چرا بعضی ها تا این حد بیشعورن!!!

خواسته امتحان کنه ببینه بچه میگیره سینه اشو یا نه🫤

ای واااای مگه خواهر شوهرت چندساللشه

چ بی‌شعور

خودش هم بچش شیر میخوره؟؟

😳😳😳😳اونم بچه شیر میده؟

سوال های مرتبط

مامان مانا مامان مانا ۲ ماهگی
آمدم خونه شیرم کم بودم تا گفتم شیر خشک مادرشوهرم نذاشت نه بچه باید شیر خودتو بخوره شیر شیشه چیه مگس میشه رو شیشه ،شیشه می‌افتد زمین کثیف میشه بچه اسهال میشه خلاصه نذاشت من به بچه شیشه بدم روزای اول چای شیرین میداد خیلی بچم گریه میکرد 😔😔منن تجربه نداشتم فقط با گریش گریه میکردم
بعد بیست روز میخواستم برم خونه مامانم چون زیر بغل بچم با پاهاش عرق سوز خیلی بدی شده بود من نتونستم از بچم درست نگهداری کنم چون خیلی هوا سرد بود میترسیدم که لباساشو در بیارم مریض بشه 🥹😭رفتم پیش مادرم پیش خودم میگفتم برم پیش مامانم شیر خشکم بهش میدم
موقع خداحافظی به من گفت نبینم وقتی آمدی بچه رو شیز خشکی کرده باشی 🥲🥲دلم لرزید که چیکار کنم
رفتم پیس مامانم بچمو دیگه پوشک نزد چون خیلی بد عرق سوز شده بود خیلی خیلی بد
زیر پاهاش پارچه میذاشت می‌شست عرق سوز بچم خوب شد ولی گرسنه میموند مامان گفت برو شیر خشک بگیر که بچه هم لاغره هم گریه میکنه گفتم نمی‌ذارن عممم اینجوری گفته چیزی نگفت دیگه برای من کاچی درست کرد گفت بخور پس شیرم زیاد شه ......
مامان هلنا مامان هلنا ۱ ماهگی
تجربه زایمان طبیعی پارت 4

ماماهمراهم گفت بچه تا ساعت چار به دنیا میاد ماما ها گفتن انشالله تا صبح نکشه ساعت ی رب به دوازده احساس فشار داشتم و دردام قابل تحمل که به ماماهمراه گفتم گفت اومدن معاینه کردن گفت خیلی خوب داری پیش میری شدی هفت سانت و من خیلی خوشحال که به به شدم هفت سانت باز از تخت اومدم پایین با ماما همراه رفتیم کمرمو ماساژ داد حالت دستشویی ایرانی نشستم زمین یکمی ورزش کردیم ساعت دوازده بود دیدم واقعا احساس میگنم بچه داره میاد بیرون ماما همراهم گفت برو رو تخت گفتم نمیتونم بزور کمک کرد و رفتم رو تخت درد داشتم فشار زیاد گفت اومدن معایه کردن و گفتن فول شدی اصلا خیلی عجیبه تا ماما ها بیان شد ساعت دوازده ربع و من ماسک بیدردی گرفتم چون درد داشتم و یکمی دوست داشتم تجربش کنم(مریضم خودتونید)هی میگفتن زور بزن ماسک انداختم اونور گفتم نمیبینید مگه دارم زور میزنم دیگه بیشتر از این نمیتونم زور بزنم ساعت دوازده نیم بود ماماهمراه گفت زور بزن موهای بچه داره دیده میشه گفتم اگه موهاش دیده میشه چرا نمیکشیدش بیرون بعد در اون حالت درد فشار با خودم گفتم اخ جون بچم مو دارع کچل نیست 😂😑(بازم مریض خودتونید )زور میومدم و بچه بیرون نمیومد دوازده سی پنج دقیقه بود احساس سوزش داشتم دیدم بله اونجامو زدن پاره کردن گفتن زور بزن بچه اومد من زور دادم و بچه اومد بیرون خیلی حس خوبی بود وقتی دست پاهاش میومد بیرون 😂😑ساعت دوازده چهل دقیقه بدنیا اومد من دردام انگاری نیست شد
مامان ریحانه و محمد مامان ریحانه و محمد ۴ ماهگی
سلام خوبین عصر پسرم نفخ داشت خودمم خواستم برم دکترزنان تا این مدت بهش ترنجبین میدادم ولی صافی نداشتم موند بود خونه بابام نداده بودم کلا بهش شوهرم گفت میام بریم دکترآماده شدیم رفتیم تو راه محمد هی گریه می کرد ترافیک هم بود اخرش اونقدر گریه کرد شوهرم گفت بده من برو گفتم یه قطره بگیر بدم بخوابه برم گفت باشه گرفت اورد گفتم قاشق یا قطره چکون نداره گفت ن چون خیلی گریه می کرد اندازه دوسه قطره ریخت رو درش دادم دو بار اولیشو خورد با گریه دومیشو که دادم بچه دیگه صداش درنیومد انگار عروسک شد از پشتش زدم از وسط دوتا ابروش کشیدم ن سرفه کرد ن چیزی به شوهرم گفتم چی شد گفت بزن پشتش زدم گرفتم بالا فقط نگاه می کرد داد زدم یا سیدالشهدا یا فاطمه الزهرا شوهرم ترسید اومد پایین گفت بدش من دادم بهش اصلا هم هوا خوب نبود گرم گرم دیگه ساعت هشت بود عصر منم فقط گریه ش هرم گفت نترس نفسش میاد ولی وقتی نفسشم اومد اصلا گریه نکرد خودمم موندم پریده بود گلوش یا ساکت شده بود چون اونو دادم یه ده دیقه ساکت بود بعد گریه کرد خلاص هرچی بود دوتامونم ترسیدیم دکتر هم نتونستم برم پسرمم نیم ساعت خوابیده شربته هم گریپ میکسچر خیلی خوبه بخرین بدین من به دخترم میدادم فایده نداشت
مامان فسقلی مامان فسقلی ۲ ماهگی
پارت ۳
ساعت ۳:۳۰صبح بود تریاژ مامایی بیمارستان،،در زدم و رفتم داخل، ماما خواب بود سریع بیدار شد کفشاش پوشید و چشاش مالید با اخم گفت چی شده؟ گفتم کیسه ابم ترکیده،الانم نوار بهداشتی گذاشتم. گفت برو بخواب معاینه شی،،رفتم دراز کشیدیم گفتم واقعیتش من فوبیا دارم احتمال اینکه جیغ بزنم هست اما سعی خودمو میکنم.
یه دفعه عصبانی شد و گفت خانم یعنی چی!همکارام خوابن اینجوری که نمیشه،گفتم دست خودم نیست کلا مشکل دارم بعد با دو تا دستم دهنم محکم گرفتم که صدام در نیاد آروم بیصدا دستام می‌لرزید و اشکام می‌ریخت،
عصبانی تر شد و گفت خانم من که نمیتونم حرص تو رو بخورم نمی‌خواد معاینه،پاشو نوار قلب بچه ت بگیرم،،نوار گرفت گفت خوبه برو خونه صبح بیا،،گفتم من درد دارم کیسه ابم پاره شده میشه تو حیاط بیمارستان بمونم خونه نرم،برگشت با دهن کجی گفت تو بیمارستان میمونی چکار، خیس شده باشی بچه ت رو خشکی میفته و میمیره(آخ که چقدر دلم از حرفش شکست)،ازم انگشت گرفت و گفت برو خونه،،هیچی‌نگفتم آمدم بیرون، به امید اینکه شیفت عوض شه و یه مامایی خوب بیاد گفتم صبر میکنم،به همسرم گفتم بریم خونه،ساعت 4صبح شده بود فاصله دردام نزدیک تر شده بود ده دقیقه ای یک بار،و شدتشون خیلی بیشتر،انگار داشتن کمرم میشکستن‌ از درد به خودم می پیچیدم دست همسرم فشار میدادم زبونم قفل میشد
همسرم کمرم ماساژ میداد دستم می‌گرفت دردا قابل تحمل تر میشد.