پارت ۳
ساعت ۳:۳۰صبح بود تریاژ مامایی بیمارستان،،در زدم و رفتم داخل، ماما خواب بود سریع بیدار شد کفشاش پوشید و چشاش مالید با اخم گفت چی شده؟ گفتم کیسه ابم ترکیده،الانم نوار بهداشتی گذاشتم. گفت برو بخواب معاینه شی،،رفتم دراز کشیدیم گفتم واقعیتش من فوبیا دارم احتمال اینکه جیغ بزنم هست اما سعی خودمو میکنم.
یه دفعه عصبانی شد و گفت خانم یعنی چی!همکارام خوابن اینجوری که نمیشه،گفتم دست خودم نیست کلا مشکل دارم بعد با دو تا دستم دهنم محکم گرفتم که صدام در نیاد آروم بیصدا دستام می‌لرزید و اشکام می‌ریخت،
عصبانی تر شد و گفت خانم من که نمیتونم حرص تو رو بخورم نمی‌خواد معاینه،پاشو نوار قلب بچه ت بگیرم،،نوار گرفت گفت خوبه برو خونه صبح بیا،،گفتم من درد دارم کیسه ابم پاره شده میشه تو حیاط بیمارستان بمونم خونه نرم،برگشت با دهن کجی گفت تو بیمارستان میمونی چکار، خیس شده باشی بچه ت رو خشکی میفته و میمیره(آخ که چقدر دلم از حرفش شکست)،ازم انگشت گرفت و گفت برو خونه،،هیچی‌نگفتم آمدم بیرون، به امید اینکه شیفت عوض شه و یه مامایی خوب بیاد گفتم صبر میکنم،به همسرم گفتم بریم خونه،ساعت 4صبح شده بود فاصله دردام نزدیک تر شده بود ده دقیقه ای یک بار،و شدتشون خیلی بیشتر،انگار داشتن کمرم میشکستن‌ از درد به خودم می پیچیدم دست همسرم فشار میدادم زبونم قفل میشد
همسرم کمرم ماساژ میداد دستم می‌گرفت دردا قابل تحمل تر میشد.

۱۵ پاسخ

در انتخاب بیمارستان زایمان دقت کنید…

تو معاینه اگه خودتو شل کنی و نفس عمیق بکشید اصلا درد احساس نمی‌کنید
اینم تجربه ای که خودم انجام دادم

🥲🥲چه بد بوده برخود اون ماما...بنظر من آدمایی که صبر و تحملشون زیاد نیست نباید وارد این شغلای حساس بشن

واقعا رفتارشون تاسف آوره اونم با یه خانوم باردار خاک تو سرشون

خدا خیرش نده بعضیاشون اخلاقشون مثل سگ می مونه انگار اونحا مفت کار میکنن رو نمیدادی بهش میگفتی میرم بخاطر اخلاقت شکایت میکنم از دستت پدرشو درمیاوردن.زن باردار نیاز به دلداری داره نه پرخاشگری

بعد میگفتی اینجا گذاشتنت کار من کنی شکایتت ب رئیس بیمارستان و ب جاها دیگه میکنم ب من چه ک خوابن مگه کسی شیفته باید بخوابه

خدا ازشون نگذره😭😭😭😭
منم دو بار از این برخوردا دیدم،فقط ب خاطر ی نوار قلب میخاستن منو قورت بدن😭😭😭😭

اون انگشت نباید میزدی باید میگفتی باشه من میرم تو داخل برگه برام بنویس ک ماما گفته نمون برو خونه و امضا کن ک برم چیزی نمیشه

چه مامای کثافتی اشغال بیشور

وای یا خدا شما باید به سوپروایزر اطلاع میدادی بابت حرکتش من بودم جرش میدادم

ای داد بیداد چقدر بعضی آدما دل سنگ هستن درسته اونا در طول روز بارها میبینن خانم باردار ولی هررربارداری که میره با یه امیدی که قراره بهش کمک کنن قرار اونجا آرامش بگیره میره و استرسش خیلیه

ای وای چ بد

🥲🥲🥲🥲🥲خب

بیمارستان دولتی رفتید؟

عزیزم یسوال.. شما در طول بارداری یا حتی اواخرش، ورزش و پیاده روی انجام دادی؟ یا حرکات القایی؟

سوال های مرتبط

مامان آرتا 💙👣 مامان آرتا 💙👣 ۱ ماهگی
تجربه زایمان طبیعی پارت ۳:
خلاصه دیگه مامانمم بود گفت عجله نکن بیا بریم خونه دردات شروع شد بیا گفتم نه بریم پیادروی برگردم باز شده
زنگ زدم به همسرم و گفتم کیف بچه و وسایل من و بردار که دیگه می‌خوام بستریم کنن دیگه طفلک رو هم به ترس انداختم می‌گفت تا یک ساعت دیگه زایمان نکن تا برسم فکر میکرد بستری شم بلافاصله بچه در میاد 🤣
دیگه زنگ زدم ماما همراهم و بهش گفتم اینطوریه گفت هر موقع بستری شدی خبر بده که بیام دیگه همون دور بیمارستان پیادروی کردم.
خواهر شوهرم ماما زنگ زد گفت برو خونه دردت شروع بشه الکی گفتم نه الان یک ساعت راه رفتم حس میکنم دردام داره منظم میشه گفت پس اگه اینطوریه و ۳ سانته خوب بازی نمیصرفه بری خونه صبح باز برگردی تا آخر شب پیادروی کن بعد برو دوباره معاینه شو
خلاصه ساعت۷ قرار بود برگردم بیمارستان ساعت ۱۱ برگشتم
دیگه شوهرمم هنوز نیومده بود گفت صبر کن من بیام ببینمت بعد برو تو تا شوهرم اومد ۱۱ و نیم شد و بعد رفتم اتاق تریاژ
که متاسفانه شیفت تغییر کرده بود و مامای این شیفت یه خانم بد اخلاق نصیبم شد بهش گفتم سر شب اومدم معاینه شدم ۳ سانت بودم همکارتون‌ گفت برو پیادروی بیا بستری شو گفت برو بخواب معاینه کنم
معاینه کرد گفت هنوز همون ۳ سانتی پاشو برو 😐 گفتم یعنی چی من اومدم بستری شم گفت مگه خونه خاله باید ۴,۵ سانت بشی گفتم همکارتون اینطوری گفت و من ترشح دیدم و حرکات بچه هم خیلی کم بود امروز و فلان گفت نه همکارم فکر کرده شاید باز بشی برو خبری از بستری نیست حالا اگه میخوای بیا ۲۰ دقیقه نوار قلب بگیرم...
دیگه با باد خالی شده دراز کشیدم رو تخت برای نوار قلب... حالا شوهرم پشت در یه دست کیف بچه یه دست وسایل من🤣 خجالت می‌کشیدم برگردم بگم خبری نیست هنوز
مامان کیان مامان کیان ۴ ماهگی
پارت ۲
تجربه زایمان (طبیعی)
صبحش بیدار شدم برم خونه مادربزرگم طبق هرروز که تنها نباشم درد نداشتم رفتم صبحونه خوردم که دردام اوج گرفت راستی روز قبل یکم معاینه تحریکی شده بودم به خودم میپیچیدم عرق میکردم ولی قابل تحمل بود به ماما گفتم گفت تایم بگیر هیچ جا نرو دوساعت خونه درد کشیدم تا ساعت ۱۰بعد گفت بیا مطب معاینه شی رفتم گفت ۵سانتی عالیه با شوهرم و ماما تو همون مطب ورزش کردیم و ماساژ های مخصوص که دردام آروم بشه تا به حدی رسید که گریه کردم بعد معاینه کرد گفت ۶سانتی عالیه پاشو بریم رفتیم بیمارستان بستری شدم خیلی سریع بردن رو تخت منو اول نوار قلب گرفتن بعد کیسه ابمو زدن که بعد اون تازه دردام شروع شد ولی بازم برام قابل تحمل بود یکم اذیت داشت که بعد هی آروم میشد داشتم از حال میرفتم چشام بسته بود خوابم میومد گفتم تورو خدا بی دردی گفت باید معاینه شی که من ۸رو به۹بودم ماما هی دستام ماساژ میداد و ورزش میداد باهاش همکاری میکردم منم بعد گفت دراز بکش بچه داره میاد از زور زدن بگم که بهترین بود
مامان فسقلی مامان فسقلی ۲ ماهگی
مامان ایوا🐞 مامان ایوا🐞 ۵ ماهگی
(2)
ماما معاینه کرد گفت ۳ سانتی بازم درد سخت نبود گفتم بهش که آمپول بی حسی رو اوکی کن گفت باشه زوده هنوز دیگه ۴ اینا اومد معاینه کرد یادم نیست ۳ بودم یا ۴ که دردا یکم بیشتر شده بود گفتم آمپول بی حسی یادتون نره گفت تا ۶ صبر کن عزیزم میترسم پیشرفت نکنی چون آمپول فشار گرفتی داشت نوار قلب بچه رو می‌گرفت یهو حس کردم بچه تو دلم دوبار پرید گفتم بچم چی شد بعد یهو یه چیز کمی ازم اومد به ماما گفتم وای یه چیزی ازم اومد کم بود فکر کردم خونه ماما نگاه که کرد آب داغ شدید اومد گفت خدایااااا شکرت کیسه آب پاره شد پاشو برو دستشویی ادرار کن رفتم و دیگه از ۴٫۵ اینا بود فکر میکنم دردا شدت گرفت درد کمر زیر شکم ران به تربیت این ناحیه ها می‌گرفت بی حال و خوابالو شدم از شدت درد رفتم برعکس رو فرنگی نشستم و همسرم آب گرم می‌گرفت رو کمرم هی میگفتم پام شکمم بعد باز وای کمرم اونم به تربیت گفتن من آب گرم می‌گرفت اونجاها😂 و واقعا ساکت میشد اینجاها میگفتم بگم به شوهرم ببرتم سزارین بعد گفتم نه خدا کنه سزارینی نشم به دخترم فکر میکردم تحمل میکردم یادم نیست چند دقیقه گذشت ماما گفت بیا رو تخت معاینه گفتم بریم شوهرمو موقع معاینه می‌فرستاد یه پستو تو اتاق گفته بود موقع زایمان هم می‌فرستم بره ها ناراحت نشی گفتم اوکی
موقع معاینه آخری تو دردا گفتم میشه نره گفت اوکی
مامان فسقلی مامان فسقلی ۲ ماهگی
پارت۴
ساعت از شش و نیم صبح گذشته بود به همسرم گفتم کم کم بریم بیمارستان،،همسرم زنگ زد خواهرم که بیاد پیشم،،
خوشبختانه شیفت عوض شده بود ماما جدید پرسید چرا رفتی!گفتم که من فوبیای معاینه دارم همکارتون گفت برو خونه منم رفتم،،خیلی ناراحت شد به اون یکی همکارش نگاهی کرد و به حالت تاسف سرشو تکون داد،
گفت باید حتما معاینه شی اما نگران نباش سعی میکنم درد نداشته باشه رفتم رو تخت،اون یکی همکارشم گفت دست منو بگیر،خیلی سریع کارش انجام داد واقعیتش اصلا متوجه نشدم گفت ۶سانت بازی ، سریع بگو پرونده تشکیل بدن خودشم زنگ زد بخش زایمان و هماهنگ کرد‌.لباس داد و گفت سریع لباست عوض کن بگو وسایل بچه بیارن گفت احتمال زیاد تا دو ساعت و نیم دگه زایمان کنی ،همسرم پرونده تشکیل داد و ابجیم ساک بچه از ماشین آورد و داد بهم،،منو با ویلچر بردن بخش زایشگاه ساعت ۷صبح شده بود،،اجازه ندادن گوشی ببرم یا خانوادم کسی همرام بیاد.
و کابوس وحشتناک من از اینجا شروع شد.
مامان خانم لوبیا مامان خانم لوبیا ۲ ماهگی
مامان آیــــــسل💋 مامان آیــــــسل💋 ۶ ماهگی
پارت ۴
ساعت ۳ شد و من دردام شدید تر شد و غیرقابل تحمل تر ولی با تنفس شکمی ردش میکردم
میگفتم الان برم بیمارستان باید ۶ سانت باشم
چون کامل متوجه میشدم ک دردای زایمانه
پاشدم از روی مبل و اومدم راه برم دیدم اب خیلی خیلی گرمی داره ازم میریزه
رفتم دسشویی و خودمو شستم و پوشک بزرگ گذاشتم ک ببینم کیسه اس یا نه
اومدم بیرون و دوباره ریخت با این فرق ک توش ترشحات سبز رنگ داشت
خیلی ترسیدم گفتم حتما بچه مدفوع کرده
همینطور هم شده بود
زنگ زدم دکترم جواب نداد زنگ زدم شوهرم گفتم بیا دنبالم بریم بیمارستان
دردام خیلی شدید تر شده بود بچه رو خیلی خیلی پایین حس میکردم و تایم بین دردام شده بود ۱:۳۰ دقیقه یکبار
به سمت بیمارستان حرکت کردیم و رفتیم
خود دکترم بیمارستان نبود
و از شانس گند من فقط دوتا ماما اونجا بودن ک با دکتر من لج بودن اصلا بهم رسیدگی نمیکردن با اینکه بیمارستان خصوصی رفته بودم خیر سرم
به زووووور ان اس تی گرفتن ازم و معاینم کردن
گفت سه سانتی
میخواستم گریه کنم
پس اینهمه درد چی؟
گفت کیسه ابت پاره شده و کلیر نیست مکونیوم خیلی رقیق داریم
همون لحظه دکترم بهم زنگ زد گفتم زایشگاه اومدم و معاینه شدم سه سانتم گفت نه بستری نشو با پنج شنبه هیچ فرقی نکردی برو خونه
گفتم درد شدید دارم هر ۱ دیقه یکبار میگیره
گفت نه برو
گفتم نمیتونم برم کیسه ابم پاره شده
گفت صبکن زنگ بزنم بهشون
مامان لیام مامان لیام ۲ ماهگی
ماما بعدی اومد و خودش و معرفی کرد گفت منم از این به بعد مسئولت بهش گفتم من ماما همراه خواسته بودم چرا نیومده گفت همراهیت باید پیگیری کنه گفتم خب گفتین بهش گفت نه توام فعلا لازمت نمیشه
اوکی دستگاه رو زد نوار قلب چاپ کرد گفت نمیدونم کوچولوت بی حال یا خوابه باید یک نوار دیگه بگیرم خوب نبوده گفتم یعنی چی که خوب نبوده گفت صبر کن دوباره بگیرم کلی غصه گرفت منو چون واقعا دردها داشت شدتش بیشتر میشد و صاف خوابیدن تو اون حالت خیلی عذاب آور بود ، گفتم پس بذار برم دستشویی من دستشویی دارم ، گفت باشه پاشو برو بیا بعد میزنمش ، من خوشحال پاشدم واقعا دراز کشیده تحمل درد سخت تره
رفتم سرویس آب گرمشو باز کردم رو شکم و کمرم آب می‌گرفتم یکم آروم میکرد
دوباره برگشتم بهش گفتم نمیشه نزنی درد دارم نمیتونم دراز بکشم گفت نه باید وصل باشه
صبحانه آورده بودن گفت اگه میخوای صبحانتو بخور بعد بزنم گفتم نه نمی‌خوام فقط یک دونه خرما که همراهیم آورده بود برداشتم خوردم دراز کشیدم
دردهام هر ده دقیقه شده بود و شدیدتر
دوباره وصل کرد و رفت با ماما قبلی اومدن داخل اون یکی گفت این که خوبه ان اس تیش چرا میگی خوب نیست گفت نه این حرفا من زیاد توجه نکردم چی میگن
گفت حالا زنگ میزنم به دکترش بذار یکی دیگه بگیرم
بعد رفت ، فکر کنم ساعت های ۸ بود که صداش کردم دردهام هم شدید شده بود و هر پنج دقیقه رسیده بود بهش گفتم خیلی درد دارم توروخدا بیا اینو باز کن گفت نمیشه تو شرایطت جوری هست که باید دستگاه بهت وصل باشه گفتم من میمیرم از درد نمیتونم بذار برم حداقل دستشویی یکم راه برم باز دوباره باز کرد گفت باشه برو زود بیا
پاشدم رفتم فقط دلم به همون چند ثانیه خوش بود که میرم آب میگیرم رو کمرم یه چند لحظه بهتر میشه دردها
مامان نون خامه ای مامان نون خامه ای ۲ ماهگی
پارت سه .
رسیدم اونجا گفتم من درد دارم که زودتر فرستادنم داخل دکتر معاینه کرد گفت دو سانتو نیم شدی گفتم این هممه ورزش تو ۱۰ روز فقط دو سانت پیشرفت داشتم خیلی نا امید شدم و ترسیدم که دکترم گفت عوضش بچه خییلی اومده پایین و دهانه خیلی خیلی نرمه خلاصه از مطب دکتر رفتم خونه مامانم مهمونی 😂😂 شام دعوت بودیم ماما همراهم زنگ زد که دردات شدید تر شد ؟ گفتم نههه بهتر شدم گفت حالا محض احتیاط فردا ۸ صبح برو ان اس تی بده گفتم باشه . اون شب بعد مهمونی با همسرم رفتیم پارک پیاده روی که یه انقباض دردناک دیگه ام موقع پیاده روی گرفتم دیگه اومدم خونه ساعت ۱ بود خوابیدم ساعت ۱ و نیم از درد بیدار شدم مثل پریودی بود فکر کردم بازم کاذبه اهمیت ندادم ولی دو بار تکرار شد و من بعدش خوابم برد ساعت ۲ بود که یهو گرررم شدم و سریع رفتم تو حموم دیدم شر شر داره آب میاد همسرمو بیدار کردم به ماما همراهم خبر دادم عقب ماشین دراز کشیدم و رفتیم تو راه مامانمو برداشتیم هی فاصله دردام تو ماشین کمتر میشد و دردا نزدیکای بیمارستان دیگه خیلی شدید بود تو بیمارستان وقتی رسیدم سریع معاینه کردن گفتن ۴ سانت .